کتاب پیمانه تا پیام
معرفی کتاب پیمانه تا پیام
کتاب الکترونیکی پیمانه تا پیام؛ مروری بر صورت و معنی در قصههای مثنوی اثری از محمد پارسانسب است. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است. محمد پارسانسب در کتاب پیمانه تا پیام (مروری بر صورت و معنی در قصههای مثنوی) به تبارشناسی حدود ۹۰ قصه و داستان مثنوی پرداخته است.
درباره کتاب پیمانه تا پیام
کتاب پیمانه تا پیام؛ مروری بر صورت و معنی در قصههای مثنوی عنوانی است برای مأخذشناسی تحلیلی و روایتشناسی تطبیقی قصههایی از دفاتر ششگانۀ مثنوی. در متن کتاب پیمانه تا پیام و ذیل هر قصه، سه گونه مطلب آمده است: بخش اول، متن قصه؛ بخش دوم، معرفی و گزارش تمامی روایتهای نویافته و مشابه و یا هرگونه ردپای قصه در متون فارسی، عربی، شرقی، غربی و حتی فرهنگهای شفاهی؛ و بخش سوم، تحلیل قصه و مقایسۀ آن با روایتهای موجود، با هدف تعیین ریشهها و مشابهت قصص مثنوی و نیز، نشاندادن خاستگاه فکری مولوی. در تحلیل این قصهها، ضمن توجه به جنبههای روایت شناختی، ریخت شناختی و بینامتنی قصهها، به ابعاد مفهومی و معنایی قصهها نیز توجه داشته است.
هدف محمد پارسانسب از تألیف کتاب این بود که بگویید اینها را مولانا از کجا گرفته و بعد هم مقایسه تحلیلی صورت بگیرد تا ببینیم مولانا دقیقاً از کدام نسخه این داستان استفاده و چه دستکاریها و هنری نماییهایی در این داستانها داشته است.
حسن کار این است که در تبارشناسی سرچشمۀ افکار و اندیشههای قصهپرداز روشن میشود؛ مثلاً آبشخور فکری مولانا کجا بوده است؛ در نظر مولانا قصه خود فرم نیست، قصه محتوا و معنا و اندیشه است. ما میتوانیم با ردیابی این قصهها و نمونههای پیشین، در حقیقت سرچشمه افراد و آبشخور فکری مولانا را نشان دهیم.
خواندن کتاب پیمانه تا پیام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به شعر کتابی جذاب و خواندنی است.
بخشی از کتاب پیمانه تا پیام
«جمله معشوق است و عاشق پردهای
زنده معشوق است و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر، وای او
من چگونه هوش دارم پیشوپس
چون نباشد نور یارم پیشوپس
عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینـه غماز نبود چون بود؟
آینـهات دانی چرا غماز نیست
زان که زنگار از رخش ممتاز نیست
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
خلاصهٔ این قصه از زبان مولوی
بود شاهی در زمانی پیشازاین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقاً شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک جان شاه…
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد…
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت: جان هر دو در دست شماست…
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم…
هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون، چون جوی شد…
شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید…»
حجم
۹۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه
حجم
۹۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه