کتاب سکوت قبر
معرفی کتاب سکوت قبر
کتاب سکوت قبر نوشتهٔ آرنالدور ایندیرداسون و ترجمهٔ زهرا زارعی است. نشر قطره این رمان پلیسی ایسلندی را منتشر کرده است. این اثر حاوی کاوشگریهای «کارآگاه ارلندور» و برندهٔ جوایز گوناگون است.
درباره کتاب سکوت قبر
کتاب سکوت قبر حاوی یک رمان پلیسی معاصر است که در ۳۰ فصل نوشته شده است. این رمان نخستینبار در سال ۲۰۰۱ میلادی انتشار یافت. زمانی که اسکلتی در یکی از محلهای ساختوساز در حومهٔ شهر ریکیاویک پیدا میشود، «کارآگاه ارلندور» درمییابد که وارد گودالی شده که هم صحنهٔ جرم است و هم یک حفاری باستانشناسانه. استخوانهای این اسکلت یکی پس از دیگری پیدا میشود و در کنار آنها، گذشتهٔ خشونتآمیز خانوادهای که در نزدیکی این محل ساختوساز زندگی میکرد، سر از خاک بیرون میآورد. این اسکلت متعلق به یک مرد بوده است یا یک زن؟ قاتل بوده یا قربانی؟ و آیا این تنها یک پروندهٔ قتل معمولی است یا چیزی فراتر از آن؟ همزمان با این که کارآگاه ارلندور تلاش میکند گرهٔ این معمای پیچیده را باز کند، باید دختر معتادش را نیز از نابودی نجات دهد و به هر طریق ممکن، مرهمی برای خانوادهٔ زخمخوردهٔ خود بیابد. با او همراه شوید. آرنالدور ایندیرداسون با نگارش این رمان، جایزهٔ معتبر «دشنهٔ زرین انجمن نویسندگان ادبیات جنایی» و جایزۀ بهترین رمان جنایی سال ۲۰۰۵ را از طرف انجمن نویسندگان انگلستان از آن خود کرد.
خواندن کتاب سکوت قبر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایسلند و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره آرنالدور ایندیرداسون
آرنالدور ایندیرداسون در ۸ ژانویهٔ ۱۹۶۱ به دنیا آمد. او نویسندهای ایسلندی است که در سال ۱۹۹۶ در رشتهٔ تاریخ از دانشگاه ایسلند فارغالتحصیل شد؛ سپس بهعنوان یک روزنامهنگار مشغول به کار شد و پس از آن، بهعنوان نویسندهای مستقل به فعالیت روی آورد. او مدتی در روزنامهٔ Morgunblaðið نقد فیلم مینوشت. اولین کتاب او در سال ۱۹۹۷ به انتشار رسید. رمان «سرمای قطبی» یکی از آثار او است. او را برجستهترین پلیسینویس ایسلند و یکی از محبوبترین نویسندگان این کشور دانستهاند. شخصیت اصلی بیشتر رمانهای این نویسنده «کارآگاه ارلندور»، مأمور پلیسِ ریکیاویک است که در ۱۹۹۷ با رمان «پسران غبار» زاده شد. ایندیرداسون بیش از ۱۰ رمان از ماجراهای این کاوشگر محبوب نوشته است. او در ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ موفق به کسب جایزهٔ «کلید شیشهای» شده بود. او با چهارمین رمانش به نام «سکوت قبر» جایزهٔ معتبر «دشنهٔ زرین انجمن نویسندگان ادبیات جنایی» را به دست آورد. در ۲۰۱۳، رمان «گذر سایهها» برایش «جایزهٔ بینالمللی آر.بی.اِی. ویژهٔ نوشتار جنایی» را به ارمغان آورد. در ۲۰۱۷ رمان «زنی در سایه» جایزهٔ «قطرهٔ خون» برای بهترین رمان پلیسی ایسلندی را نصیبش کرد. فهرست جوایز او بسیار بلندبالا است. آثار آرنالدور ایندیرداسون تاکنون به ۴۰ زبان ترجمه شدهاند.
بخشی از کتاب سکوت قبر
«زمستانهای تپه طولانی بود و بیرحم.
مادر بچهها مشغول کاروبار خودش در گاوداری بود و پسرها هر روز صبح سوار اتوبوس مدرسه میشدند. جریمور به کارخانهٔ زغالسنگ برگشت. بعد از اینکه کلاهبرداریاش لو رفت، ارتش حاضر نبود شغل قدیمیاش را به او بدهد. آمادگاه بسته شد و پادگان یکجا به هالوگالاند منتقل شد. فقط حصارها و پستهای نگهبانیشان ماندند و حیاط بتونی جلو پادگان. توپ هم از زاغهٔ مهمات جابهجا شد. مردم میگفتند پایان جنگ نزدیک است. آلمانها داشتند عقبنشینی میکردند و میگفتند ضدحملهٔ بزرگی در جبههٔ جنوب قریبالوقوع است.
جریمور در آن زمستان کمابیش به مادرشان بیاعتنایی میکرد. به زحمت یک کلمه حرف میزد، و هر وقت هم که لب از لب باز میکرد او را به باد فحش میگرفت. دیگر روی یک تخت نمیخوابیدند. مادر توی اتاق سیمون میخوابید، و جریمور هم از توماس میخواست پیشش بماند. همه بهجز توماس طی زمستان کمکم متوجه شدند که شکم مادرشان برآمده شده است.
مادرشان تا آنجا که میتوانست شرایطش را کماهمیت جلوه میداد. جریمور مرتب تهدیدش میکرد. میگفت نمیگذارد بچهاش را نگه دارد و وقتی دنیا آمد میکشدش. میگفت این بچه هم مثل مایکلینا عقبافتاده است و بهترین کار این است که فوری او را بکشد. آن زمستان خیلی به مادرشان حمله نکرد. سرش توی لاک خودش بود اما آرام دوروبرش پرسه میزد، مثل حیوانی درنده که آماده است برای طعمهاش خیز بردارد.
مادرشان سعی کرد دربارهٔ طلاق با جریمور حرف بزند، اما جریمور خندید. گاهی اوقات با خودش فکر میکرد بالاخره جریمور توبه میکند و تهدیدهایش توخالی است و وقتش که برسد عملیشان نمیکند و مثل پدرها با بچهاش رفتار میکند.
سرانجام مادرشان دست به اقدامات خطرناکی زد، نه اینکه بخواهد از جریمور انتقام بگیرد، هر چند دلایل کافی برای این کار داشت، برای حفاظت از خودش و بچهاش مجبور به تحمل بود.
مایکلینا در طول آن زمستان بیرحم تنش بین مادرش و جریمور را به شدت حس میکرد و نیز تغییراتی در سیمون میدید که نگرانکننده بود. او همیشه عاشق مادرش بود و آن زمستان هم از زمانی که از مدرسه برمیگشت به او میچسبید و خیلی سخت از او جدا میشد. از وقتی هم که جریمور از زندان آزاد شده بود عصبیتر شده بود. تا آنجا که میتوانست از پدرش دوری میکرد و هر روزی که میگذشت بیشتر نگران مادرش میشد. مایکلینا گاهی اوقات میشنید که با خودش حرف میزند و هرازگاهی هم به نظر میرسید مخاطبش شخصی خیالی است. گاهی اوقات هم میشنید که میگفت باید از مادرش و بچهای که توی شکمش است محافظت کند. چهطور میتوانست از مادرش در برابر جریمور حفاظت کند. هیچکس دیگری در دسترس نبود و دِیو هم هرگز برنگشت.
سیمون تهدیدهای جریمور را جدی میگرفت. کاملاً مطمئن بود که اجازه نمیدهد بچه زنده بماند. بچه را با خودش به وسط کوه میبرد جانش را میگیرد و بدون او برمیگردد.
توماس مثل همیشه ساکت بود، اما مایکلینا متوجه تغییری در او شد. جریمور بعد از اینکه قدغن کرده بود مادرشان روی تخت دونفره بخوابد به توماس اجازه میداد شب را در اتاقش بگذراند. مایکلینا نمیدانست جریمور به توماس چه گفته است، اما طولی نکشید که توماس نگرشی کاملاً متفاوت در برابر مادرش برگزید. دیگر کاری به مادرش نداشت و از سیمون هم که پیش از آن خیلی به هم نزدیک بودند فاصله گرفت. مادرشان سعی کرد با توماس صحبت کند، اما او همیشه از مادرش فرار میکرد. عصبانی، ساکت و درمانده بود.»
حجم
۲۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۲ صفحه
حجم
۲۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۲ صفحه
نظرات کاربران
روند داستان و شخصیت پردازی خوبی بود. ترجمه خوبی داشت