دانلود و خرید کتاب یک روز دیگر ميچ آلبوم ترجمه گیتا گرکانی
تصویر جلد کتاب یک روز دیگر

کتاب یک روز دیگر

نویسنده:ميچ آلبوم
انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک روز دیگر

کتاب یک روز دیگر نوشتهٔ میچ آلبوم و ترجمهٔ گیتا گرکانی است. نشر قطره این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب یک روز دیگر

کتاب یک روز دیگر رمانی معاصر و آمریکایی و حاوی یک داستان خانوادگی است. یک روح در این رمان نقش دارد. شاید بشود آن را داستان ارواح نامید، اما هر خانواده‌ای یک داستان ارواح است! مرده‌ها تا مدت‌ها بعد از رفتنشان سر میزهای ما می‌نشینند! این داستانِ خاص دربارهٔ «چارلز چیک بنه‌تو» است. گفته شده است که او روح نبود؛ کاملاً واقعی بود. راوی در یک صبح یکشنبه به چارلز که با بادگیر آبی تیره روی نیمکت‌های زمین بازی لیگ کوچک نشسته بود و آدامس نعنایی می‌جوید، برخورد. این راوی اول‌شخص در بخشی از زندگی کاری خود، نویسندهٔ ورزشی بوده است؛ برای همین اسم چارلز از جهات مختلف برایش آشنا بود. ادامهٔ این داستان را با مطالعهٔ رمان حاضر دریابید.

خواندن کتاب یک روز دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میچ آلبوم

میچ دیوید آلبوم در ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسندهٔ آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلم‌نامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده بوده است. کتاب‌های میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده‌اند. میچ آلبوم را البته به‌خاطر داستان‌های الهام‌بخشش می‌شناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار بوده، می‌توان به «یک روز دیگر»، «در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند»، «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می‌کنید»، «سه‌شنبه‌ها با موری» و «به اولین تماس تلفنی از بهشت» اشاره کرد.

بخشی از کتاب یک روز دیگر

««وقتی کار بهشت با مادربزرگ تمام شد، می‌خواهیم او برگردد، با تشکر.» دخترم در مراسم عزاداری مادرم این را در دفتر مهمان‌ها نوشته بود، نوعی پذیرفتن و درعین‌حال برخوردی نامناسب که به فکر یک نوجوان می‌رسد. اما حالا که مادرم را دوباره می‌دیدم و توضیح او را در مورد چگونگی عملکرد این دنیای «مرده» می‌شنیدم، اینکه چطور او با خاطرات آدم‌ها از خودش نزد آن‌ها برمی‌گردد ــ خب، شاید ماریا چیزی را درک کرده بود.

توفان شیشهٔ خانهٔ خانم تلما تمام شده بود؛ مجبور شده بودم چشم‌هایم را محکم ببندم تا تمام شود. خرده‌های شیشه در پوستم فرو رفته بود. سعی کردم آن‌ها را با دستم کنار بزنم، اما حتی این کار هم خیلی پُرزحمت به‌نظر می‌رسید. داشتم ضعیف می‌شدم، داشتم تحلیل می‌رفتم. این روزِ بودن با مادرم داشت روشنایی‌اش را از دست می‌داد.

پرسیدم: «دارم می‌میرم؟»

«نمی‌دانم چارلی، این را فقط خدا می‌داند.»

«اینجا بهشت است؟»

«اینجا پپرویل بیچ است، یادت نیست؟»

«اگر من مرده‌ام... اگر من بمیرم... می‌توانم با تو باشم؟»

خندید: «اوه، خب، پس حالا می‌خواهی با من باشی.»

شاید این گفته‌ای از سر بی‌عاطفگی به‌نظرتان برسد، اما مادرم همان مادر خودم بود، کمی شوخ، کمی اهل سربه‌سر گذاشتن.

اگر قبل از مردنش نیز روزی را با هم می‌گذراندیم حتماً همین رفتار را می‌کرد.

در ضمن حق با او بود. بارها من نخواسته بودم با او باشم. گرفتاری زیاد، خستگی زیاد، حوصله‌اش را نداشتم. کلیسا؟ نه ممنون. شام؟ متأسفم. می‌آیی ببینمت؟ نمی‌توانم، شاید هفتهٔ بعد.

قدر زمان‌هایی را که می‌توانید با مادرتان بگذرانید بدانید. خودش یک عمر است.

حالا دستم را گرفته بود. بعد از خانهٔ خانم تلما، ما همین‌طور قدم‌زنان جلو می‌رفتیم که صحنه تغییر کرد و به‌راحتی، پشت سر هم، زمان کوتاهی در زندگی آدم‌ها ظاهر شدیم. بعضی از آن‌ها را که دوستان قدیمی مادرم بودند به یاد می‌آوردم. بعضی دیگر مردانی بودند که درست نمی‌شناختم، مردانی که روزگاری او را تحسین می‌کردند: قصابی به نام آرماندو، مأمور مالیاتی به نام هاوارد، تعمیرکار ساعتی با بینی پهن به نام گرهارد. مادرم فقط یک لحظه، لبخند به لب یا نشسته در برابرشان، کنار آن‌ها ماند.

گفتم: «یعنی آن‌ها الان به تو فکر می‌کنند؟»

درحالی‌که سر تکان می‌داد گفت: «هوم‌م‌م.»

«هر جا به فکر تو هستند می‌روی؟»

گفت: «نه، نه هر جا.»

نزدیکی‌های مردی ظاهر شدیم که از پنجره‌ای به بیرون خیره شده بود، بعد نزدیک مرد دیگری روی تخت بیمارستان.»

کاربر 6860757
۱۴۰۳/۰۲/۱۵

بی نهایت کتاب زیبایی بود. ار خوندنش ادبیاتش لذت بردم

f.b
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

من کتاب رو دوست داشتم، به نظرم داستان تاثیرگذاری داشت، جدا کردن دو بخش که از دفعاتی که مادرم از من حمایت کرد و دفعاتی که من از مادرم حمایت نکردم من رو عمیقا در مورد زندگی خودم به فکر

- بیشتر
Amir G
۱۴۰۳/۰۲/۲۵

داستانی که خیلی میتونید باهاش همزاد پنداری کنید، گیرا و دوست داشتنی و پر از احساساتی که موقع خوندنش میان سراغتون… خیلی قشنگ توضیح داده که چه طور خیلی از کارهای به ظاهر کوچیک هم میتونه در آینده باعث حسرت آدم

- بیشتر
Swrw
۱۴۰۲/۱۲/۲۹

ایده ی داستان قشنگ بود، آخرش هم خیلی تاثیرگذار بود ولی کلا چون فقط میچ آلبوم نویسندشه نخونیدش. برای من که خوندنش خیلی طول کشید و جذابیت و نکته ی خاصی نداشت.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۳۳۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۷۷,۰۰۰
۲۳,۱۰۰
۷۰%
تومان