کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است
معرفی کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است
کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است نوشتهٔ نیلگون بودور و ترجمهٔ فائزه پورعلی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. بودور وبلاگنویس مشهور اهل ترکی با بیان تجارب زندگی خود توضیح میدهد که اغلب اشتباهات انسان به دلیل تنهاییاش است.
درباره کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است
کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است میخواهد به شما بگوید: اگر یکدهم زمانی که برای زیبایی ظاهریمان صرف میکنیم، صرف توجه به روحمان کنیم، اینچنین ناراحت نخواهیم بود و فرد دیگری را هم ناراحت نخواهیم کرد؛ چون انسانهای ناراحت دیگران را هم ناراحت میکنند. انسان شاد سرش به زندگی خودش گرم میشود، اما انسان ناراحت به دیگران پیله میکند. ناراحتی بدترین بیماری مسری است. کسی که بخواهد خود را از آن برهاند، نمیتواند در خانه بماند. بیرون میرود، شروع به کار کردن میکند، در ترافیک نوبت را رعایت میکند. ناراحتیاش را برای اولین کسی که ببیندش خالی میکند و هرچه در درونش باشد، پیش او بالا میآورد.
لطفاً وقتی به ظاهرتان نگاه میکنید، نگاهی به درونتان هم بیندازید. وقتی صورتتان را با بوتاکس صاف میکنید، لطفاً درونتان را هم آسوده و صاف بگذارید. همه میخواهند دنیا را تغییر دهند، اما هیچکس گلدان گلی را که جایش تنگ شده است، عوض نمیکند. چون ما اینطور هستیم. چشمانمان را به اوج میدوزیم ولی نمیتوانیم جلوی پایمان را ببینیم و بیعدالتی، ورزش موروثی نسل ماست. خودمان را شاهین فرض میکنیم، اما مثل کلاغ از مدفوعمان تغذیه میکنیم. شاید بتوانیم دنیا را عوض کنیم، ولی نمیتوانیم خودمان را رشد دهیم. یک چیزی را خوب مشخص کن: اگر پشتسرت حرف میزنند قطعاً که جلوتری. اگر روزی ساکت شدند یعنی دیگر برایشان مهم نیستی. اما در حقیقت این دو تفاوت زیادی ندارند. برای این دنیا همیشه یک هیچ هستی، اما یادت نرود که برای خودت همه چیزی. اگر بتوانیم میان هیچی و دردانگی تعادل برقرار کنیم، پس به معنای واقعی انسانیم. هیچکس ازدستندادنی نیست. یادت باشد که تو هرگز نمیتوانی خودت را رها کنی.
خواندن کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اشتباهاتم از سر تنهایی است
«همیشه از خودم انتقاد میکنم. به خاطر هرکسی که در من احساس بیارزشی ایجاد کرد، قلبم را آزردم و منطقم را زیر سؤال بردم. به هوشم شک کردم و دیگر مطمئن نبودم که آدم خوبی هستم. خوبها باید در پایان فیلم شاد میشدند، حال آنکه در دنیای من دزدها ثروتمند، احمقها شاد، افراد عاری از صداقت متأهل، کسانی که از مادر شدن چیزی نمیدانستند، صاحب فرزند و افراد بد در آرامش بودند...
هرکسی که به من آسیب میزد، اعتمادبهنفسم را بردهٔ خود میکرد. لحظاتی که فکر میکردم دوست داشته شدهام، خیلی زود به لحظاتی تبدیل میشد که میفهمیدم به من خیانت شده است. انسانها هم کمکی به من نمیکردند، چون انسانها وقتی دارند کسی را تسلی میدهند، درواقع در تلاشاند برایش نسخه بپیچند، از نظرشان نیت خیر داشتن، حماقت، متواضع بودن غیرضروری، عاشق شدن و ازدواج کردن بیمعنی و سهیم شدن با دیگری کاری اشتباه بود. آنها مشاوره میدادند که انسانها را نباید دوست داشت. برای همین تر و خشک با هم سوختند.
درواقع من انسانی دوستداشتنی هستم! وقتی دیگر انسانها را دیدم، به طبیعی بودن خودم پی بردم. من اعتماد کردن، دوست داشتن و بخشش را دوست دارم. وقتی کسی مشاورهای در جهت خلاف اینها به من بدهد، به او میخندم. میگویند باید بد بود و من جواب میدهم گند بزند مشاورههایی که مرا به بد بودن در دنیا تشویق میکنند.
این روزها خیلی فکر میکنم آیا به خاطر اینکه خیلی اشتباه کردهام تنها ماندهام یا چون تنها ماندهام، زیاد اشتباه کردهام؟
چقدر تلخ است، نه؟
انسانهای زیادی وقتی زندگی باارزش و بدون تکرار خود را میگذرانند، هرازگاهی احساس گناه میکنند.
چنین فردی چون شفقت و مهربانی ندیده است، نمیتواند با خودش هم مهربانی کند و مدام خودش را سرزنش میکند.
یا آدمی اشتباه را دوست میدارد، یا به دوستی اشتباه، اعتماد میکند یا حرفهای اشتباه را انتخاب میکند یا پولش تمام میشود یا با تنها نیاز واقعی خود، یعنی خودش، قهر میکند.
موهایش را کوتاه میکند، کفش گرانقیمتی را که در ویترین میبیند میخرد، به کسی قرض میدهد و نمیتواند پس بگیرد، از کسی قرض میگیرد و نمیتواند پس بدهد، زمانش را تلف میکند و گاهی نامزدی که بسیار دوستش داشت رهایش میکند...
وقتی از نتایج اقداماتش دچار رنج میشود، بیرحمانه از خودش انتقاد میکند.
علت هر رنجی یا «رفتن کسی» یا «تمام شدن یک چیز» است.
فقدان عشق، شفقت، اعتبار یا کمبود پول است.
این افراد علت آن فقدان را خودشان میپندارند. حال آنکه تقدیر کسانی که در زمان مشابه تصمیم مشابهی میگیرند، یکسان نیست.
در زندگی حقیقت واحدی وجود ندارد.
زندگی هنر انعطاف است؛ یعنی به واسطهٔ نتایج انتخابهایت باید از هر فقدان، وجود داشتن را یاد بگیری، خم نشوی، تا نشوی و نشکنی. کسی که از اشتباه میترسد نمیتواند بگوید زندگی کردهام و نمیتواند خود را راضی به زندگی فعلیاش کند.
لااقل من که نمیتوانستم خودم را راضی کنم.
هر اقدامی که با جسارت به دنبال تصمیمی یا تفکری صورت میگیرد، آبستن دو چیز است: درست یا غلط.
کسی که در آخرین قرعهکشی سال تهماندهٔ پولش را بلیط بختآزمایی میخرد،
اگر بلیطش درنیاید، میتواند بگوید اشتباه کردهام؛ اما اگر برندهٔ آن جایزهٔ بزرگ شود هم میداند که بهترین انتخابی را که میتوانست، داشته است.»
حجم
۲۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۲۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه