کتاب کرگدن
معرفی کتاب کرگدن
کتاب کرگدن نوشتهٔ اوژن یونسکو و ترجمهٔ پری صابری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب جز نمایشنامهٔ مشهور کرگدن شامل دو مصاحبهٔ خواندنی با یونسکو است؛ یکی مصاحبهٔ داوود رشیدی و پری صابری با یونسکو در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران (پاییز ۱۳۵۳) و دیگری گفتوگوی پری صابری با یونسکو در تالار مولوی دانشگاه تهران، شنبه ۲۷ مهر ماه ۱۳۵۳ که حاضرین در تالار هم از یونسکو سوال میپرسند.
درباره کتاب کرگدن
داستان در شهر کوچکی در فرانسه روایت میشود. کرگدنها به شهر حمله میکنند و کرگدن شدن مثل یک بیماری به همهٔ اهالی شهر سرایت میکند. همه جز شخصیت اصلی نمایشنامه، «برنژه» که از شدت احساساتی بودن مالیخولیایی به نظر میرسد. او مردی بیبندوبار است، عقلگرا نیست بلکه حالگرا است اما هوشی سرشار دارد و از آن بیشتر بیدار و هشیار.
شخصیت برانژه در نمایشنامهٔ کرگدن، تصویر انسان امروز است که میکوشد تنهاییاش را بهدست آورد و از نهادش حراست کند.
یونسکو دربارهٔ کرگدن اینگونه میگوید:
«اولین اجرای کرگدن در آلمان بود. درست پانزده روز قبل از افتتاح آن در پاریس. من همزمان نمایشنامه را در اختیار ژان لویی بارو در پاریس و آشتروک در دوسلدورف گذاشتم. خب، آلمانیها تصویر خودشان را در کرگدن دیدند و اعتراف کردند که ما نیز همینگونه به کرگدن تبدیل شدیم و به صورت آدمهای نازی درآمدیم. آن زمان بار مسئولیت را به دوش گرفتند، یعنی سالهای ۱۹۵۸. امروز دیگر فکر نمیکنم زیر بار چنین مسئولیتی بروند. همه چیز فراموش شده است. کرگدن در کشورهای دیگری هم به روی صحنه آمد. در بعضی از کشورها، ازجمله اروپای شرقی کرگدنها یعنی: آمریکاییها ...، در اسپانیا کرگدنها یعنی: کمونیستها... .»
خواندن کتاب کرگدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای شاهکار دنیا پیشنهاد میکنیم.
درباره اوژن یونسکو
اوژن یونسکو به تاریخ ۲۶ دسامبر ۱۹۱۲ در رومانی پا به عرصهٔ حیات میگذارد. دوران کودکیاش را در فرانسه میگذراند و در آنجا نیمی از تحصیلاتش را به پایان میبرد. در مراجعت به زادگاهش در شهر بخارست مدتی به تدریس زبان فرانسه میپردازد. سپس برای ادامهٔ تحصیل و دریافت دکترای زبان فرانسه به پاریس برمیگردد و در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل میشود، ولی از ارائهٔ تز پایاننامهٔ تحصیلیاش امتناع میورزد و برای همیشه اقامت در کشور فرانسه را برمیگزیند و پس از تردید و دودلیهای بسیار و گذراندن دورانی سخت و تاریک با سرعتی اعجابانگیز جایگاه معتبری در جهان تئاتر کسب میکند.
اوژن یونسکو در سال ۱۹۵۰ با نمایشنامهٔ آوازهخوان کچل در تئاتر نوکتامبول پاریس معرفی شد. محتوا و فرم نمایشنامه شگفت و دور از ذهن تماشاگر و منتقد وقت بود. آنقدر دور که همه در قضاوتش غافلگیر شدند. هیچ معیارسنجشی در دست نداشتند. عدهای خشمگین شدند، عدهای فهمیدند و دست زدند، ولی هیچکس نتوانست از تحولی که در شرف وقوع بود جلوگیری کند. قوانین تئاتر کهنه بههم ریخت و پیکرهٔ نوظهوری از تئاتر بهدست یونسکو و جمعی نوآور دیگر، بهنام «تئاتر پوچی» ساخته شد.
ولی یک نویسنده با اولین اثرش متولد نمیشود، پشت اثر، یک انسان وجود دارد، یک زندگی وجود دارد. با یک مشت تجربهٔ وقایع، احساسات عشق و رؤیا.
آثار یونسکو از این قرارند:
الف) آثار نمایشی:
چاپ مجموعهٔ نمایشنامهها (در چهار جلد). ناشر: گالیمار و انتشار جداگانهٔ چندین نمایشنامه در مجموعهٔ فولیو. ناشر: کتابهای جیبی.
آخرین نمایشنامهها: بازی کشتار، مکبث، روسپیخانهٔ بینظیر. ناشر: گالیمار و انتشار جداگانه در مجموعهٔ مانتود ارلوکن.
ب) آثار افسانهای:
عکس سرهنگ (داستانهای کوتاه و یادداشتهای روزانه). ناشر: گالیمار، سال ۱۹۶۲.
گوشهگیر. رمان. ناشر: مِرکور. سال ۱۹۷۳.
ج) آثار انتقادی:
تفسیر و ضد تفسیر. ناشر: گالیمار و تجدید چاپ در سال ۱۹۶۲ (در کلکسیون ایده.)
د) در شرح حال خود:
مصاحبه با اوژن یونسکو. توسط کلود بن فوآ. ناشر: پییربِل فون، سال ۱۹۶۶.
یادداشتهای روزانه. ناشر: مِرکور دو فرانس، سال ۱۹۶۷.
حال، گذشته، گذشته، حال. ناشر: مِرکور دو فرانس، سال ۱۹۶۸.
مکاشفات. ناشر: آلبِر اِسکیرا ژِنو، به سال ۱۹۶۹. طراح تصاویر اوژن یونسکو.
بخشی از کتاب کرگدن
«زن بقال: اینو نگاش کن (به شوهرش که در دکان است.) چه افادهای شده. دیگه نمیخواد از ما خرید کنه.
زن داخل مغازه میرود. بعد از کمی مهلت ژان از سمت راست پیدایش و از سمت چپ برانژه نمودار میشود. لباسهای ژان خیلی مرتب است. کت و شلوار قهوهای، کراوات قرمز، یقهٔ آهاری، کلاه قهوهای. صورتش کمی قرمزرنگ است. کفشهایش زردرنگ و واکس زده است. برانژه سر برهنه، ریش نتراشیده، موهای ژولیده و لباس نامرتب. خسته به نظر میآید.
ژان: (از سمت راست میآید.) آهاه. بالاخره پیدات شد.
برانژه: سلام ژان.
ژان: تو همیشه دیر میآی. معلومه دیگه (به ساعت نگاه میکند.) ما سر یازده و نیم قرار داشتیم. حالا دیگه ظهره.
برانژه: معذرت میخوام. خیلی منتظر شدی؟
ژان: نه، همین الان اومدم. میبینی که. (پشت یک میز مینشینند.)
برانژه: پس زیاد هم شرمنده نباشم، چونکه خودتم...
ژان: من حکمم جداست. من دوست ندارم انتظار بکشم. وقت زیادی برای تلف کردن ندارم. چونکه میدونم تو هیچوقت سر ساعت نمیآی منم دیر میآم، همون حدودی که حدس میزنم تو پیدات بشه.
برانژه: درسته... درسته... باوجود این...
ژان: تو که نمیتونی ادعا کنی سر ساعت میآی.
برانژه: معلومه، نمیتونم ادعا کنم. (مینشینند.)
ژان: بفرمایید.
برانژه: چیزی میخوری؟
ژان: تو از صبح سحر تشنته؟
برانژه: از بس گرمه. از بس خشکه.
ژان: به قول عوام هرچه بیشتر بخوری بیشتر تشنه میشی.
برانژه: اگه هوا انقدر خشک نبود آدم اینجور تشنهاش نمیشد. کاشکی میشد این ابرهای مصنوعی ساخت علمرو تو آسمون ما کشید.
ژان: اونها درد تو رو دوا نمیکنه برانژهٔ عزیزم، تو که تشنهٔ آب نیستی.
برانژه: ژان عزیز، منظورت از این حرف چیه؟
ژان: منظور منو خوب میفهمی. از خشکی گلوی تو حرف میزنم. زمین که هیچوقت سیراب نمیشه.»
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
کسی راجب ترجمه این کتاب نظری نداره؟