دانلود و خرید کتاب روزهای سخت میکائیل رسول یونان
تصویر جلد کتاب روزهای سخت میکائیل

کتاب روزهای سخت میکائیل

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب روزهای سخت میکائیل

کتاب روزهای سخت میکائیل نوشتهٔ رسول یونان است. نشر نیماژ این رمان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب روزهای سخت میکائیل

رسول یونان رمان روزهای سخت میکائیل را در دو فصل به نام‌های «صدای سرفه‌ها» و «یک پنجرهٔ سرخ مایل به نارنجی» نگاشته است. رسول یونان در این رمان بخشی از زندگی مردی به نام «میکائیل» را روایت کرده است. میکائیل به‌دلیل ابتلا به ویروس کرونا، در بیمارستان بستری شده و در میان خواب‌وبیداری و هذیان، به خاطرات گذشته‌ٔ خود فکر می‌کند. او زمانی رابطه‌ای عاشقانه با زنی به نام «سارا» داشته، اما رابطه‌ٔ آن‌ها به طلاق و جدایی ختم شده است. راوی این داستان شخصیت اول، میکائیل است.

خواندن کتاب روزهای سخت میکائیل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رسول یونان

رسول یونان در سال ۱۳۴۸ در دهکده‌ای دور در کنار دریاچهٔ چی‌چست در ایران به دنیا آمد. او که در ۱۸ سالگی از محل تولد خود می‌گریزد، زندگی تازه‌ای را در تهران آغاز می‌کند. او شاعر و داستان‌نویسی است که کارِ نمایشنامه‌نویسی و ترجمه نیز انجام داده است. رسول یونان به ۲ زبان فارسی و ترکی می‌نویسد. او شعر را فرار از مدرسه تعریف می‌کند و می‌گوید که ممکن است این تعریف، تعریف کاملی نباشد اما تعریف ناقصی هم نیست. او باور دارد که شعر چیزی شبیه عشق است؛ شاید هم خود عشق، وگرنه این‌قدر با جنون و شوریدگی درنمی‌آمیخت. برخی از کتاب‌های چاپ شده‌ٔ این نویسندهٔ ایرانی عبارت‌ است از «روز بخیر محبوب من»، «کنسرت در جهنم»، «کلبه‌ای در مزرعه برفی»، «من یک پسر بد بودم»، «فرشته‌ها»، «قصهٔ کوچک عشق»، «گندمزار دور»، «سنجابی بر لبهٔ ماه»، «تخم مرغی برای پیشانی مرد شمارهٔ سه»، «یک بعد از ظهر ابدی»، «جاماکا»، «خیلی نگرانیم شما لیلا را ندیدید!»، «احمق! ما مرده‌ایم!»، «پُکی از سیگار»، «پایین آوردن پیانو از پله‌های یک هتل یخی»، و...

بخشی از کتاب روزهای سخت میکائیل

«بند رختی سیمی که یک سرش از دیوار همسایهٔ سمت چپی دررفته و پایین افتاده، مثل خطی کج پشت‌بام را به دو قسمت نامساوی تقسیم کرده است. لگن لباس‌ها را می‌گذارم روی پشت‌بام و بعد سرِ دررفتهٔ بند رخت را به دیوار همسایه وصل می‌کنم. سپس شروع می‌کنم به پهن‌کردن لباس‌ها. ناگهان چشمم به پشت‌بام خانهٔ روبه‌رو می‌افتد و زن را می‌بینم که لباس‌ها را یکی‌یکی از تشت برمی‌دارد و پهن می‌کند. وانمود می‌کند مرا نمی‌بیند؛ اما دیده است؛ چون رفتارش شدیداً به عشوه‌های زنانه آمیخته است.

خم می‌شوم و پیراهن قرمزم را از لگن برمی‌دارم و خوب می‌چلانمش و بعد در هوا می‌تکانم و پهنش می‌کنم. پشت پیراهن قرمز می‌ایستم و به بهانهٔ صاف‌کردن چروک‌ها زن را نگاه می‌کنم. لباس بلند سفیدش را در هوا می‌تکاند و موقعی که روی بند رخت پهن می‌کند، بی‌آنکه بخواهد، نگاهش را با نگاهم گره می‌زند. لحظاتی به هم زل می‌زنیم. لبخند می‌زنم و سرم را به علامت احترام پایین می‌آورم. زن نیز لبخند می‌زند و ستاره‌ای میان لب‌هایش می‌درخشد و با حرکت سر جوابم را می‌دهد و بعد بقیهٔ لباس‌ها را روی بند پهن می‌کند. دوست دارم سر صحبت را با او باز کنم؛ اما بلد نیستم. کش‌دادن کار را هم بلد نیستم. خیلی زودتر از آنچه فکرش را کنم، کارم در پشت‌بام تمام می‌شود. دیگر بهانه‌ای برای ماندن ندارم. باید برگردم پایین. اگر خودم را معطل کنم، شکل بدی پیدا می‌کند. خم می‌شوم لگن را برمی‌دارم تا برگردم. به زن نگاه می‌کنم تا برای خداحافظی دستی تکان بدهم؛ اما او سرگرم کار خودش است. ناچار بی‌خداحافظی از پشت‌بام خارج می‌شوم. از راه‌پله پایین می‌آیم و وارد آپارتمان می‌شوم. دیدن زن شور دیگری به من بخشیده است. کاش می‌توانستم با او حرف بزنم تا کمی از تنهایی‌هایم کاسته شود؛ اما از آشنایی و به دنبال آن، مسائل آزاردهندهٔ این‌گونه رابطه‌ها می‌ترسم.

دوازده ظهر است. آماده‌کردن ناهار و خوردنش نزدیک به دو ساعت وقتم را پر می‌کند. بعد از ناهار کتاب می‌خوانم تا زمان بگذرد. طرف‌های غروب می‌آیم پشت پنجره و بیرون را تماشا می‌کنم. روی پشت‌بام کبوتری نیست. جز لباس‌های زنانه روی بند رخت و یک دودکش و یک تانکر قرمز چیز دیگری به‌چشم نمی‌خورد.» »

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان