دانلود و خرید کتاب بازجویی خانواده قلندری مصطفی خرامان
تصویر جلد کتاب بازجویی خانواده قلندری

کتاب بازجویی خانواده قلندری

معرفی کتاب بازجویی خانواده قلندری

کتاب بازجویی خانواده قلندری نوشتۀ مصطفی خرامان و ویراستهٔ روشنک بهاریان نیکو است. این کتاب را نشر افق برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب بازجویی خانواده قلندری

بازجویی خانواده قلندری داستانی پلیسی است که در قالب نوشته شده و ماجرای دزدی جوانی از بانک را تعریف می‌کند. «سیاوش» پسر بزرگ خانواده است که همراه پدر، مادر، خواهرش «نازنین» و برادرش «آرش» در خانه‌ای که به برای عمویش است در پایین‌شهر زندگی می‌کنند. «سیاوش» عاشق دختر همسایه‌شان به نام ـ«مرضیه» است و مدت‌هاست در فکر ازدواج با او است، اما چون بیکار و بی‌پول است؛ نمی‌تواند به خواستگاری‌اش برود. یک روز از طریق خواهرش «نازنین» متوجه می‌شود مردی پول‌دار که قبلاً ازدواج کرده و بچه هم دارد به خواستگاری «مرضیه» آمده، و «مرضیه» هم به‌ناچار قبول کرده. «سیاوش» بعد از شنیدن این موضوع به‌شدت ناراحت و افسرده می‌شود و تصمیم به سرقت از بانک می‌گیرد؛ اما در حین ارتکاب جرم دستگیر شده و ناکام می‌ماند. در بازجویی «سیاوش» داستانی عجیب‌وغریب تعریف می‌کند. داستان او به‌قدری غیرقابل‌باور است که پلیس مجبور می‌شود برای یافتن حقیقت به سراغ بقیه اعضای خانواده قلندری برود و...

خواندن کتاب بازجویی خانواده قلندری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.

بخشی از کتاب بازجویی خانواده قلندری

«سروان روی کاغذش یادداشت کرد: «بازجویی از خواهر سارق.» بعد پرسید: «خواهرت چطوری از بانک فرار کرد؟»

ــ اون‌ها به‌حساب، مشتری بودند. فکر کنم وقتی شلوغ‌پلوغ شد، زدند به چاک! یا یک همچین چیزی!

سروان پرسید: «گفتی اون‌ها؟ چند نفر بودند؟»

ــ خواهرم و عروسک جادویی.

به نظر سروان، متهم فرافکنی می‌کرد. علنی پرت‌وپلا می‌گفت. اما او استاد مچ‌گیری توی بازجویی بود. همه به سرش قسم می‌خوردند. بدون توسل به‌زور اعتراف می‌گرفت. برای همین به تناقضی که در گفته‌های سیاوش بود، اشاره کرد.

ــ تو که گفتی عروسک مال برادرت بوده، اون‌وقت خواهرت باهاش اومده بود بانک؟

سیاوش گفت: «این هم داستانش مفصله.»

سروان گفت: «پس لازم شد داستان رو از اول تعریف کنی، از بِ بسم‌الله. دوست داری بنویسی یا بگی؟»

ــ تعریف می‌کنم.

سروان گفت: «پس یک‌لحظه صبر کن.»

از کشوی میزش دستگاه ضبط صدا را بیرون آورد. آن را روشن کرد و روی میز گذاشت و چند نکته را به متهم یادآوری کرد.

ــ اول اینکه این دستگاه می‌تونه ده ساعت راست و دروغ رو ضبط کنه. پس نگران پرشدنش نباش. دوم اینکه من نمی‌خوام بیام وسط حرف‌هات، پس سعی کن صغراوکبرا نچینی. اگه احساس کنم حاشیه می‌ری، مجبورم حرفت رو قطع کنم. سومی از همه مهم‌تره؛ کسی جایی منتظر من نیست پس تا دلت بخواد وقت دارم. حالا می‌تونی شروع کنی.

سیاوش به دستگاه ضبط صدا نگاه کرد. فکر کرد این دستگاه‌ها جای ضبط‌هایی را گرفته‌اند که نوار کاست به‌شان می‌خورد. بعد یادش افتاد که خیلی وقت است نوار کاست ندیده. یادآوری دوران طلایی نوار کاست، خاطره‌ای را برایش زنده کرد. یادش آمد وقتی مرضیه یازده سالش بود، ترانه‌ای را دوست داشت که گیر نمی‌آمد. او آن ترانه را روی کاست ضبط کرد و به مرضیه داد. خاطرهٔ لحظه‌ای که مرضیه کلید پخش را زد و صدا زیر سقف ایوان پیچید، جلوی چشمش جان گرفت. یاد لبخند دلنشین دختر همسایه افتاد و لبخند زد؛ اما دلش هم گرفت. با خودش گفت آیا او هنوز آن نوار کاست را دارد؟»

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۰۱

خـــوبـــ بـــود. مرسی از طاقچه که از نشر افق بیشتر کتاب میزاره مرسیـ👍💚

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان