کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
معرفی کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گردآوریشده و نوشتهٔ رابرت بلای و لئونارد لِویسون و ترجمهٔ کاظم فیروزمند است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب حاوی سی غزل از حافظ و دوزبانه است.
درباره کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گزیدهای است جامع از حافظ غزلسرای بزرگ زبان فارسی و در ایران چنان محبوبیتی دارد که هر خانوادهای نسخهای از دیوان او را در خانه دارد. رابرت بلای و کلمن بارکس در دیدارشان از ایران شاهد بودند که کودکان دبستانی بر سر مزار خواجه اشعار او را میخواندند. لئونارد لویسون، پژوهشگر بزرگِ فرهنگ اسلامی، پانزده سال با رابرت بلای بر سر این ترجمه کار کردهاند که برای نخستین بار درخشندگی زبان او، طعن و طنز تندش بر تعصب و ریاکاری، منظومهٔ فکری شگفتآورش، و حلاوت اشعار عاشقانهاش را به زبان انگلیسی منتقل میکند. حافظ، استاد غزل ــ یکی از بزرگترین ابداعات در تاریخ شعر ــ را شاید بتوان برادر کوچک سرکش و شیدای مولانای رومی در شمار آورد که با این ترجمه (انگلیسی) درک و دریافت نبوغ واقعی او برای انگلیسیزبانها میسر میشود.
خواندن کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند ترجمهٔ انگلیسی اشعار حافظ را بخوانند پیشنهاد میکنیم.
درباره نویسندگان
رابرت بلای اخیراً دو دفتر غزلهای خود به نام محکومیتام هزار سال شادمانی بود و شبی که ابراهیم را به ستارهها فراخواندند (به زبان انگلیسی) را منتشر کرده است. شورِ پرّانِ شعف گزیدهٔ ترجمههای اوست که جایزههای ادبی بسیاری از جمله جایزهٔ ملی کتاب را برده است. از جمله آثار او به نثر میتوان از، جامعهٔ بچهها، پادشاهِ دوشیزه (با ماریون وودمن)، و جانِ آهنین نام برد. کار تازهاش، جنون امپراتوری، مجموعهٔ شعرهای اوست ضد جنگ عراق.
دکتر لئونارد لِویسون از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ وابستهٔ پژوهشی گروه تحقیقات و انتشارات آکادمیک مؤسسهٔ مطالعات اسماعیلی (لندن) در رشتهٔ باطنیگری در اسلام بود. او در حال حاضر مدرس زبان فارسی و عضو بنیاد میراث ایرانی در ادبیات کلاسیک فارسی و صوفیانه در مؤسسهٔ مطالعات عربی و اسلامی در دانشگاه اِکستر انگلستان است. او مؤلفِ فراسوی ایمان و کفر است و بسیاری از آثار مربوط به تصوف از جمله میراث تصوف و عطار و سنت تصوف ایرانی (با کریستوفر شیکل) را ویرایش کرده است.
بخشی از کتاب دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
«اکثر اشعار اندیشهورزِ ویلیام وردزورث (۱۷۷۰ ـ ۱۸۵۰ م) یا والاس استیونس (۱۸۷۹ ـ ۱۹۵۵ م) که ما میستاییم، راه و رفتاری رام و آرام دارند و ما همین را دوست میداریم. اشعار حافظ اما سیر و سلوکی ناهموار دارد. حافظ در قالب غزل که هر بیتش برای خود آغاز و انجامی دارد، هر دم رشتهٔ اندیشهاش را چنان میگسلد که برای ما ناآشناست. بیتی دربارهٔ زیبایی دشت و دمن به وقت بهار، جا به حملهای تند به خشکاندیشان در بیت بعدی میدهد و در پی آن بیتی میآید که امید دارد درِ رحمت گشاده شود.
در خواندن شعر حافظ باید همهٔ تن چشم بود تا چیزی از شعر نادیده نماند. گاهی شعر او از عهد ازل، پیش از خلقت آدمیان، آغاز میشود و ممکن است از همانجا یکسر به توصیف پیامبر (ص) رو کند که ماهیگیر است و تور ماهیگیری به دست دارد، یاشِکوه از این کند که حافظ عمر به غفلت میگذرانَد.
حافظ در هر غزلش هزار نعمت و برکت عرضه میکند. سخن از رازهای حیات درونی میگوید، باده را میستاید و رمز و راز اشعاری را وا میگشاید که بسی پیش از وی سروده شدهاند.
در غنای زبان او چیزی هست که اشعار اندرو ماروِل (۱۶۲۱-۱۶۷۸ م) را به یاد میآورد؛ در چالاکی وی چیزی یادآور شکسپیر جوان است. فراتر از اینها، خواننده احساس میکند توان پریدن دارد که غالباً هرگز چنین تجربهای نداشته است. حافظ میگوید:
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
حافظ اغلب به شاعران میآموزد که دربارهٔ جهان پیشین بسرایند. ستایشگرِ میخانههای شیراز، دشت و صحرای اطراف شهر، پشتِ لبِ خوبرویان، افسون شراب و مصاحبت، و زیبایی زنان و مردان نوسال است. اما همیشه میخواهد «گوهری» را یادمان بیاورد «کز صدف کون و مکان بیرون است».
و ما آدمها چنان پابستهٔ کون و مکان، تشریفات فرساینده و کوچه پسکوچههای ننگینایم که چون در پی گوهر به دیگران رو میکنیم، آن را «طلب از گمشدگان لب دریا»، یعنی کسانی چون خودمان، میکنیم.
اما حافظ میگوید «پیر می فروش» ی هست که بسیار میداند و در اینجا به آیین زرتشتی اشاره دارد که دین ایرانیان پیش از اسلام بود. میگوید:
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
چون بهشت وطن اصلی ماست، حافظ رو به خواننده میکند و میپرسد:
که ای بلندنظر شاهبازِ سدرهنشین
نشیمن تو نه این کنج محنتآباد است
ترا ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت در این دامگه چه افتادست
و با ما همیشه بر سر مهر و شادخواری نیست:
... بنال بلبل عاشق که جای فریادست
آن (زبان) انگلیسیای که اکنون در شعر به کار میبریم، متأسفانه شور و شدت و زیبایی تودرتوی انگلیسی عصر شکسپیر را از دست داده است، از این رو برای رعایت انصاف در مورد حافظ باید زبانی رومانتیک، چند لایه، یا واژگانی نامرسوم برای گزاردن سخن او مییافتیم که کمابیش نتوانستهایم. اذعان داریم که در ترجمهٔ ما کاستی بسیار بوده است.
میتوان بر این امر افسوس خورد اما دهها بار دیگر هم که بکوشیم شاید چندان تفاوتی نکند.
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجامِ هر کمال که هست»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه