کتاب برخورد شیاطین
معرفی کتاب برخورد شیاطین
کتاب برخورد شیاطین نوشتۀ جوزف دیلینی و ترجمۀ مریم منتصرالدوله و ویراستاری احمد پور امینی است. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است.
درباره کتاب برخورد شیاطین
شاگرد محافظ، «تام وارد» باید از منطقه در مقابل موجودات دنیای تاریک دفاع کند. اما مادرش از یونان برگشته تا از «تام» کمک بگیرد. یکی از جادوگران خطرناک و قدیمی یونان به نام «اردین» به دنبال نابودی مادر «تام» است. مادر «تام» هم ارتش بزرگ و نیرومندی تشکیل داده که دوستان «تام»، «آلیس» و «گریملکین» در آن حضور دارند. از طرفی اگر «تام» در این جنگ به آنها بپیوندد، محافظ دیگر او را به شاگردی نمیپذیرد. پس در این مبارزه چه چیز قربانی خواهد شد؟
خواندن کتاب برخورد شیاطین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران کتابهای فانتزی و تخیلی مناسب است.
درباره جوزف هنری دیلینی
جوزف هنری دیلینی در سال ۱۹۴۵ یک نویسنده انگلیسی کتابهای فانتزی است. او به کالج کاتولیک پرستون رفت و سپس بهعنوان یک مهندس مؤسس و سازنده کار خود را آغاز کرد. او قبل از شروع دوره تحصیلات خود در دانشگاه لنکستر در سال ۱۹۷۲، برای رسیدن به سطح تحصیلات قابلقبول، در مدارس شبانه درس خواند. پس از فارغالتحصیلی، او بهعنوان معلم انگلیسی در کالج فرم ششم بلکپول مشغول به کار شد و در آنجا به افتتاح دپارتمان مطالعات رسانه و فیلم کمک کرد.
اولین اثر او تحت نام مستعار «جی. کی. هادراک» نوشته شده است. با انتشار اولین کتاب خود به نام "The Wardstone Chronicles" در سال ۲۰۰۴ که تحت نام واقعیاش منتشر شد، دیلینی به موفقیت بینالمللی دستیافت. کتاب «تاریخچه وردستون» در ۲۵ کشور منتشر شد و فروش آن بیش از یک میلیون نسخه بود.
دیلینی پس از انتشار دومین کتابش از مجموعه وردستون، از تدریس در کالج بازنشسته شد و اکنون بهصورت تماموقت مشغول نوشتن است. او «تالکین» و «فرانک هربرت» را بهعنوان دو نویسندهای که منبع بزرگترین الهامات او بودند، معرفی میکند.
در سال ۲۰۱۴، یک اقتباس سینمایی با عنوان «هفتمین پسر»، بر اساس اولین داستان مجموعۀ «تاریخچه وردستون» یعنی رمان شاگرد شبح (با نام: آخرین شاگرد: انتقام جادوگر در ایالات متحده امریکا) اثر جوزف دیلینی و به کارگردانی «سرگئی بودروف» ساخته شد. از جمله بازیگران این فیلم «بن بارنز»، «جولین مور»، «جف بریجز»، «کیت هرینگتون» و «آلیشیا وایکاندر» بودند.
بخشی از کتاب برخورد شیاطین
«تعادلم را از دست دادم. به پشت افتادم، اما سعی کردم روی زانوهایم بایستم. همان موقع چوبدستیام را بالا بردم تا جلوی ضربهاش را بگیرم که میخواست به شانهام وارد کند. دوباره حمله کردم و به مشت زیبارو ضربهٔ محکمی زدم و چاقویش روی زمین افتاد. بالای سرمان رعدی زد و چهرهٔ عصبانیاش را دیدم که بیدفاع در برابرم ایستاده بود. با خشم و نفرت داد میزد و کلمات عجیبی از دهانش بیرون میآمدند که فکر کردم به زبان یونانی باشد. قدمی دور شدم و از جلوی دست دراز و ناخنهای تیزش کنار رفتم و ضربهای به شقیقهاش زدم. روی زانوهایش افتاد و بهراحتی نوکتیز تیغهٔ چوبدستیام را در سینهاش فرو کردم.
بعد چوبدستیام را به دست راستم دادم و آن یکی را توی جیبم کردم، زنجیر نقره را هم درآوردم و دور مچم پیچیدم.
زنجیر نقره در برابر هر موجودی از دنیای تاریک کارگر بود، اما آیا حریف قاتل زیبارو هم میشد؟
حواسم جمع بود. لحظهای که بلند شد، نوری رویش افتاده بود و بهوضوح دیده میشد. بهتر از آن نمیشد! هدفم را بهخوبی میدیدم. زنجیر نقرهام را رها کردم! بالا رفت و بهصورت مارپیچی پایین آمد و دور بدنش پیچید و او روی چمنها افتاد.
بااحتیاط نزدیکش شدم. زنجیرم دوردستها و پاهایش پیچیده شده و دور فکش را گرفته بود، اما همچنان میتوانست صحبت کند. شروع کرد به بدوبیراه گفتن. حرفهایش را نمیفهمیدم. آیا یونانی بودند؟ شاید! لهجهٔ عجیبی داشت.
انگار زنجیر کار خودش را کرده بود، پس بیمعطلی پای چپش را گرفتم و به سمت خانه کشاندمش. محافظ اگر زبانش را میفهمید، حتماً سؤالهایی ازش میپرسید. زبان یونانی من هم بهخوبی محافظ بود، بااینحال متوجه حرفهایش نمیشدم.»
حجم
۸٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۸٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
تو این اتفاقای خیلی جالب، عجیب، حیرتانگیز، و البته ناراحتکنندهای افتاد که باعث میشه بیشتر و بیشتر برای ادامه دادن این مجموعه ترغیب بشین
غم انگیز بود این جلدش 💔