کتاب حکایت دولت و دانایی
معرفی کتاب حکایت دولت و دانایی
کتاب حکایت دولت و دانایی نوشتهٔ مارک فیشر و ترجمهٔ علی اکبر مجیدی کوه بنانی است. نشر کتاب کوچه این رمان معاصر کانادایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب حکایت دولت و دانایی
کتاب حکایت دولت و دانایی حاوی یک رمان معاصر و کانادایی است که ۱۵ فصل دارد. در این اثر با جوانی همراه میشوید که سفری معنوی را طی میکند. این رمان مشهور در واقع ۱۵ حکایت دربارهٔ زندگی، اراده و راه موفقیت را در بر گرفته و یکی از مشهورترین کتابهای قرن گذشته در زمینهٔ موفقیت است. این اثر را داستانهایی بههمپیوسته تشکیل داده است که حقیقتی سودمند را تقویت میکند و با زبان ساده و کودکانه باعث میشود با ذهن نیمههوشیارمان ارتباط برقرار کنیم و در زندگیمان دگرگونیهای مثبت فراوان و عظیم بیافرینیم. عنوان برخی از این حکایتها عبارت است از «مرد جوان با خویشاوند ثروتمندش مشورت میکند»، «مرد جوان با باغبان مسنی ملاقات میکند»، «مرد جوان ارزش تصوری را که از خود دارد متوجه میشود»، «مرد جوان قدرت کلمات را کشف میکند» و «مرد جوان راز باغ رز را کشف میکند».
خواندن کتاب حکایت دولت و دانایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کانادا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره مارک فیشر
مارک فیشر نویسندهای کانادایی و متولد سال ۱۹۵۳ است. او کتابهایی انگیزشی با نامهایی مثل «میلیونر یکشبه» را منتشر کرده است. کتابهای فیشر در بازار ایران چنان با استقبال مواجه شد که از هر کتاب چندین ترجمه و حتی نسخههای متنوع صوتی تولید و منتشر شده است. کتابهای مارک فیشر بهدلیل پاسخدادن به نیاز مخاطبهای خود، همیشه پرفروش بوده است. از این نویسنده، آثار مشهوری مثل «حکایت دولت و فرزانگی» (یا «حکایت دولت و دانایی»)، «شاگرد میلیونر»، «گلفباز و میلیونر»، «فروشنده و میلیونر»، «رازهای یک میلیونر» و «چگونه مثل یک میلیونر فکر کنیم» منتشر شده است. رشتهٔ تحصیلی فیشر در دانشگاه، روانشناسی بالینی بود. او پس از فارغالتحصیلی شروع به نوشتن کتابهای روانشناسی و موفقیت کرد و از این راه به ثروت و شهرت بسیاری دست یافت.
بخشی از کتاب حکایت دولت و دانایی
«میلیونر به مرد جوان گفت: «امروز چیزهای مهم زیادی یاد گرفتی و امیدوارم آنها را نه فقط با ذهنت بلکه با قلبت نیز متوجه شده باشی. اکنون میدانی که کلمهها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بر زندگیمان تاثیر عمیقی میگذارند. اگر باور کنیم فکری درست است، میتواند بر ما تاثیر بگذارد حتی اگر اشتباه هم باشد. زمانی که یاد میگیری ارزش یک فکر را تشخیص دهی، یعنی ارزشی را که به آن میدهی، ذهنت میتواند آرامش خود را به دست آورد یا آرامش فعلیاش را حفظ کند. این ذهن تو بود که به آن تهدید معنی داد. اگر این متن به یک زبان خارجی نوشته شده بود، کوچکترین توجهی به آن نمیکردی.»
میلیونر لحظهای ساکت شد و بعد ادامه داد.
«جاده ثروت پر از مانع است. در آینده، هر زمان که با مشکلی روبهرو شدی تهدید امروز را به خاطر بیاور. به خودت یادآوری کن که این مشکل در برابر کاری که این تهدید با تو کرد کوچک است. ممکن است به نظرت غیرواقعی باشد. تو باید با مشکل سر و کار داشته باشی اما مجبور نیستی اضطرابی را که ایجاد میکند وارد ذهت کنی، یا به مشکل اجازه دهی آنقدر اهمیت پیدا کند که تو را معذب کند. تا زمانی که به این نقطه برسی مهارت بینهایت باارزشی به دست خواهی آورد و قادر خواهی بود به همه رویاهایت برسی، البته رسیدن به این نقطه آسان نخواهد بود.»
«اما بگذار به تو هشدار دهم. قبل از رسیدن به این مرحله، ممکن است سفر طولانی و خستهکنندهای در پیش داشته باشی. اما هیچوقت جا نزن. قول میدهم ارزشش را دارد. یک روز یاد میگیری که به دست گرفتن سرنوشتت و محقق کردن رویاهایت هدف نهایی زندگی است. بقیه موارد اهمیت ندارند.»
هر دو ساکت ماندند، در افکارشان غرق شده بودند. مرد جوان ناراحتی را در چشمان مرد میلیونر احساس کرد.
میلیونر انگار میخواست همه چیزهایی را که تا حالا گفته بود جمعبندی کند: «زندگی میتواند بسته به چارچوب فکریات یک باغچه رز باشد یا جهنمی روی زمین. بیشتر به رز فکر کن. هروقت به مشکلی برمیخوری خودت را در قلب رز رها کن. و به یاد داشته باش که مجبور نیستی بار مشکلاتت را به دوش بکشی.»»
حجم
۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه