کتاب بلندی های بادگیر
معرفی کتاب بلندی های بادگیر
کتاب بلندی های بادگیر نوشتهٔ امیلی برونته است و ترجمهٔ علی اصغر بهرام بیگی است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان عاشقانهٔ کلاسیک را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «ادبیات کلاسیک جهان» است.
درباره کتاب بلندی های بادگیر
کتاب بلندی های بادگیر (Wuthering Heights) داستان زندگی و عشق پسر و بیسرپناهی به نام «هیت کلیف» است که آقای «ارنشاو» او را به سرپرستی گرفته است. او و دختر آقای ارنشاو، «کاترین»، رابطهٔ صمیمی و عاطفی عمیقی برقرار میکنند؛ اما این عشق قرار نیست عاقبت خوبی داشته باشد و انتقام را به همراه دارد.
موفقیت این رمان تا اندازهای بهخاطر ابهام و پیچیدگی آن است. امیلی برونته شخصیتهای داستانش را نقد نمیکند و قضاوت دربارهٔ خوبی و بدی آنها را بر عهده خواننده میگذارد. این خصوصیت باعث شده هر نسل از خوانندگان نظر متفاوتی نسبت به اثر داشته باشد. بدون شک موضوع داستان نیز جذاب و گیراست. نویسنده رابطه پرشور و ویرانگر دو خانواده را بهخوبی تعریف میکند و به منظره بکر خلنگزار مانند یکی از شخصیتهای داستان جان میبخشد. چهارچوب، محل وقوع و عشق آتشین قهرمانان داستان آن را به اثری با قابلیتهای سینمایی تبدیل کرده که بارها از آن فیلم ساختهاند.
خواندن کتاب بلندی های بادگیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی انگلستان و علاقهمندان به رمانهای کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
درباره امیلی برونته
امیلی برونته در سال ۱۸۱۸ در ثورتن یورکشر انگلستان متولد شد. او و خواهرانش شارلوت برونته و آن برونته، فرزندان پاتریک برونته بودند که به عنوان پیشوای روحانی در منطقه فعالیت و خدمت میکرد. امیلی برونته کتاب مشهورش، بلندیهای بادگیر را با استفاده از تجربههای خودش و افزودن چاشنی تخیل و هنر نویسندگی در سال ۱۸۴۷ منتشر ساخت. ویژگی متمایزکنندهٔ این رمان در زمان انتشارش لحن شاعرانه و دراماتیک بیان آن، نداشتن توضیحات فراوان و ساختار غیرمعمولش بود. امیلی برونته در ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸، یک سال پس از انتشار کتابش و در ۳۰سالگی به دلیل ابتلا به بیماری سل از دنیا رفت.
بخشی از کتاب بلندی های بادگیر
«از خونسردی و بیعاطفگی آقای لینتون بسیار ناراحت و آزردهخاطر شدم و وقتی بعدازظهر آن روز به سوی وودرینگ میرفتم بین راه پیوسته در این فکر بودم که چگونه صحبتهای لینتون را به اطلاع خواهرش برسانم و به وی بگویم که برادرش حتی از نوشتن نامۀ کوتاه و مختصری نیز دریغ ورزیده است. اطمینان دارم دخترک بیچاره آن روز از صبح زود در انتظار من بوده است، زیرا وقتی وارد باغ شدم و به طرف عمارت رفتم، از دور او را دیدم که در کنار پنجره ایستاده است و مشتاقانه به بیرون مینگرد. از دور دستی برایش تکان دادم، ولی او خودش را عقب کشید، چنان که گفتی میترسید کسی او را ببیند. بدون اینکه در بزنم وارد عمارت شدم. به جای آن خانۀ تمیز و آبرومند سابق، منظرۀ بسیار کثیف و درهم و برهم و نکبتباری دیدم و از تعجب بر جای خود میخکوب شدم. با خود فکر کردم که اگر به جای ایزابلا بودم، لااقل کف اتاقها را جارو میکردم و گرد و خاک روی میزها و صندلیها را با پارچهای میستردم، ولی معلوم بود که وی بیحوصلهتر و بیدلودماغتر از آن است که حتی بدان کارها برسد. قیافهاش پژمرده و رنگپریده بود. موهایش شانهنخورده و ژولیده بر روی شانههایش پریشان بود و چند حلقۀ آن نیز بدون نظم و ترتیب روی سرش جمع شده بود. از ظاهرش به خوبی میشد حدس زد که چند روز است پیراهن خود را نیز عوض نکرده است. هیندلی در اتاق دیده نمیشد، ولی هیتکلیف روی صندلی نشسته و مشغول ورق زدن اوراق درون کیفش بود. تا چشمش به من افتاد، از جای برخاست و جویای احوالم شد و با لحنی دوستانه تعارف کرد تا روی صندلی بنشینم. سر و وضعش کاملاً تمیز و آراسته بود. در آن اتاق که همه چیز کثیف و درهم بود منظرۀ مرتب و بدون نقص لباس و سر و ظاهر وی بسیار جلب توجه میکرد، به طوری که من فکر کردم هیچ گاه وی را آن طور مرتب و برازنده ندیدهام. تفاوت بین هیتکلیف و ایزابلا به قدری فاحش بود که اگر در آن لحظه بیگانهای وارد اتاق میشد، تصور میکرد هیتکلیف یکی از نجیبزادگان بوده و از کودکی در میان خانوادهای اشرافی بار آمده است، ولی ایزابلا زنی از طبقۀ پست بوده و همیشه بدان وضع ژولیده و درهم عادت داشته است.»
حجم
۴۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه
حجم
۴۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه