کتاب موشی به نام میکا
معرفی کتاب موشی به نام میکا
کتاب موشی به نام میکا نوشتهٔ مت هیگ و ترجمهٔ نیلوفر آهنگران و ویراستهٔ سمیرا امیری است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان موشی کوچک و تنهاست که میخواهد به جایی تعلق داشته باشد.
درباره کتاب موشی به نام میکا
دوتا موش توی جنگل نشسته بودند و به یک میوهٔ درخت کاج تکیه داده بودند. آنها باهم دوست بودند. و ظاهری کاملاً معمولی داشتند؛ چشمان تیرهٔ معمولی، بینیهای صورتی معمولی و دمهای معمولی.
ولی خب، جایی که آنها زندگی میکردند اصلاً معمولی نبود. چون آنها در شمال دور زندگی میکردند.
در بالاترین نقطهٔ کشوری که انسانها به آن فنلاند میگویند شهری کوچک به نام الفهلم قرار دارد، که منحصربهفردترین مکان روی زمین است. مکانی که نمیتوان روی هیچ نقشهای پیدایش کرد. جایی پر از خانههای چوبی و رنگارنگ در خیابانهای پیچدرپیچ. جایی پر از اِلفها، گوزنهای شمالی پرنده و پریهای کوچولو. اسم یکی از موشها میکا بود. میکا کمی تروتمیزتر از آن یکی موش بود، ولی بازهم ژولیده و نامرتب بهنظر میرسید. خردههای قارچ ریخته بود روی کرکهای قهوهای سینه و شکمش. میکا همهٔ اِلفها، گوزنهای شمالی و پریهای شهر الفهلم را دوست داشت. درست برعکس دوستش.
کتاب موشی به نام میکا داستان زندگی میکا و حیوانات دیگر در این منطقهٔ زیباست. مسائل روانشناسی در این کتاب به زیباترین صورت برای نوجوانان شرح داده شدهاند.
خواندن کتاب موشی به نام میکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره مت هیگ
مت هیگ ۳ جولای ۱۹۷۵ در شفیلد متولد شد. او رماننویس و روزنامهنگار انگلیسی است. هیگ در دانشگاه هال به تحصیل در رشتهٔ زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. هیگ تا به حال آثاری داستانی و غیرداستانی را هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان به رشتهٔ تحریر در آورده است. او در بیستوچهارسالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد؛ اما توانست آن را پشت سر بگذارد.
بخشی از کتاب موشی به نام میکا
«بعد از اینکه نیکولاس و اِلفها رفتند، میکا روی فرش کنار شومینه دراز کشید.
«عجب روز پرماجرایی بود پری راستگو، مگه نه؟»
پری راستگو در تختخواب کوچکش خوابیده بود. «آره. یه روز پرماجرا. و یه کلوچهٔ خوشمزه.»
میکا همینجور که داشت با حرف پری موافقت میکرد خمیازهای کشید. خیره شده بود به شومینه و حرکت شعلههای آتش، که پلکهایش کمکم سنگین شد.
«فکر کنم گاهی وقتها زیادی نگران این میشم که بقیه ازم خوششون بیاد.»
«آره. منم همینطور. کم پیش میآد که من با تو، یعنی درواقع با بقیه، موافق باشم. ولی حقیقت اینه که قرار نیست همه از ما خوششون بیاد. قرار نیست هرکسی که ما رو میشناسه همیشه بهترینها رو برامون بخواد. و قرار نیست همه ما رو درستوحسابی بشناسن. اگه کسی قراره از ما بدش بیاد، خب بذار بدش بیاد. اگه برای اون چیزی که واقعاً هستی ازت بدشون بیاد بهتر از اینه که برای چیزی که نیستی دوستت داشته باشن. تظاهرکردن به چیزی که نیستی واقعاً خستهکنندهست.»
میکا خمیازهای کشید و حرفهای او را تأیید کرد.
پری راستگو ادامه داد: «خودت باش. خودِ خودت. سعی نکن برای اینکه شبیه کس دیگهای باشی خودت رو تغییر بدی. میدونم که همرنگ جماعتبودن احساس خوبی داره. ولی نه به اندازهٔ منحصربهفردبودن. خب، منحصربهفردبودن...» داشت دنبال یک کلمه میگشت. «خیلی معرکهست.»
میکا لبخند کوچکی زد. «ازت ممنونم پری راستگو.»
«از من تشکر نکن. از حقیقت تشکر کن.»
و بعد هر دو مدتی ساکت بودند.
پری راستگو با صدایی خوابآلود گفت: «میکا؟»
«بله؟»
«خوشحالم که تو اینجایی.»
«ممنون پری راستگو. منم خوشحالم که اینجام. و خوشحالم که تو اینجایی. خوشحالم که هردومون اینجاییم.»
و بعد چشمهایش را بست و آمادهٔ خوابیدن شد.
برای اولینبار از چیزی که بود رضایت داشت.
شاید بریجت بیباک یکجورهایی درست میگفت. شاید میکا قرار نبود فقط شبیه به یک موجود خاص باشد. اصلاً چرا باید چنین چیزی را میخواست؟ او نیمی از یک چیز و نیمی از چیز دیگر نبود. او فقط و فقط خودش بود.
با خودش فکر کرد من نمیخوام جز خودم هیچی دیگه باشم.
یک موش بامزه.
یک موش خوابآلود.
یک موش خوشحال.
موشی به نام میکا.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در بی نهایت قرار بدید
لطفا بی نهایت باشهههه عالیهههه❤❤❤❤
سلام 😊 من دنبال کتاب های درسیم میگشتم که تصویر این کتاب نظرم رو جلب کرد خودمونی ودوست داشتنی با گرافیک جذاب .🐀
عالی ❤
عالی
خیلی عالیه 🍩
به نظرم کتابیه که هر کودک و نوجوانی باید بخونتش. مسیر رشد عزت نفس و دوست داشتن خود و اولویت قرار دادن خود رو نشون میده و چقدر برای همه ما لازم بود و هست. متن روونی داره، ساده و
من این کتابو دارم عاااالیه😍❤️👌
این کتاب عالیه بهتون توصیه میکنم بخونید