دانلود و خرید کتاب جک ریچر (کتاب یازدهم؛ بدشانسی و دردسر) لی چایلد ترجمه محمد عباس آبادی
تصویر جلد کتاب جک ریچر (کتاب یازدهم؛ بدشانسی و دردسر)

کتاب جک ریچر (کتاب یازدهم؛ بدشانسی و دردسر)

معرفی کتاب جک ریچر (کتاب یازدهم؛ بدشانسی و دردسر)

کتاب بدشانسی و دردسر نوشته‌ٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این کتاب یازدهمین جلد از مجموعهٔ جک ریچر به قلم لی چایلد است.

درباره مجموعه کتاب‌های جک ریچر

لی چایلد تا به حال ۲۶ عنوان کتاب از سری داستان‌های جک ریچر نوشته است. قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسه انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبه‌ای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور، رابطه و تحت تعقیب عناوین برخی از این کتاب‌ها هستند که در قالب مجموعه چاپ شده‌اند.

جک ریچر تکاوری تنها، خطرناک و خستگی‌ناپذیر است که قبلا در ارتش خدمت می‌کرد. رمان‌های این مجموعه به ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز این شخصیت در آمریکا و کشورهای دیگر می‌پردازد. 

درباره کتاب بدشانسی و دردسر

«یک شب مردی از هلکوپتری در صحرای کالیفرنیا پرت می‌شود. در همین حین، زنی در شیکاگو از مرگ تمام افراد یک گروه نخبه در ارتش با خبر می‌شود و در خیابان‌های پورتلند، جک ریچر با کدی که فقط چند نفر مفهوم آن را متوجه می‌شوند از مرگ نجات پیدا می‌کند.»

در کتاب بدشانسی و دردسر، جک ریچر در دردسری بزرگ گرفتار شده است. او در وضعیتی است که هیچ‌گونه راه ارتباطی ندارد و به‌تنهایی باید گروهش را از این موضوع آگاه کند.

در شیکاگو، فرانسیس نیگلی، با کدی که ریچر به گروهش ارسال می‌کند، از موضوع آگاه می‌شود. پس از این ماجرا، خبر مرگ دو نفر از هم‌گروهی‌های ریچر به گوششان می‌رسد. اما ریچر تسلیم نمی‌شود.

خواندن کتاب بدشانسی و دردسر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ماجراجویانه و اکشن پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لی چایلد

جیم گرانت، با نام مستعار لی چایلد، نویسنده‌ای بریتانیایی است که در سال ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد و پس از سال‌ها زندگی در بیرمنگام، به تحصیل در رشته‌ٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، هجده سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا این‌که در ۴۰ سالگی، به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. او از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و از آن‌جا که همیشه به خواندن آثار ادبی علاقه‌مند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستان‌های جک ریچر را با نام قتلگاه منتشر کرد. قتلگاه، علاوه بر دریافت جایزه‌ٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کم‌نظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین ترتیب، قسمت‌های بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام، موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آوردند.

در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایی‌نویسان آمریکا انتخاب شد. لی چایلد، اکنون با نوشتن چندین رمان جنایی و دریافت چندین جایزه‌ٔ ادبی در این حوزه، جزء مجبوب‌ترین نویسندگان ژانر جنایی در میان منتقدین و مخاطبان به حساب می‌آید.

بخشی از کتاب بدشانسی و دردسر

«اسم مرد کالوین فرانز بود و هلیکوپترْ یک مدل بِل ۲۲۲. هردو پای فرانز شکسته بود، به خاطر همین او را بسته به یک تخت روان سوار هلیکوپتر کردند. حرکت دشواری نبود. بل هلیکوپتری جادار با موتور دوقلو بود که برای سفرهای گروهی و اداره‌های پلیس طراحی شده بود و برای هفت مسافر جا داشت. درهای عقبش به‌اندازهٔ درهای عقب یک وَن بودند و چهارتاق باز می‌شدند. ردیف وسطی صندلی‌ها را برداشته بودند. برای فرانز فضای زیادی کف هلیکوپتر وجود داشت.

موتور هلیکوپتر درجا کار می‌کرد. دو مرد در حال حمل تخت روان بودند. سرهایشان را در زیر جریان باد پروانه خم کرده بودند و یکی پشت به هلیکوپتر و یکی رو به آن باعجله به سمتش حرکت می‌کردند. وقتی به درِ باز رسیدند مردی که پشت به هلیکوپتر حرکت کرده بود یکی از دسته‌های تخت را روی لبهٔ در گذاشت و کنار رفت. آن‌یکی جلو رفت و تخت را محکم هل داد و آن را تا آخر به داخل سُر داد. فرانز به‌هوش بود و درد می‌کشید. فریاد می‌کشید و کمی تکان می‌خورد و تقلا می‌کرد، ولی نه زیاد، چون بندهای روی سینه و ران‌هایش محکم بسته شده بودند. دو مرد پشت سر او سوار شدند و در پشت ردیفِ کنده‌شدهٔ صندلی‌ها نشستند و درها را بستند.

سپس منتظر ماندند.

خلبان منتظر ماند.

مرد دیگری از یک درِ خاکستری بیرون آمد و از روی زمین بتونی به‌طرف هلیکوپتر آمد. در زیر پروانه خم شد و کف دستش را روی سینه‌اش گرفت تا کراواتش توی باد تکان نخورد. این حرکتش باعث شد شبیه شخص گناهکاری نشان بدهد که می‌خواهد اظهار بی‌گناهی کند. از جلوی دماغهٔ دراز بل دور زد و روی صندلی جلو در کنار خلبان نشست.

گفت: «برو.» و بعد سرش را خم کرد تا روی چفت مهارش تمرکز کند.»

اصطلاحات و عبارت های روزمره صفر تا صد زبان آفریکانس
اندری تارانوو
حکومت اندیشی
میشل دین
قذافی
آلیسون پارجتر
گزارش هایی درباره مختصر عملیاتی در جنوب ایران
سرپرسی سایکس
تاریخ سینما، از ابتدا تا ۱۹۷۰
اریک رد
داستان رز و دشت سپیدار
شهریار هیربد
بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان
قربانعلی محقق ارزگانی
نسبت فقه و عدالت و دلالت های آن در نظام قانون گذاری اسلامی
محمدهادی حاضری
عوامل ایجاد معلولیت جسمی و مشکلات اجتماعی معلولین
محمد مردانی
آموزش کاربردی طراحی طلا و جواهر با MATRIX
لیلا مرادی اقبال
اصول تجویز تمرینات ورزشی برای افراد مبتلا به دیابت نوع ۲
مهدیه ملانوری شمسی
آسمان آن شب
عارفه فتحیان
دنیا از منظر بیدل
سیدمحمدمهدی سجادی
در حصار یک نگاه
سعیده جمشیدی
فیزیولوژی ورزشی دستگاه سوخت و سازی
شارون ای. پلومن
نقطه
پیتر اچ. رینولدز
بابا گوریو
اونوره دو بالزاک
زمزمه گلاکن
کارول کندال
اطلس جامع تمرینات بدنسازی
ادام کمبل
تربیت بدنی عمومی ۱
علیرضا بهرامی
zohreh
۱۴۰۳/۰۸/۱۰

۱۷۱. این کتاب رو از دوستم که طرفدار کتابهای جک ریچره هدیه گرفتم و خواندنش برام تجربه جالبی بود. با اینکه من عاشق کتابهای پلیسی، جنایی و معمایی هستم اما این اولین کتاب سبک اکشن و بزن بزنی بود که میخوندم و

- بیشتر
Rocketman
۱۴۰۳/۰۶/۲۳

جک ریچر یکی از بهترین شخصیت های داستان های جنایی و هیجان انگیزه که با هوش و قدرت بدنی بالا، همیشه ماجراهایی رو که براش اتفاق میفته به بهترین شکل پشت سر میذاره تو این جلد هم با کمک همکارهای سابقش

- بیشتر
...shayan.
۱۴۰۳/۰۱/۱۰

کتاب مو به مو گفته شده از سریال REACHERهست که من علاوه بر توصیه کتاب توصیه بیشتری نسبت به دیدن سریال آن که از رمان گرفته شده رو دارم که نوشته در کاغذ را به دنیای بیرون کشانده است..

از محدودیت متنفر بود. نزدیک‌ترین حسی به ترس که تجربه می‌کرد هراس از فضای تنگ بود.
zohreh
«می‌دونن ما داریم میایم.» «اینکه همه‌مون با هم بمیریم خیلی بهشون روحیه می‌ده.» ریچر گفت: «بهتر از تنها مردنه.»
zohreh
پرسید: «وصیت‌نامه نوشتی؟» ریچر گفت: «فایده‌ای نداره. حالا که مسواکم رو شکستن، دیگه هیچی ندارم.»
zohreh
خونسرد ولی مأیوس بود.
zohreh
«می‌خوای تا ابد زنده بمونی؟» «نمی‌خوام امروز بمیرم. تو می‌خوای؟» «من زیاد برام مهم نیست.» «جدی؟» «هیچ‌وقت برام مهم نبوده. چرا باید برام مهم باشه؟»
zohreh
او در زندگی به دروغ گفتن‌های مردم گوش داده بود، و گاهی هم به راست گفتن آن‌ها گوش کرده بود. می‌دانست چطور فرق این دو را تشخیص بدهد. می‌دانست به چه حرف‌هایی اعتماد کند و به چه حرف‌هایی اعتماد نکند. بی‌نهایت آدم بدگمانی بود، ولی استعداد خاصش در این بود که گوشهٔ کوچکی از ذهنش را برای بی‌غرض بودن نگه دارد.
zohreh
گفت: «زیاد دروغ می‌گی، خانم برنسون.» برنسون چیزی نگفت. نیگلی گفت: «مال منابع انسانیه. کارشونه.»
zohreh
طرح‌ریزی برای ملاقات با کسی که به خانه‌اش برمی‌گشت دو شیوهٔ اصلی داشت. یا می‌گذاری وارد خانه شود و بعد دلیل قانع‌کننده‌ای برایش می‌آوری که بهت اجازهٔ ورود بدهد، یا اینکه پشت سرش می‌روی و هنگامی‌که هنوز کلیدها را در دست دارد یا در خانه‌اش باز است هجوم می‌بری.
zohreh
زندگی و پیشینهٔ او خیلی چیزها کم داشت. هیچ‌وقت ثبات یا عادی بودن یا آسایش یا عرف و سنت را نشناخته بود. هیچ‌وقت روی چیزی جز غافلگیری و پیش‌بینی‌ناپذیری و خطر حساب نکرده بود.
zohreh
«تعریفِ انسان بودن. همه فکر می‌کنن خودشون کسی‌ان که پیروز می‌شه.»
zohreh
وقتی او از ارتش بیرون آمده بود کاملاً آگاه بود که آنچه پیش رو دارد شروع بقیهٔ زندگی‌اش است، ولی هیچ‌وقت یک روز بیشتر را درآن‌واحد پیش روی خود ندیده بود. هیچ برنامه‌ای نریخته و هیچ رؤیایی برای خود نساخته بود.
zohreh
نیمه‌شب به لاس‌وگاس رسیدند، که ریچر با خودش فکر کرد دقیقاً همان زمانی است که شهر در بهترین حالت خود به سر می‌برد. قبلاً به آنجا رفته بود. وگاس در طول روز بی‌معنی به نظر می‌رسید. غیرقابل‌توجیه، بی‌اهمیت، جلف، عریان. ولی شب‌ها که همه‌جا چراغانی بود، شبیه یک فانتزیِ زیبا به نظر می‌آمد.
zohreh
دوست دارند وقتی دو نفر در برابر هم قرار می‌گیرند کسی که بهترین است پیروز شود. می‌خواهند شرافتمندانه باشد. باخت یا برد، می‌خواهند با معنا و مفهوم به سراغشان بیاید.
zohreh
اندیشیدن ارتشی‌ها به مرگ بی‌چون‌وچراست. با آن زندگی می‌کنند، قبولش می‌کنند. انتظارش را دارند. حتی بعضی‌هایشان آن را می‌خواهند. ولی ته دلشان می‌خواهند منصفانه باشد.
zohreh
«برای شصت‌وپنج سنت هم ممکنه آدم کشته بشه. همیشه لازم نیست چند میلیون دلار باشه.»
zohreh
«به من اعتماد داری؟» «اعتمادم بهت بی‌قید و شرطه. ولی اینکه تا چه حد بی‌قید و شرطه، اگه خراب کنی می‌فهمی.»
zohreh
«اصلاً عوض نشدی.» «بدتر شدم. مگه تو عوض شدی؟» «اگرم عوض شده باشم آماده‌م که دوباره مثل قبل بشم.»
zohreh
«زندگی چیز نکبتیه، بعدش هم می‌میری.»
zohreh
ریچر یک آواره بود، نه یک گوشه‌نشین، و اگرچه نمی‌توانست یک جا بماند، جامعه‌گریز نبود، به همین خاطر با کمال میل این مسئله را پذیرفته بود.
zohreh

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

قیمت:
۱۳۶,۵۰۰
تومان