کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟
معرفی کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟
کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟ اثری از مصطفی خرامان و ویراستاری محدثه گودرزنیا است. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است.
درباره کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟
کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟ حکایت چهار انسان دور از هم است؛ انسانهایی که هر یک در شرایط نابسامانی گرفتارند و محتاج معجزهای که از راه برسد و گرههای کور زندگیشان را باز کند. مصطفی خرامان در این رمان میکوشد پاسخ نیازهای آدمهای امروزی را در مکانی فراتر از دنیای مادی و قوانین آن پیدا کند.
داستان شامل هفت فصل با هفت عنوان است. چهارفصل اول معرفی زندگی هر یک از شخصیتهاست و فصلهای بعدی ارتباط این شخصیتها با هم و ماجراهایی که اتفاق میافتد. ماجرای کتاب با پولی که لای روزنامه پیچیده شده است و کسی نمیداند از کجا آمده است آغاز میشود.
خواندن کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مخاطبان اصلی این کتاب نوجوانان هستند.
بخشی از کتاب فرشته ها از کجا می آیند؟
«سالی که دانشگاه قبول شدم، پدرم تصادف کرد و مرد. پدرم معلم بود و وقتی درس نمیداد، مسافرکشی میکرد. ما مستأجر بودیم و پساندازی نداشتیم. هزینهٔ کفنودفن پدرم، خرید قبر، پول مسجد و سخنران و مداح برای سوم و هفت، هزینهٔ پذیرایی از مهمانان و ناهاری که توی رستوران دادیم، همه را عمویم داد. پول قبر را باید میدادیم، اما نمیفهمیدم بقیهاش چه ضرورتی داشت. بعد از تشییعجنازه همه را بردیم رستوران. همه از عمویم تشکر میکردند و او طوری رفتار میکرد که انگار همهٔ اینها را از جیبش خرج میکند. اما روز هشتم بعد از فوت پدرم، صورتحساب بلندبالایی داد دست مادرم. هیچچیز را از قلم نینداخته بود حتی دویست تومان پول یخی که روز تشییعجنازه خریده بودند تا شربت خنک به مردم بدهند. ماشین تصادفی را فروخت و پولش را بهجای خرجهایی که کرده بود، برداشت.
بعد از مراسم هفتم پدرم، مثل چتربازی بدون چتر، توی آسمان رها شدیم و هیچکس سراغی از ما نگرفت.
اولین اتفاق این بود که دو سه ماه اجارهمان عقب افتاد و پشتبندش سروکلهٔ صاحبخانه پیدا شد.
صاحبخانه حاج احمد کرباسی بود و ما یکی از صدها مستأجرش بودیم. باباش کرباسفروش بود و خودش هم توی بازار، حجرهٔ کرباسفروشی داشت. تو کار ساختمان هم بود. با پول اجارههایی که میگرفت، هر ماه یکخانه میخرید. نوساز یا کلنگی هم برایش فرق نمیکرد. برایش یکجور سرگرمی بود. هفتادسالش بود؛ اما پنجاهساله به نظر میرسید. وقتی آمده بود دنبال اجارهٔ عقبافتادهاش، من در را برایش باز کردم. چشمانش داشت از حدقه بیرون میزد و از آن لحظه به بعد، از شر آن چشمهای هرزه رها نشدم تا امروز که دارم با پای خودم به خانهاش میروم.
آن روز آمده بود دربارهٔ اجارههای عقبافتادهاش حرف بزند، اما چون من چشمش را گرفته بودم، بهجای هر حرفی از حالوروز من پرسید و وقتی داشت میرفت به مادرم گفت: «دخترت از همه نظر کامل است. قولش را به کسی نده! من برایش نقشههایی دارم.»»
حجم
۷۳۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۷۳۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
نظرات کاربران
قشنگ بود. اما درانتظاریک زندگی طبیعی روهم حتما بخونید خیلیییی قشنگه حتی قشنگ تر از این کتاب💗
ارزش خوندن داره و زیباست:)