کتاب عادلانه ها
معرفی کتاب عادلانه ها
کتاب عادلانهها نوشتۀ پل ریکور با ترجمۀ مهدی فیضی در نشر شبخیز به چاپ رسیده است. در این کتاب فلسفی، پل ریکور فیلسوف فرانسوی به موضوع عدالت و فاصلۀ عادلانه، حق و ایدۀ دولت حق پرداخته است. جنگهای جهانی بار دیگر ایجاب میکند به گذشتۀ تاریخی شر سیاسی رجوع کرد؛ موضوع حق و عدالت باید بار دیگر یادآوری شوند.
درباره کتاب عادلانه ها
این کتاب در قلمرو فلسفه یکی از آثار پل ریکور، فیلسوف فرانسوی است و ایدهٔ مشهود و مرکزی این آن «فاصلهٔ عادلانه» و ایدهٔ پنهان آن «دولت حق» است. همانطور که فاصلهای که متنْ میان نیت مؤلف و مخاطب برقرار میکند به امکان برابری در فهم راه میبرَد، برقراری فاصلهای همانند نیز امکان عدالتی است که پیشاپیش وجود ندارد. این فاصلهای است در درون چیزهایی که با آنها سروکار مییابیم که اگر بیرون از آنها باشد یا به طرد و یا به انزوا خواهد انجامید و نه به عدالت.
واگذاری بیواسطهٔ ما به واقعیت، چنین فاصلهای را ایجاب میکند. فاصله شرطِ امکان و در این معنا ساختار عدالت است. این فاصلهای که میان ما و واقعیت واقع میشود، به ما فضا میدهد. چنین فضایی وسیعترین معنای فاصلهٔ عادلانه است که ریکور طرح میکند. «فاصلهٔ عادلانه» که در موارد حقوقی و برای اجرای عدالت غیرانتقامی میان طرفهای درگیر برقرار میشود، در واقع ساختار آنچه را که میتواند «عدالت» خوانده شود نمایان میکند: امکان فاصله گرفتن. بدینسان فاصله فضای عدالت را فراهم میآورد. و در این معنا هرچیزی شامل طبیعت، دولت، سرمایه و... که چنین فاصلهای را میان ما و خودش برنمیتابد و اینهمانی را طلب میکند، سد راه عدالت ساختاری است.
«دولت حق» ایدهٔ دیگری است که ریکور معنای آن را چندان روشن نمیکند؛ ولی بهگمان مترجم، این ایده معنای «دولت» هگلی را کاملاً روشن میکند.
متون گردآمده در این کتاب،به بیان دقیق، فصول یک کتاب را تشکیل نمیدهند. آنها متنِ بحثگفتارهایی هستند که در جاهای مختلف تحتِ محدودیتهای برنامههایی، ایراد شدهاند که ریکور برای آنها عنوان معینی را انتخاب نکرده بود. با این حال، این متون صرفاً به نوشتههایی اتفاقی برای برخی موقعیتهای خاص تنزل نمییابند. آنها به ریکور اجازه دادهاند تا یکی از قدیمیترین دغدغههای فکریاش را بیان کند که به معدود مواردی درون رشتهاش مربوط میشوند که در قیاس با علاقهای که به مسائل اخلاقی یا سیاسی ابراز میشود از عرصهٔ حقوقی نشئت میگیرند. این غفلت از امر حقوقی از آن رو تعجبآورتر است که نسبتاً مربوط به این اواخر است. جمهوری افلاطون بسیار مقید به مسئلۀ عدالت است. ارسطو نیز در اخلاقش تحلیل مفصلی از فضیلت عدالت ارائه میکند. در آغاز دوران مدرن، نظریههای قرارداد اجتماعی در پیوند با نظریههای حقوق طبیعی مطرح میشوند.
این غفلت عمومی را چگونه باید توضیح داد؟ دهشت حاصل از فجایع خشونتبار در قرن بیستمِ وحشتناکِ تا حد زیادی این نادیدهگرفتن معضل حقوقی را بهنفع آنچه میتوانیم بهتعبیر کلی تحت عنوان امر اخلاقشناختی-سیاسی خلاصهاش کنیم توضیح میدهد. با این حال، این غفلت هر دو رشته را بهیکسان تضعیف میکند، تا جایی که رشتهٔ دوم (سیاست) به مسئلۀ مشروعیت نظمی منتهی میشود که دولت به وسیلهٔ آن از خشونت استفاده میکند، حتی بهبهای استفاده از آن شکل دیگر خشونت که خودِ قدرت سیاسی از آن ناشی میشود و داغ ننگ آن را برای همیشه بر خود دارد.
کتاب عادلانهها ضمن پیشگفتاری، به موضوعهای زیر پرداخته است:
موضوع حقوق کیست؟
مفهوم مسئولیت (مقالهای در تحلیل معناشناختی)
آیا یک نظریهٔ رَوَندبنیاد محض در باب عدالت ممکن است؟
پس از نظریهای در باب عدالت رالز
کثرت مصداقهای عدالت
داوری زیباییشناختی و داوری سیاسی در نظر هانا آرنت
تفسیر و/یا استدلالآوری
عمل داوری کردن
محکومیت، اعادهٔ حیثیت، بخشایش
وجدان و قانون (مباحث فلسفی)
خواندن کتاب عادلانه ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران کتابهای فلسفی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عادلانه ها
«پاسخ نخست درستی یک سنت آزادیخواه را نشان میدهد که در آن فرد مقدم بر دولت است. حقوقِ پیوسته به توانمندیها و بالقوگیهایی که از آنها سخن گفتیم، در عمل، حقوق بشریت را به معنای دقیق این کلمه تأسیس میکنند _ یعنی بهمثابهٔ حقوق پیوسته به انسانها به عنوان انسانها و نه به عنوان اعضای اجتماعی سیاسی که منبع حقوق ایجابی تصور میشود. ولی در سوی دیگر، نسخهٔ فردگرای افراطی لیبرالیسم نیز از جهتی نادرست است؛ از این جهت که جایگاه انسانشناختی قدرتِ ما به سخن گفتن، عملکردن، شرحدادن، نسبتدادن _ خلاصه، من میتوانمِ بنیادین و چندگانهٔ وجودِ انسانی کنشگر و رنجبر _ را بد میفهمد و ادعا میکند که مستقیم به آن دستآوردهای (حقوقی) بالفعل افراد که میتوانیم همزمانی آنها با حقوق ایجابی دولتها را تصدیق کنیم، میپردازد. سرانجام، میتوانیم اهمیت تمایز میان بالقوگی و فعلیت را ببینیم. این (تمایز) تمایزِ میان دو نسخه از لیبرالیسم را اداره میکند. بر طبق یکی از این دو، که تجلی چشمگیرش را در سنت قرارداد اجتماعی مییابد، فرد پیشاپیش یک سوژهٔ کاملِ حقوق (حتی) پیش از ورود به رابطهٔ قراردادی است. او از حقوق واقعیای که میتوانیم حقوقِ طبیعی بخوانیم (حقوق طبیعی) به جای امنیت (همراه با هابز)، یا به جای شأنِ مدنی یا حق شهروندی (همراه با کانت و روسو) صرفنظر میکند. در عین حال، پیوندش با افراد دیگر در یک کالبد سیاسی ناامن و فسخپذیر است. این در مورد نسخهٔ دیگر لیبرالیسم سیاسی، نسخهای که من ترجیح میدهم، صدق نمیکند. بدون میانجیگری نهادینه، افراد فقط پیشنوشتِ اولیهٔ اشخاصِ انسانی هستند. تعلقشان به یک کالبد سیاسی برای شکوفاییشان به عنوان انسان ضروری است، و به این معنا، این میانجیگری نمیتواند الغا شود. برعکس، شهروندانی که از این میانجیگری نهادینه سر بر میآورند فقط میتوانند آرزو کنند که هر انسانی دیگری نیز مثل آنها از چنین میانجیگری سیاسی برخوردار شود، میانجیگریای که وقتی به شروط لازم ناشی از یک انسانشناسی فلسفی افزوده میشود شرط کافیای میشود برای انتقال از انسان توانا به شهروند واقعی.»
حجم
۵۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۵۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه