کتاب حاکم
معرفی کتاب حاکم
کتاب الکترونیکی حاکم نوشتۀ فرشته تات شهدوست است و انتشارات آراسبان آن را منتشر کرده است. کتاب حاکم، داستانی است دربارۀ زندگی، عشق، جوانی و پیچوخمهای آن.
درباره کتاب حاکم
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. کتاب حاکم زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب حاکم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کسانی که به داستانهای بلند فارسی معاصر علاقه دارند مناسب است.
بخشی از کتاب حاکم
«- درسته نازیلا خیلی خوشگله... اما همه چی که قیافه نیست مامان.. مهم علاقه ست. من مطمئنم چشم امیربهادر فقط ظاهر نازیلا رو گرفته.. شاید یه کمم به خاطر پولِ بابای نازی باشه. بالاخره هیچ پسری نمیاد تک دخترِ مهندس شکوهی رو ول کنه بره مثلا یه دختر از طبقهٔ متوسط بگیره..
مادرش دستمال را برداشت..
در همان حال که سفره را تمیز میکرد سری تکان داد و گفت: پشت مردم حرف نزن دخترم غیبت میشه.. امیربهادر دلیلش هر چی که میخواد باشه اصلش اینه خواستن که قدم پیش گذاشته.. ان شاالله به حق علی همهٔ جوونا عاقبت به خیر شن، بخت تو هم بلند باشه مادر..
پریزاد با اخم کمرنگی که بر چهره داشت نیم نگاهی به خود انداخت. روی زانو سمت میز تلفن رفت و حینی که گوشی را بر میداشت تا با پدرش تماس بگیرد بی مقدمه پرسید: به نظرت من یه کم چاق نشدم؟ انگار شدم. خودم اینجوری فکر میکنم...
پریچهر با تعجب سر بلند کرد.. نگاهی به قد و بالای دخترش انداخت: بلا به دور این دیگه از کجا در اومد؟ چاق چیه؟ به این تپلی و بانمکی. عیب میذاری رو خودت دخترم؟..
پریزاد شانهای بالا انداخت..
وقتی با پدرش حرف زد و خواستهٔ مادرش را به او رساند، گوشی را روی تلفن گذاشت و در ادامهٔ عرایضش با لحنی که پر بود از گلایه گفت: میدونم هیکلم خوب نیست.. هر چی هم رژیم میگیرم لاغر نمیشم..
مادرش که سفره و مابقی ظرفهای غذا را به آشپزخانه برده بود، مابین درگاه ایستاد و نگاهش کرد..
- نه چاقی، نه بدهیکل.. ماشالله خیلی هم خوبی.. آدم یه پرده گوشت بیشتر داشته باشه خیلی بهتره.. قدیمیا میگفتن به گوشت میگن چکار میکنی؟ گفت عیبا رو میپوشونم.. به این چیزا فکر نکن..
پریزاد که خندهاش گرفته بود گفت: دستت درد نکنه کلی اعتماد به نفسمو بردی بالا..
پریچهر لبخند زد و دستی در هوا تکان داد: چه میدونم والا توام عجب سوالایی میپرسی.. پاشو برو به کارت برس دو دقیقه دیگه شب میشه بابات میاد هنوز هیچ کاری نکردم...»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۴۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۴۸ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب عالی بود هم قلم نویسنده هم موضوعی که بهش پرداخته بودن ،ماجرای یه مافیاست ولی خیلی گنگ به آخر میرسه ولی ما متوجه نمیشیم که اون گروه مافیا کیا هستن و دقیقا کارشون چیه در پایان داستان اشاره
این کتب عشقه ، خیلی از داشتنش لذت میبرم ممنون از طاقچه که کتابهای خانم تاتشهدوست رو آورده