دانلود و خرید کتاب آخرین پرواز جولی کلارک ترجمه پریا خوارزمی
تصویر جلد کتاب آخرین پرواز

کتاب آخرین پرواز

معرفی کتاب آخرین پرواز

کتاب آخرین پرواز نوشتۀ جولی کلارک و ترجمۀ پریا خوارزمی است. این کتاب را نشر نون در سال ۱۴۰۲ منتشر کرده است. کتاب آخرین پرواز داستان دو زن غریبه است. هر دو تنها، هر دو ترسیده هستند و این کتاب داستان یک تصمیم دردناک است که تا ابد مسیر زندگی هر دو را تغییر می‌دهد.

درباره کتاب آخرین پرواز

رمان آخرین پرواز نوشتۀ جولی کلارک روایتی متناوب بین دو زن است. ماجراهای کلر در زمان حال اتفاق می‌افتد و فصل‌های مربوط به ایوا در زمان گذشته.

کلر پس از سال‌ها زندگی مشترک تصمیم می‌گیرد خودش را از زیر ظلم شوهرش نجات دهد. او هنگام فرار در فرودگاه، زنی به نام ایوا را ملاقات می‌کند. زنی که مانند او در حال فرار است. دو زن بلیت‌هایشان را باهم عوض می‌کنند، کلر با پرواز اوا به اوکلند می‌رود و اوا به‌عنوان کلر به پورتوریکو سفر می‌کند. آنها بر این باورند که این جابه‌جایی به هر یک از آنها شروعی را می‌دهد که برای شروع دوباره در جایی دور نیاز دارند.

کتاب آخرین پرواز هر چیزی را که در یک کتاب می‌خواهید دارد: داستان تعلیقی جذاب؛ شخصیت‌های فراموش‌نشدنی و پایانی تکان‌دهنده و غافلگیرکننده که تا مدت‌ها پس از پایان با شما می‌ماند.

خواندن کتاب آخرین پرواز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب آخرین پرواز رمانی مهیج است که علاقه‌مندان به رمان‌هایی با محوریت زنان از خواندن آن لذت خواهند برد.

درباره جولی کلارک

جولی کلارک، نویسنده پرفروش نیویورک‌تایمز است. کتاب او با عنوان آخرین پرواز یکی از پرفروش‌ترین‌های بین‌المللی بوده و به بیش از بیست زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است. او با خانواده‌اش در لس‌آنجلس زندگی می‌کند. از نظر منتقدان او نویسنده‌ای خلاق، سخت‌کوش و صمیمی است که داستان‌هایی الهام‌بخش می‌نویسد.

بخشی از کتاب آخرین پرواز

«روز سقوط هواپیما

ترمینال چهار مملو از جمعیت است و آکنده از بوی تند پشم نمور و سوخت هواپیما. پشت درهای شیشه‌ای کشویی منتظرش هستم. هر بار که درها باز می‌شوند، باد سوزدار زمستانی با شدت به صورتم می‌خورد. به‌جای توجه به سرما خودم را وادار می‌کنم که نسیم آرام و آکنده از بوی گل و نمک دریا در پورتوریکو را در ذهنم مجسم کنم و تصور کنم که آدم‌های مهربانی با لهجهٔ اسپانیایی در اطرافم می‌چرخند و کسی که قبلاً بوده‌ام را از نظر محو می‌کنند.

بیرون، هواپیماها که به هوا بلند می‌شوند، صدای غرش آسمان به گوش می‌رسد، درحالی‌که این تو اعلان‌های نامفهوم از بلندگوها پخش می‌شوند. جایی پشت سرم زن مسن‌تری تند و بریده‌بریده ایتالیایی صحبت می‌کند. ولی من از جدول کنار خیابان چشم برنمی‌دارم و نگاهم در جست‌وجوی او به پیاده‌روی شلوغ دوخته می‌شود، و باورم و همهٔ آینده‌ام را بر این حقیقت استوار می‌کنم که او می‌آید.

درباره‌اش فقط سه چیز می‌دانم: اسمش چیست، چه شکلی است، و اینکه پروازش امروز صبح انجام می‌شود. این به نفع من است، او چیزی درباره‌ام نمی‌داند. به ترسم از اینکه شاید یک‌جورهایی گمش کرده باشم، غلبه می‌کنم. ترس از اینکه شاید تا حالا رفته باشد و همراه با او، شانسم برای رهایی از این زندگی و شروع یک زندگی تازه را ازدست‌داده باشم.»

Allabout_shin
۱۴۰۲/۰۳/۲۸

به نظرم کتاب از نظر داستان پردازی خوب عمل کرده بود ابتدای کتاب اگر بخوام صادق باشم خیلی بی مقدمه شروع شد ولی سیر داستان با اینکه چیز خاصی نبود اما منو با خودش میکشوند در مجموع کتاب خیلی ماجرایی و

- بیشتر
sohe
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

داستانی جذاب با موضوعی جدید. به قدر کافی کشش داشت و غافلگیر کننده بود که میخواستی هرچی زودتر تمومش کنی تا بفهمی سرنوشت کرکتر ها چیمیشه. من همش برای دوتاشون استرس داشتم-- پایانش هم با اینکه تا حدی توقع میرفت ولی

- بیشتر
afsaneh_&_fatemeh
۱۴۰۲/۰۵/۱۲

افسانه☘️ وقتی زندگی همه ی راه هارو به روت می بنده و تو برای نجات خودت، مصمم دنبال یه مسیری، یه نور که نجاتت بده و آیندت از حال الانت خیلی بهتر پیش بره...برای همین میچسبی به اون مسیر. کلر، اون

- بیشتر
سنبل بنفش
۱۴۰۲/۱۲/۱۱

غیر قابل پیش بینی بود گر چه دوست داشتم سرنوشت بهتری برای ایوا رقم بخوره

نیلوفر
۱۴۰۳/۰۵/۰۳

کتاب جذابیه با اینکه جزییاتش زیاد و یکم طولانی بود داستان جالب و دور از انتظار تموم شد

Zohreh
۱۴۰۲/۰۶/۲۷

قشنگ بود ولی انتظار یه چرخش عالی داشتم ولی اینجوری نبود

shery
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

رمان سر گرم کننده ای بود با موضوعی متفاوت

کاربر ۵۴۰۹۷۷۷
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

داستانی جالب و متفاوت و روان در مورد دو زن که برای در امان ماندن از مشکلاتشان، بلیط هواپیمای خود را عوض میکنند...

soomi_2125
۱۴۰۲/۱۱/۰۸

داستان ساده و زیبایی داره من خوشم اومد. نویسنده تا آخرش هم سوالی رو بدون پاسخ باقی نذاشت

Coral
۱۴۰۳/۰۷/۲۷

کتاب موضوع خوبی داشت و نسبتا خوب بهش پرداخته شد ولی یهو داستانو جمع کرد ، یعنی انگار تو ۵۰ صفحه کل داستانو بست.

هویت چیز عجیبی است. آیا ما کسی هستیم که می‌گوییم، یا کسی می‌شویم که دیگران می‌بینند؟ آیا آن‌ها ما را با چیزی که تصمیم می‌گیریم نشانشان بدهیم تعریف می‌کنند یا با توجه به چیزی که می‌بینند، آن هم با وجود تلاش زیادی که برای پنهان کردنش کرده‌ایم؟
ghazal
گاهی اوقات مرگ یک رؤیا می‌تواند بالاخره آزادت کند.
میم الف
دلش برای هیچ چیزی تنگ نمی‌شد. تنها کسی که تابه‌حال به او اهمیت داده بود، قبلاً رفته بود.
میم الف
به این اندازه ناتمام ماندن مثل مردن است.
شکوفه
گاهی اوقات مرگ یک رؤیا می‌تواند بالاخره آزادت کند.
Avash
مشکل او با آرزوها همین بود؛ همیشه به آرزوهای دیگر ختم می‌شدند، آرزوهای بزرگ‌تر. به گذشته که برمی‌گردی، گره پشت گره باید باز شود؛ گره‌هایی که تا وقتی که تو را پایین نکشند، هرگز نمی‌فهمی چطور دورت بسته شده‌اند.
غَزال_ک
چیزی که توی زندگیم یاد گرفته‌م اینه که برای رخ دادن بخشش واقعی، اول باید بعضی چیزها از بین بره؛ انتظاراتت، یا موقعیتت... شاید دلت. این می‌تونه دردناک باشه، ولی فوق‌العاده رهایی‌بخش هم هست.»
Zoro2076
تصوراتی درباره‌ت داشتم که درست نبودن، پس برای اینکه مسئله روشن بشه، می‌خوام موبه‌مو برات توضیح بدم. توی دوستی من هیچ قید و شرطی نیست. ازت انتظار ندارم کسی جز اونی که هستی باشی. گذشته‌ت رو، هرچی که هست، قبول می‌کنم. هرکسی که می‌خوای باشی، من همچنان دوستت خواهم داشت.
Zoro2076
ممکن است دوشادوش کسانی باشی که بی‌آنکه بدانند، آخرین لحظات زندگی‌شان را آن‌طور که خود می‌خواهند می‌گذرانند.
Zoro2076
ماشین حسی مثل یک لایهٔ محافظ دارد که امن و گرم است. از شیشه به بیرون و به مردم داخل ماشین‌های اطرافمان نگاه می‌کنم. چه رازهایی که در سر این مردم می‌گذرد. کسی قرار نیست به‌دقت به راز من توجه کند.
ghazal
این اندوه رنگ باخته بود، مثل همهٔ غم‌هایی که از دست داده بود و با چیزی سخت‌تر و قوی‌تر جایگزین شده بود. حالا می‌توانست چیزی را ببیند که آن موقع نمی‌توانست. همهٔ انتخاب‌ها عواقبی داشتند. کاری که با این عواقب می‌کردی اهمیت داشت.
Zohreh
«همیشه این‌جوری بودی؟ که بتونی توی آدم‌ها چیزی جدا از بدی‌هاشون ببینی؟» لیز خندید. «خیلی طول می‌کشه تا یاد بگیری چطور دنیا رو جایی ببینی که توش آدم‌ها با تو کاری نمی‌کنن. شوهرم دنبال شکستن دل من یا الی نبود، فقط داشت بنا به خواسته‌های خودش رفتار می‌کرد و داستان خودش رو زندگی می‌کرد. امیدوارم کسی شده باشم که وقتی دیگران فقط سعی می‌کنن از کنار مسئله‌ای رد بشن، عصبانی نمی‌شه.
Zoro2076
«تنها راه رهایی رد شدنه.» و می‌گفت مهم نیست در چه موقعیتی باشی، هر قدم به قدم بعدی و قدم بعدی به قدم بعد از آن منتهی خواهد شد.
Zoro2076
مطمئن بود که گذشته چیز باارزشی برایش ندارد. گاهی اوقات مرگ یک رؤیا می‌تواند بالاخره آزادت کند.
Zoro2076
اگه خوب توجه کنی، راه‌حل‌ها همیشه معلوم می‌شن، ولی باید اون‌قدر شجاعت داشته باشی که ببینی‌شون.
lucifer
در این دنیا، داشتن پول و قدرت برابر با داشتن مصونیت است.
lucifer
تناقض حسرت در همین بود؛ درون دلت مأوا داشت، کم می‌شد تا اینکه می‌توانستی فکر کنی کمابیش از بین رفته، تا اینکه زمانی می‌رسد که به دست کسانی که قصد نداشته‌اند هیچ آسیبی به تو برسانند سر برمی‌آورَد، کاملاً شکل می‌گیرد و تقویت می‌شود.
غَزال_ک
هویت چیز عجیبی است. آیا ما کسی هستیم که می‌گوییم، یا کسی می‌شویم که دیگران می‌بینند؟ آیا آن‌ها ما را با چیزی که تصمیم می‌گیریم نشانشان بدهیم تعریف می‌کنند یا با توجه به چیزی که می‌بینند، آن هم با وجود تلاش زیادی که برای پنهان کردنش کرده‌ایم؟
Zoro2076

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان