
دانلود و خرید کتاب صوتی مترو ۲۰۳۵
معرفی کتاب صوتی مترو ۲۰۳۵
کتاب صوتی «مترو ۲۰۳۵» نوشتهٔ دمیتری گلوخوفسکی با ترجمهٔ فربد آذسن و گویندگی مهدی صفری، توسط نشر صوتی آوانامه منتشر شده است. این اثر سومین جلد از مجموعهٔ «مترو» بهشمار میآید و داستانی علمی-تخیلی و پساآخرالزمانی را روایت میکند که در تونلهای متروی مسکو جریان دارد. «مترو ۲۰۳۵» ادامهای بر ماجراهای شخصیت اصلی، آرتیوم، است که در تلاش برای یافتن نشانههایی از حیات و ارتباط با دنیای بیرون از مترو است. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مترو ۲۰۳۵
«مترو ۲۰۳۵» در قالب یک رمان علمی-تخیلی و پساآخرالزمانی نوشته شده و فضای آن در دنیایی تاریک و زیرزمینی میگذرد؛ جایی که بازماندگان یک جنگ هستهای، سالهاست در ایستگاههای متروی مسکو زندگی میکنند. دمیتری گلوخوفسکی در این کتاب، با خلق فضایی وهمآلود و پرتنش، به سرنوشت انسانهایی میپردازد که در شرایطی دشوار و پر از ناامیدی، برای بقا و یافتن معنایی تازه برای زندگی خود تلاش میکنند. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت ماجراهای آرتیوم، قهرمان داستان، شکل گرفته است؛ شخصیتی که در پی کشف حقیقت و یافتن ارتباط با دنیای بیرون از مترو، با چالشهای گوناگون روبهرو میشود. روایت کتاب، همزمان با پیشبرد داستان، به بررسی روابط انسانی، امید، ترس و خاطرات گذشته میپردازد و تصویری از جامعهای بسته و منزوی را به نمایش میگذارد که در آن، هر ایستگاه مترو بهمثابه یک دنیای کوچک با قوانین و فرهنگ خاص خود عمل میکند. «مترو ۲۰۳۵» با فضاسازی دقیق و جزئینگر، خواننده را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان واقعیت و خیال، امید و ناامیدی، بهشدت باریک است.
خلاصه کتاب مترو ۲۰۳۵
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مترو ۲۰۳۵» با بازگشت آرتیوم به ایستگاه وادنخا آغاز میشود؛ جایی که او پس از سالها زندگی در مترو، همچنان در جستجوی نشانههایی از حیات در بیرون از تونلهاست. آرتیوم، که زمانی قهرمان نجاتدهندهٔ مترو بوده، اکنون با بیاعتمادی و بیتفاوتی دیگران روبهرو است و تلاشهایش برای برقراری ارتباط رادیویی با دنیای خارج، بینتیجه مانده است. او هر روز به سطح زمین میرود و با تجهیزات ابتدایی، به امید شنیدن صدایی از بازماندگان دیگر، به جستجو ادامه میدهد. در این میان، رابطهٔ او با آنیا، همسرش، سرد و پرتنش شده و آرتیوم احساس میکند جایگاهش در جامعه و حتی در زندگی شخصیاش متزلزل است. ورود پیرمردی به نام هومر، که ادعا میکند از وجود بازماندگان دیگر خبر دارد، جرقهای تازه در ذهن آرتیوم ایجاد میکند و او را به سفری جدید و پرخطر در دل مترو و ایستگاههای ناشناخته میکشاند. در طول داستان، آرتیوم با واقعیتهای تلخ و رازهای پنهان مترو روبهرو میشود و باید میان پذیرش حقیقت یا ادامهٔ جستجویش برای امیدی دوردست، تصمیم بگیرد. روایت کتاب، همزمان با پیشبرد ماجراهای آرتیوم، به زندگی روزمرهٔ ساکنان مترو، روابط انسانی، ترسها و امیدهایشان نیز میپردازد و تصویری چندلایه از دنیایی بسته و پر از تضاد ارائه میدهد.
چرا باید کتاب مترو ۲۰۳۵ را بشنویم؟
«مترو ۲۰۳۵» با فضاسازی منحصربهفرد و روایت پرکشش، تصویری از جامعهای بسته و منزوی را به نمایش میگذارد که در آن انسانها برای بقا، هویت و امید دستوپنجه نرم میکنند. این کتاب نهتنها داستانی ماجراجویانه و پرتعلیق را روایت میکند، بلکه به پرسشهای عمیقتری دربارهٔ معنای زندگی، حقیقت، خاطره و آیندهٔ بشر میپردازد. مخاطب با شنیدن این اثر، با دنیایی روبهرو میشود که در آن مرز میان واقعیت و خیال، امید و ناامیدی، بهشدت باریک است و هر تصمیم، پیامدهای سنگینی بهدنبال دارد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای علمی-تخیلی، داستانهای پساآخرالزمانی و کسانی که به روایتهای پرتنش و شخصیتمحور علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ بقا، هویت و جستجوی حقیقت را در ادبیات دنبال میکنند، شنیدن این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مترو ۲۰۳۵
«ــ آرتیوم، این کار غدغنه. ــ بازش کن. بهت میگم بازش کن. ــ فرمانده ایستگاه بهمون گفت... گفت نباید به کسی اجازهٔ خروج بدیم. ــ فکر کردی با هالو طرفی؟ به کسی؟ کدوم کس؟ این کسی که میگی کی هست؟ ــ دستور دستوره! ما باید از ایستگاه محافظت کنیم... در برابر تشعشعات رادیواکتیو. این دستوره و من هم باید ازش اطاعت کنم. حالیت نمیشه؟ ــ کی بهت این دستور رو داد؟ سوخای؟ حواست هست که ایشون پدرخوندهٔ منه؟ زود باش، بازش کن. ــ آرتیوم، به خاطر بیمبالاتی تو سر من میره بالای دار... ــ اگه تو نمیتونی، پس خودم بازش میکنم. ــ الو... سانسِیچ... بله، اینجا پست نگهبانیه... آرتیوم اینجاست... آرتیوم، پسرخوندهتون. الآن من باید باهاش چی کار کنم؟ بسیار خب، منتظر میمونیم. ــ چغلی کردی؟ آفرین نیکیتسکا، واقعاً جاسوس خوبی هستی. حالا گم شو کنار! من این چیزها حالیم نمیشه. تو که میدونی آخرش این در رو باز میکنم. میدونی که امیرم بیرون! ولی دو مرد شتابان از اتاق نگهبانی بیرون آمدند، راه آرتیوم را به طرف در سد کردند و او را با ترحم و در کمال آرامش به گوشهای هدایت کردند. آرتیوم که از شدت خستگی طولانیمدت زیر چشمهایش گود افتاده بود ــ خستگی سفر روز قبل به روی سطح هنوز در تنش مانده بود ــ نای مقاومت در برابر نگهبانها را نداشت؛ گرچه که هیچکس هم مایل نبود با او دستبهیقه شود. به تدریج تماشاچیانی کنجکاو دورهشان کردند: پسرهایی ژولیده و کثیف با موهایی به شفافی شیشه. زنانی رنگپریده که آنقدر در آب یخ لباس چرک شسته بودند که دستهایشان به رنگ آبی درآمده و چون پولاد سفت شده بود. کشاورزانی خسته از تونل دست راست که منتظر بودند با دهان باز به هر پدیدهٔ که اندکی خارج از عرف بود زل بزنند. مردم داشتند درِ گوش هم پچپچ میکردند و به آرتیوم خیره شده بودند، ولی آرتیوم سنگینی نگاهشان را روی خود حس نمیکرد. این چه قیافهای بود که به خود گرفته بودند؟»
زمان
۲۵ ساعت و ۶ دقیقه
حجم
۳ گیگابایت, ۴۰۱٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲۵ ساعت و ۶ دقیقه
حجم
۳ گیگابایت, ۴۰۱٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد