دانلود و خرید کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل گلن گابارد ترجمه اورانوس قطبی‌نژاد آسمانی
تصویر جلد کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل

کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل

معرفی کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل

کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل نوشتهٔ گلن گابارد و ترجمهٔ اورانوس قطبی‌نژاد آسمانی و حسن رحمانی شمس و فرزانه محمدی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل

در یک یا دو دههٔ اخیر، در روشی که روابط تحلیلی را مفهوم‌سازی می‌کند، تغییرات فراوانی رخ داده است. به روانکاو دیگر به چشم فردی نگریسته نمی‌شود که تعارض درون‌روانی بیمار را بدون احساس تعبیر می‌کند. روانکاوان احتمالاً احساس‌هایی مشابه احساس‌های هیجانی بیمار و اغلب با همان شدت را تجربه می‌کنند. به‌علاوه، اکنون به نظر می‌رسد عواطف شدید این پتانسیل را دارند که روانکاو را مشوش کنند و به اجرای نقش‌هایی منجر شوند که درگیری روانکاو را آشکار می‌کند. خوشبختانه، حرفهٔ روانکاوی به نقطه‌ای رسیده که می‌توان درمورد احساساتی از قبیل عشق، نفرت، برانگیختگی جنسی، غبطه خوردن، تحقیر، ملال و دیگر عواطف مشابه آزادانه بحث کرد و آن‌ها را موهبت‌های مفیدی برای کار تحلیلی دانست.

در سال ۱۹۹۱، گلن گابارد ریاست میزگرد جلسهٔ سالانهٔ انجمن روانکاوی آمریکا با موضوع «نفرت در قاب تحلیلی» را در ایالت نیو اورلئان بر عهده داشت. اعضای این جلسه ازجمله دونالد کاپلان فقید، میلتون، هوروویتز، آلن اسکولنیک‌اوف و استنلی کوئن با صداقت و آزادانه درمورد تجربه‌های خود از نفرت داشتن و همچنین منفور بودن در اتاق مشاوره صحبت کردند. سال بعد، هنری اسمیت و گابارد میزگرد دیگری را با عنوان «عشق در قاب تحلیلی» پیشنهاد دادند.

این میزگردها به گلن کمک کرد تا افکارش را درمورد شیوه‌ای که عشق و نفرت هر دو شرکت‌کنندهٔ کار تحلیلی را تحت تأثیر قرار می‌دهد شکل دهد و چندین مقالهٔ دیگر علاوه بر مقاله‌های قبلی بر ادبیات علمی عرضه کند.

 در این کتاب گابارد خود را به موضوع عشق و نفرت محدود می‌کند، زیرا هر دو در میان مرزهای چارچوب تحلیلی رخ می‌دهند. هرچند ممکن است، هنگام دربرگیرندگی چنین شوروشوقی، چندین بار مرزها شکسته یا گسترده شوند.

فصل‌های کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل از این قرار هستند:

فصل اول: عشق، در موقعیت‌های تحلیلی و غیرتحلیلی

فصل دوم: نفرت در روابط عاشقانه: بازبینی خودشیفتگی در تفاوت‌های جزئی

فصل سوم: هیجان جنسی و انتقال متقابل عشق در روانکاو

فصل چهارم: سهم روانکاو در انتقال اِروتیک

فصل پنجم: رویکردهای تکنیکی در نفرت انتقالی بدخیم

فصل ششم: نفرت منفعل در انتقال

خواندن کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ روان‌شناسان و روان‌درمانگرها پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عشق و نفرت در قاب تحلیل

«در اسطوره‌ها و داستان‌های پریان قدرت رستگاری و شفابخشی عشق مضمونی فراگیر است. روانکاو و بیمار اغلب فرایند تحلیلی بهبود یافتن را با عبارات مشابهی تعبیر می‌کنند. بیماران معمولاً با این فانتزی ناهشیار (یا هشیار) وارد تحلیل می‌شوند که عشق بی‌قیدوشرط روانکاو آسیب‌های وارده ازطرف والدین نابالغشان در دوران کودکی را ترمیم خواهد کرد. به‌طرز مشابهی، یک عامل ناهشیار متداول و تعیین‌کننده در انتخاب شغل روانکاوی این است که روانکاو با ایجاد عشق در فضای درمانی با بیمارش نهایتاً ایدئال و دوست‌داشتنی می‌شود (گابارد، ۱۹۹۲، ۱۹۹۵ الف). باوجوداین، همان‌طور که تحلیل پیش می‌رود، هر دو طرف خیلی زود متوجه می‌شوند که عشق در فرایند تحلیلی هرگز موضوع ساده‌ای نیست. عشق انتظاراتی به همراه دارد که هرگز برآورده نمی‌شود و همیشه پشت ظاهر آن ناکامی، تحقیر و نفرت وجود دارد.

شاید معروف‌ترین تجربهٔ تاریخی با عشق در کار بالینی سندور فرنزی رخ داد. پس از تجربهٔ تلخ روانکاوی با فروید، فرنزی متقاعد شد که در تأکید روانکاوی بر نقش فانتزی اشکال جدی دارد. او مدعی بود که بیماران زیادی در کودکی ترومای جنسی را تجربه کرده‌اند. درنتیجه، روانکاو باید عشقی را به بیمار بدهد که والدینش در تأمین آن موفق نبودند، تاجایی‌که حتی بیمار را ببوسد و در آغوش بگیرد (گابارد ۱۹۹۲، گابارد و لستر ۱۹۹۵، گروبریج  سیمیتیس ۱۹۸۶).

تمایل فرنزی به دوست داشته شدن ازطرف بیمارانش، برای جبران خشونت مادرش در کودکی، او را به‌سمت روانکاوی متقابل سوق داد که در آن ابتدا او به مدت یک ساعت بیمار را تحلیل می‌کرد و سپس با تعویض نقش به بیمار اجازه می‌داد تا او را به مدت یک ساعت تحلیل کند. او این تکنیک را با چهار بیمار زن آمریکایی امتحان کرد که یکی از آن‌ها به‌اختصار آر اِن نام‌گذاری شده بود. فرنزی در یادداشت‌های روزانهٔ خود (دوپونت، ۱۹۸۸) فاش کرد که تلاش او برای دوست داشتن بیمارش تحت تأثیر روابط اُبژه‌ای درونی‌شدهٔ دوران کودکی‌اش قرار گرفته است: «در خانم آر اِن، مادرم را می‌بینم، درست مانند خودش سخت‌گیر و پرانرژی است و کسی است که از او می‌ترسم. خانم آر اِن این موضوع را می‌داند و با مهربانی خاصی با من رفتار می‌کند؛ فرایند تحلیلی حتی او را قادر می‌کند تا سخت‌گیری خود را به نرمی دوستانه تغییر دهد» (ص ۴۵). فرنزی در جایی دیگر اذعان داشت که احساس پرخاشگری و نفرت او از مادرش در کودکی اغلب به بیمارانش جابه‌جا شده است. به‌واسطهٔ تلاش فراوانی که می‌کرد تا بیمارانش را تا حد ممکن دوست داشته باشد و بر این احساسات خود غلبه کند، اصطلاح «مهربانی منطقی» را ایجاد کرد. علی‌رغم تلاش جدی فرنزی، خانم آر اِن به او گفت که جریان نفرتی را که از وجود او ساطع می‌شود احساس کرده است. فرنزی در یادداشت روز پنجم می سال ۱۹۳۲ درستی احساس خانم آر اِن را تأیید می‌کند: «خواستهٔ بیمار برای دوست داشته شدن با تقاضاهای مشابه مادرم مطابقت داشت. برخلاف تمام دوستی و صمیمیتی که نشان می‌دادم، قلباً از آن بیمار متنفر بودم» (دوپونت، ۱۹۸۸، ص ۹۹).

آزمایش تاریخی فرنزی بدون شک بر طرز تفکر روانکاوان مدرن دربارهٔ تکنیک تأثیر گذاشته است. باوجوداین، زمانی که او متوجه شد نفرت، دگرآزاری و پرخاشگری نیروهای همیشه حاضر در روابط عاشقانه‌اند، این آزمایش هم دچار مشکل شد. همان‌طور که برنر (۱۹۸۲) خاطرنشان کرد: «اینکه عشق همواره با نفرت درآمیخته است و بالعکس موضوع مشاهده‌های تجربی است نه موضوع منطق یا معنا. برای کار تحلیلی این موضوعی کاربردی است که پیامدهای کاربردی دارد» (ص ۲۰۶). برنر حتی تا جایی پیش رفت که پیشنهاد داد اصطلاح انتقال شهوانی کنار گذاشته شود، زیرا هر نوعی از انتقال شامل مشتقاتی از سائق پرخاشگری و لیبیدویی است. در این راستا، پدیده‌هایی که آن‌ها را انتقال شهوانی می‌نامیم در نگاه سطحی یا پدیدارشناسانه به نگرش بیمار نسبت به روانکاو اشاره دارد، این فقط محتوای آشکار انتقال است و روانکاو باید همیشه این تمایز را تشخیص دهد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
گرچه کلمهٔ عشق همچون متنی پرشورواحساس در هر شعری از ترانه‌های رادیویی استفاده می‌شود، اما از دیدگاه من به‌روشنی تعریف نشده است. من تفکرات کارل منینگر را در این موضوع مدنظر قرار دادم و به این تعریف رسیدم: «عشق به‌عنوان لذت در کنار هم بودن، تمایل به شناخت بیشتر یکدیگر، آرزوی همانندسازی متقابل و درهم‌آمیختگی شخصیت تجربه می‌شود»
آلب
از این واقعیت نباید تعجب کرد که عشق و نفرت در قاب تحلیلی باهم همزیستی می‌کنند.
آلب
آنچه فروید کمتر پیش‌بینی می‌کرد  در دوره‌ای که اصطلاح انتقال متقابل هنوز تعریف نشده بود  این بود که بیمار ممکن است به‌طور مشابهی تأثیر اغواکننده بر روانکاو داشته باشد. افشای شخصی‌ترین افکار فرد در موقعیتی صمیمی جذابیت‌های انکارناپذیر خود را دارد. روانکاو نیز ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد از اینکه برخی به چهره‌ای که نسبتاً کمتر خودافشایی می‌کند این‌چنین اعتماد کنند. فروید خیلی زود با ماهیت دوسویهٔ اغواگری در موقعیت تحلیلی آشنا شد؛ زمانی که شخصی پیرو کسی است، تسلیم آهنگ وسوسه‌انگیز عشق انتقالی می‌شود (گابارد، ۱۹۹۵ الف، گابارد و لستر، ۱۹۹۵).
آلب
مردان و زنان، هنگام انتخاب معشوق، ماهیت اصلی خود را افشا می‌کنند. کسانی که در روابط انتخاب می‌کنیم درونیات قلبی‌مان را آشکار می‌کنند. خوزه اورتگا وای گاست
آلب
در اوایل شروع کار حرفه‌ای برایم آشکار شد که هیچ نظریه‌ای به‌تنهایی نمی‌تواند پاسخگوی چالش‌هایی باشد که در کار بالینی با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم.
آلب
به روانکاو دیگر به چشم فردی نگریسته نمی‌شود که تعارض درون‌روانی بیمار را بدون احساس تعبیر می‌کند. ما اکنون می‌دانیم روانکاوان احتمالاً احساس‌هایی مشابه احساس‌های هیجانی بیمار و اغلب با همان شدت را تجربه می‌کنند.
آلب
چه میزان از این عشق «واقعاً» معطوف به شخص روانکاو است و چه میزان با چهره‌های دیگر گذشتهٔ بیمار جایگزین شده است؟ چگونه یک فرد می‌تواند به بیماری که با عشق انتقالی درگیر است کمک کند؟
آلب

حجم

۲۰۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

حجم

۲۰۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
۲۴,۳۰۰
۷۰%
تومان