کتاب ماشین اندیشه نگار
معرفی کتاب ماشین اندیشه نگار
کتاب ماشین اندیشه نگار نوشتهٔ آندره موروا و ترجمهٔ منیژه کیافر است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ماشین اندیشه نگار
کتاب ماشین اندیشه نگار (La machine à lire les pensées) رمانی فرانسوی نوشتهٔ آندره موروا است. این رمان در ۲۰ فصل نوشته شده که عنوان فصلهای آن عبارت است از «دعوت به سفر»، «دانشگاه وستماوث»، «خیابان لینکلن، شمارۀ ۳۰۲»، «یک دینار برای افکارتان»، «... و دو نافرانت»، «سوزان»، «کنش و واکنش»، «موریل ویلتن»، «حملۀ متقابل سوزان»، «سرزنش مخترع»، «جانشینی ریاست دانشگاه»، «مین و ضد مین»، «دو خوان»، «شرکت ثبتشدۀ دستگاه رواننگار»، «ماگزیم هورتلو»، «غافلگیری»، «رواننبشتهها»، «نحویون بحث میکنند»، «هانریت لومونیه» و «خاتمه». نویسنده در این رمان به رابطهٔ زبان و اندیشه، جایگاه آنها در تنظیم روابط میان انسانها، در نگریستن به خودمان و امکان دست یافتن به افکار ناگفتهٔ دیگران پرداخته است.
خواندن کتاب ماشین اندیشه نگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره آندره موروا
آندره موروا در سال ۱۸۸۵ در البوف، یعنی شهری که پدرش پس از جنگ سال ۱۸۷۰- ۱۸۷۱ از ایالت آلزاس به آنجا آمده و کارخانۀ ماهوتسازی در آن تأسیس کرده بود، متولد شده است. دورۀ تحصیلی خود را ابتدا در البوف و روئن به استادی امیل شارتیه و فیلسوف شهیر آلن و سپس در دانشکدۀ کان گذراند. اثر او به نام «برنارد کهنی»، که به سال ۱۹۲۶ چاپ شد، از ده سال کار او در کارخانۀ پدری الهام گرفت. در سال ۱۹۱۴ با اعلان بسیج عمومی، ابتدا مترجم و سپس افسر رابط در ارتش انگلیس گردید. در سال ۱۹۱۸ «سکوتهای سرهنگ برامبل» را نوشت که با موفقیت روبهرو شد. آندره موروا که رماننویس و محقق است، از سال ۱۹۳۸ به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد؛ در عین حال، سخنرانی زبردست و شرححالنویسی بیمانند است. هم به خاطر آثار پرعظمتش به نام پرومته یا زندگی بالزاک و هم به خاطر مجموع آثار فراوان و متنوعش در سال ۱۹۶۵ به اخذ جایزۀ «سفیران» نائل شد.
بخشی از کتاب ماشین اندیشه نگار
«همچنان که امیدوار بودم، آن روز درسم بد نشد. موضوع را مشرب سیاسی بالزاک برگزیده بودم. برای علاقهمند ساختن جوانان امریکا به این موضوع میبایستی ابتدا سیمای فرانسۀ روزگار سلسلههای سلطنتی و انقلاب کبیر و دوران امپراتوری را وصف میکردم، نشان میدادم که بالزاک در آن چه جایگاهی دارد و خصلت خاص سلطنتطلبی و مذهب کاتولیکی او را برمینمودم. از شوآنها، قضیهای اسرارآمیز، کشیش دهکده، پزشک روستا و کارمندان توشه برگرفتم. چون کوشیده بودم که این مسائل کشور فرانسه را به زبانی که شاگردانم بتوانند بفهمند و با هیجانی که آنان بتوانند حس کنند منتقل سازم، از اینکه یک ساعت تمام جز چهرههای برافروخته و مستمعان سراپاگوش چیزی ندیدم شادی به دلم راه یافت که برای استادان بس گرم و اثربخش است. درس را با زمزمۀ خجستهای به پایان بردم که صدای پنجاه تن که میگفتند: «چه خوب بود!» به راه افتاده بود. در چنین روزها میپندارم که حرفهام خوشترین حرفههاست، روزهایی هم هست که بر آن لعنت میفرستم، ولی چنین روزهایی نادر است.
آن روز صبح تنها تأسفم این بود که موریل ویلتن را در جای همیشگیاش نیافته بودم. چگونه میشد جز این باشد؟ وی ساعت چهار صبح هم در خانۀ کلینتونها بود و تازه در آن ساعت اصلاً میل رفتن نداشت. بیشک سحر به بستر رفته بود و مثل سوزان، در ساعت درس خواب بود. من در جلسۀ استادان، در دفتر ماکفرسن، شرکت کردم، سپس رفتم تا با همکارانم ناهار بخورم. از امور دانشگاه، از بازنشستگی قریبالوقوع اسپنسر، رئیس دانشگاه، که هفتادساله میشد، و از تمایل همگی استادان دانشکده برای برگزیدن آقای تورنر، ریاضیدان بزرگ، که مردی درست و بسیار محبوب بود، به جانشینی او سخن گفتیم. پس از ناهار، با کلینتون پیاده گردش نسبتاً مفصلی کردم و سخت شادمان از اینکه موفقیت درسم را خبر خواهم داد، به خیابان لینکلن بازگشتم.»
حجم
۱۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۷ صفحه
حجم
۱۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۷ صفحه