دانلود و خرید کتاب دختران علیه دختران مصطفی خرامان
تصویر جلد کتاب دختران علیه دختران

کتاب دختران علیه دختران

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختران علیه دختران

کتاب الکترونیکی «دختران علیه دختران» نوشتهٔ مصطفی خرامان در نشر افق چاپ شده است.

درباره کتاب دختران علیه دختران

این کتاب از زبان دختری نوجوان روایت می شود که به ساختمان جدیدی اسباب‌کشی کرده‌اند و شرایط زندگی‌اش با گذشته فرق کرده است. او که در انجام کارها و بازی‌های مختلف توانمند است، بعضی اوقات از سوی خانواده و سایرین با مخالفت‌هایی روبه‌رو می‌شود، چراکه اکثراً این ورزش‌ها و بازی‌ها را مناسب پسران می‌دانند و اینکه دختری پابه‌پای پسران به بازی‌ فوتبال و شطرنج بپردازد و از آن‌ها هم بهتر ظاهر شود، هم از سوی پسران ناراحت‌کننده است و هم از سوی بسیاری از بزرگترها پسندیده نیست. اما او از تلاش دست نمی‌کشد و بی‌توجه به محدودیت‌های پیش رویش به جست‌وجوی راه خود می‌رود. کتاب دختران علیه دختران به این تقابل‌ها و مسیری که این دختر نوجوان طی می‌کند، می‌پردازد.

کتاب دختران علیه دختران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به نوجوانان پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب دختران علیه دختران

«دشمنی و حس انتقام وقتی جدی شد که دیدم کاغذی چسبانده روی درِ خانه‌مان. نوشته بود: پسرها شیرند، دخترها موش‌اند. سوسول هم هستند! دیوار را هم نمی‌بینند!

دوروبر را نگاه کردم. حس می‌کردم دارد مرا می‌پاید. رفته بودم از سوپر روبه‌روی ساختمان برای مادرم وایتکس بخرم. بشور و بساب تمامی نداشت، چون کارها باید تا اول مهر تمام می‌شدند. حتماً مراقب بوده که من کی می‌آیم تا پیغامش را بچسباند روی در.

رفتم سر پله‌ها. از آن‌جا معلوم بود کی می‌آید بالا. دلم می‌خواست بهش بفهمانم که کی سوسول است، کی نیست. من توی محل قبلی‌مان بهترین بازیکن فوتبال بودم. کاپیتان بودم و بهترین گل‌ها را می‌زدم، بهترین پاس‌ها را می‌دادم. کاغذ را مچاله کردم، گذاشتم توی جیبم و رفتم تو.

تصمیم گرفتم جوابش را بدهم. همان نقشه را برایش اجرا کردم. روی تکه‌ای کاغذ نوشتم: دخترا ماهن! پسرا گوجه‌فرنگی!

مراقب بودم ببینم کی می‌رود، کی می‌آید. باید حواسم را جمع می‌کردم که خاله‌شبنم یا مادرم بویی از قضیه نبرند. توی محل قبلی من برای خودم کسی بودم و حالا هم باید خودی نشان می‌دادم.

سرگرمی بی‌خودی بود، ولی بهتر از هیچی بود. تک و تنها بودم و از غم غربت دلم گرفته بود. توی این اوضاع و احوال باید زاغ‌سیاه پسر همسایه را هم چوب می‌زدم، تا بتوانم پیغامم را بهش برسانم.

توی حیاط الکی وقت می‌گذراند و من هم حواسم بهش بود. وقتی دیدم آمد توی ساختمان، دویدم سر پله‌ها. از آن‌جا معلوم بود که دارد می‌آید بالا. کاغذ را چسباندم روی درشان و دویدم توی خانه.

از پشت چشمی در، دیدم که با چه حرصی کاغذ را پاره کرد و چپ‌چپ به درخانه‌مان نگاه کرد.»

ریحانه 🌱
۱۴۰۳/۰۹/۱۱

داستان کوتاه و جالب 🥰

حجم

۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان