دانلود کتاب صوتی چای‌ خانه‌‌ خانوادگی با صدای متین بختی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی چای‌ خانه‌‌ خانوادگی

دانلود و خرید کتاب صوتی چای‌ خانه‌‌ خانوادگی

نویسنده:یکتا کوپان
گوینده:متین بختی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی چای‌ خانه‌‌ خانوادگی

کتاب صوتی چای خانه خانوادگی اثری از یکتا کوپان، نویسنده مشهور ترک است که با ترجمه مژده الفت و صدای متین بختی می‌شنوید. این کتاب، داستان زندگی دختری به نام مزین است که خشمی عمیق را نسبت به اعضای خانواده‌اش در دل احساس می‌کند.

درباره کتاب صوتی چای خانه خانوادگی

چای خانه خانوادگی داستان زندگی اهل یک خانواده است. خانواده‌ای از هم گسسته که در اندوه فرو رفته‌اند و هر کدام مشکلات خود را دارند. این خانواده دو دختر دارد: چی‌دم و مزین. مزین که خواهر بزرگ‌تر است، چی‌دم را دوست ندارد چرا که او را مسئول مرگ مادرش می‌داند. او همین احساس را نسبت به پدرش هم دارد. مادرش برای او از رفتار پدر، خیانت‌هایش و ... تعریف کرده است. همین موضوع سبب شده تا مزین اعضای خانواده‌اش را دوست نداشته باشد و کم‌کم احساسش در ققالب خشمی عمیق اما نامرئی بروز کند...

کتاب صوتی چای خانه خانوادگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

چای خانه خانوادگی اثری تاثیرگذار و رمانی جذاب برای دوست‌داران رمان و ادبیات داستانی است. 

درباره یکتا کوپان 

یکتا کوپان روزنامه‌نگار و نویسنده اهل ترکیه در سال ۱۹۶۸ متولد شده است. او تا به حال چندین رمان و داستان منتشر کرده است که جوایز و افتخاراتی را از آن خود کرده‌اند. جایزه ادبی سعید فائک برای مجموعه داستان «طرز تهیه تنهایی در آشپزخانه عشق» در سال ۲۰۰۲ و جایزه ادبی یونس نادی برای کتاب «ناگهان دیدم که نیستی» در سال ۲۰۱۰. آثار یکتا کوپان تاکنون به زبان‌های آلمانی، روسی، بلغاری، عربی، یونانی و فارسی منتشر شده است.

بخشی از کتاب صوتی چای خانه خانوادگی

گفتم: «می‌توانستم چنان چیزهایی برایت تعریف کنم که تنها یک کلمه‌اش عقل از سرت بپراند.»

درونم.

اما چی‌دِم انگار چیزی شنیده باشد برگشت، نگاهم کرد. درست بالای صخره‌ها ایستاده بود. از لابه‌لای موهای بور تابدارش تکه ابری گذشت.

داد زد: «چیزی گفتی؟»

ـ نه!

شاید باد صداهای درون آدم را هم با خودش این‌سو و آن‌سو می‌برد.

گفت: «بیا این‌جا مزیّن. ببین اون پایین موج‌ها چه‌جوری کف می‌کنن.»

اثری از اندوه در چهره‌اش نمانده بود، کودکی شاد بود. با نفسی عمیق به سیگارم پک زدم. تا فیلترش سوخت و رفت. با تلنگریته سیگار را پرت کردم و افتادنش کنار صخره‌ای که شبیه کله بُز بود را تماشا کردم. آرام و بی‌صدا از جا بلند شدم. چی‌دِم ده قدم با من فاصله داشت. شروع کردم به راه رفتن.

خواهرم را هیچ دوست نداشتم. از همان روزی که فهمیدم قرار است به دنیا بیاید. به جمع ما اضافه می‌شد…این‌جور گفته بودند.

با عروسک بافتنی‌ای که مادربزرگ به مناسبت سال نو هدیه داده بود بازی می‌کردم. به‌خاطر موهایش اسمش را گذاشته بودم سَرمه ، چشم‌هایش دگمه بود و بینی‌اش از نخ سَرمه درست شده بود.

مادرم گفت: «از روی مار بلند شو.» دوست نداشت بنشینم روی نقش ماری که روی فرش بود. اعتقاد داشت اگر نقش مار دیده نشود یا عقرب وارد خانه می‌شود یا مصیبتی نازل می‌شود که از عقرب برمی‌آید. شش ساله بودم و از مار، از این‌که ماتحتم را نیش بزند، و از مصیبت عقرب نمی‌ترسیدم، ترسم فقط از ناراحت کردن مادرم بود.

کافه کتاب
۱۴۰۲/۰۱/۳۰

خلاصه کتاب را خواندم. قشنگ به نظر می رسه. لطفا نسخه الکترونیکی کتاب را اضافه کنید 👍

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۴۷,۶۰۰
۳۰%
تومان