کتاب دروغ هایی که می گویم
معرفی کتاب دروغ هایی که می گویم
کتاب دروغ هایی که می گویم نوشتهٔ جولی کلارک و ترجمهٔ سمر میرزاخانی نافچی است. نشر افرا این رمان معمایی آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب دروغ هایی که می گویم
کتاب دروغ هایی که می گویم (The Lies I tell) حاوی یک رمان معاصر است. این رمان معمایی، جنایی و هیجانانگیز، عمیقاً به روان و انگیزههای دو زن و تلاش تزلزلناپذیر آنها برای عدالتخواهی گذشته و بازنویسی آینده میپردازد. این رمان به قلم جولی کلارک (نویسندهٔ کتاب پرفروش «آخرین پرواز») شما را میخکوب میکند؛ تریلری متحیرکننده از داستان انتقام دو زن یا شاید هم تلاششان برای برقراری عدالت. «مگ ویلیامز»، «مگی لیتلتون» و «ملودی وایلد»، نامهای متفاوت یک شخص، بسته به شهر و بسته به شغلش است! او یک کلاهبردار است که هویتش را تغییر میدهد تا به هر کسی که شما بگویید تبدیل شود؛ یک دانشجوی کالج، یک مربی زندگی و یا حتی یک مشاور املاک. هیچچیز درمورد او واقعی نیست. او در کنار شما قرار میگیرد و دقیقاً آنچه را باید بشنوید به شما میگوید و تا زمانی که کارش با شما تمام شود، احتمالاً همهچیزتان را از دست دادهاید. «کت رابرتز» ۱۰ سال منتظر بازگشت زنی بود که زندگی او را بهطور کامل خراب کرد و حالا که زمانش بالاخره فرا رسیده، مصمم است کسی باشد که او را افشا میکند. با نزدیکترشدن این دو زن، تمام پیشفرضهای دیرینهٔ کت زیر سؤال میرود. کت به این فکر میکند که هدف واقعی مگ واقعاً چه کسی ممکن است باشد.
خواندن کتاب دروغ هایی که می گویم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان معمایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دروغ هایی که می گویم
«دو هفته مانده به انتخابات
وقت رفتن است.
کت روبهرویم نشسته، بشقابهای خالی جلویمان روی میز پراکنده شدهاند و رستوران کمکم خالی میشود. کت نمیداند این آخرین ناهاری است که با هم میخوریم. فردا از اینجا میروم و کت باید تکههای کارهایی را که این مدت انجام دادهام کنار هم بچیند.
کت میپرسد: «دیگه مشتری تازهای پیدا نکردی؟» هنوز هم کندوکاو میکند. هنوز امیدوار است چیزی بفهمد. از چیزی که فکر میکند خیلی نزدیکتر است.
با دستمالم بازی میکنم و چیزی میگویم که تا حدودی حقیقت دارد. «دارم فکر میکنم یهکم از کار مشاورهٔ املاک فاصله بگیرم.» از پنجره به بیرون نگاه میکنم و مردم را میبینم که با پاکتهای خرید بوتیکهای گرانقیمت از خیابان رد میشوند. «شاید برم مسافرت. خیلی وقته دارم این کار رو انجام میدم، همهٔ مشتریها هم وسواسیان و شرکتهای امانی وضعیتشون افتضاحه. فروشندهها هم همه مثل همن، میخوان سروصدای فرودگاه یا نشت زیرزمین رو مخفی کنن. خستهکنندهست و تمومی نداره. فکر میکردم اگه برگردم اینجا حالوهوام عوض بشه، ولی شاید به چیز دیگهای نیاز دارم.»
کت چهرهام را بررسی میکند و از خودم میپرسم بالاخره عزمش میشکند و سؤالهایی که میدانم دلش میخواهد بپرسد را بیان میکند یا نه. چهطوری این کار رو میکنی؟ کیا رو هدف میگیری؟
برای رون چه نقشهای داری؟
ولی دقایق میگذرند.
کت میگوید: «تو از اون آدمهایی هستی که هیچوقت نمیتونن یه جا بمونن. همیشه در حرکتن، همیشه دنبال جایی میگردن که براشون حس خونه بودن رو تداعی کنه، ولی پیداش نمیکنن.»
چه موهبتی بود، اینکه بدانم کت مرا همانطوری که هستم میبیند. «روزی که مامانم مرد خونهم رو گم کردم. از اون موقع دارم دنبال اون حس میگردم. دنبال چیزی میگردم که دوباره به زندگیم سروسامون بده، ولی آخرش آدم باید دست از تعقیب چیزی که وجود نداره برداره و به زندگیش ادامه بده.»
نمیدانم میتواند حرفهای ناگفتهٔ بین واژههایی که از لبهایم بیرون میآیند را بشنود یا نه. از دروغ گفتن خسته شدهام و آمادهام جایی برای خودم پیدا کنمـ آرزو میکنم یک لحظه میتوانستیم صادقانه با هم صحبت کنیم. آرزو میکنم میتوانستم از اول شروع کنم و همهچیز را برایش بگویم. به همان روز بارانی در کافینت برگردم، وقتی یک چهرهٔ آشنا و یک فرصت در مقابل خودم دیده بودم.
قبل از اینکه چیزی بگویم که پشیمان شوم، موضوع صحبتمان را به او برمیگردانم. «خبری از اسکات نشده؟»
نگاهش را از من میگیرد و میگوید: «نه، راستش رو بگم خوشحالم که خبری ازش نیست.»»
حجم
۲۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۲۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
نظرات کاربران
حوصله داشته باشین و دو تا فصل اول رو بخونین، کتاب پرفراز و نشیبیه، درباره یه روزنامهنگار که دوست داره درباره ی یه کلاهبردار بنویسه، یه جاهایی داستانهای کلاه برداری خیلی روی اعصابه، و خیلی با کت همذات پنداری میکنین،
فوق العاده بود. داستان پردازی، شخصیت پردازی، همه فوقالعاده بود.