کتاب آمار دقیق مرده ها
معرفی کتاب آمار دقیق مرده ها
کتاب آمار دقیق مرده ها نوشتهٔ آیین نوروزی است. نشر چشمه این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب آمار دقیق مرده ها
گفته شده است که کتاب آمار دقیق مرده ها، از بهترینهای ادبیات ایران در چند سال گذشته محسوب میشود. این رمان به قلم آیین نوروزی، اوج استراتژی روایی این نویسنده توصیف شده است. قصه از شخصیتی به نام «دنا» آغاز میشود؛ دانشجوی پزشکی بسیار خونسردی که هیچ کدام از عملیات احیای بیمارانش موفق نبوده است. یک قاتل سالخورده سر از قصهٔ این رمان درمیآورد و کمکم به شخصیتهای دیگر متصل میشود و منظومهای میسازد که پر از ضربههای سنگین روایی و رخدادهای همهجانبه است. این رمان آدمهایی را به تصویر میکشد که در نگاه اول بسیار معمولی به نظر میرسند، اما با پیشرفتن اثر دوزخ درونشان بروز پیدا میکند. این رمان در ۱۵ فصل نوشته شده است.
خواندن کتاب آمار دقیق مرده ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره آیین نوروزی
آیین نوروزی در سال ۱۳۶۹ به دنیا آمد. او را نویسندهای دارای ذهنی تکنیکی دانستهاند که در مقابل واقعیتِ در حال تکرار مماشات نمیکند و خواننده را با آن چشمدرچشم قرار میدهد. «آمار دقیق مرده ها»، «آبوهوای چند روز سال»، «دستگاه گوارش» و «زمین نرم» از آثار داستانی این نویسندهٔ ایرانی هستند. آیین نوروزی دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی از دانشگاه تهران و کارشناسیارشد در رشتهٔ پژوهش هنر در دانشگاه هنر تهران است.
بخشی از کتاب آمار دقیق مرده ها
«بار اول، حمیده را به یک رستوران هندی برد. خودش غذای فرانسوی را ترجیح میداد. مثلاً رستوران سویس یا بیستانگو انتخابهای خوبی بودند، اما پیشخدمتهایشان منصور را میشناختند و او فعلاً نمیخواست همراه حمیده جلوِ آشناها دیده شود. تعریف غذای هندی آنجا را از همایون شنیده بود، ولی بعد از رفتن پشیمان شد. غذایشان تند و شور بود و معدهٔ منصور از همان جا شروع کرد به اذیت کردن. حمیده هم غذا را دوست نداشت. یکبار پیشخدمت را صدا کرد و گفت غذای ما خیلی شور است. تا پیشخدمت خواست جوابی بدهد، ظرف خورش را برداشت و با تحکم گرفت جلوِ یارو. «شما ببرین آشپزتون یه ذره بچشن، خودشون متوجه میشن.» ظرف جدید خورش را که آوردند، حمیده یک قاشق از آن مخلوط نارنجی را ریخت روی پلوِ کاری. بعد قاشق را گذاشت داخل دهانش و وقتی غذا را قورت داد گفت «بهتر شد.»
رستوران گوشتاگوش پُر بود. میان مشتریها، منصور مردی همسنوسال خودش را دید که با زنی حدوداً سیساله آمده بود. میزشان پُر از غذا بود. دو مدل کباب گرفته بودند و نان مخصوص و سالاد و آبمیوه. همایون گفته بود فقط ناشیها آنجا کباب سفارش میدهند و به منصور توصیه کرده بود سراغ هیچچیزی جز خورش نرود. زن و مرد زیاد با هم حرف نمیزدند. به نظر نمیآمد آنقدرها همدیگر را بشناسند. به تیپ و آرایش زن میخورد که فقط همین امشب را با مرد باشد. منصور فکر کرد نکند خودش هم به چشم بقیه یکی است شبیه همین مردِ کچل و هوسباز. ولی اختلاف سنی منصور و حمیده آنقدرها زیاد نبود. ضمناً تیپوقیافهٔ حمیده فرق داشت. آنها بهراحتی میتوانستند یک زن و شوهر خوشبخت به نظر برسند.
بعد از شام، گوشی حمیده زنگ خورد. منصور کنجکاو شد بداند چه کسی پشت خط است. یا ایمان بود یا یکی دیگر از بچههایش، چون حمیده جواب داد «جانم مامان.» بعد وسط حرفها گفت فلان سبزی را با یک بسته گوشت بگذارد بیرون که یخش برای ناهار فردا آب شود. قبل از خداحافظی هم گفت «آقا منصور زحمت میکشن من رو میرسونن. نگران نباش.»»
حجم
۲۹۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۲۹۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
نظرات کاربران
شخصیت اولی که در رمان با او آشنا شدم، دختر جوانی به نام دنا است که دانشجوی پزشکی میباشد و هیچکدام از عملیاتهای احیای او برای بیماران موفقیتآمیز نبوده و در زندگی مشکلات روحی خاص خودش را دارد. شخصیت بعدی،
طنز خیلی جالبی داره این کتاب. خوندنش مفرح بود اما در عین حال یکقسمتهاییش هم زیادی تلخ و سنگینه.