کتاب جاعل هنر
معرفی کتاب جاعل هنر
کتاب جاعل هنر نوشتهٔ باربارا شاپیرو و ترجمهٔ پریسا اعتماد و ویراستهٔ نگین موزرمنیا است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. رمانی هیجانانگیز دربارهٔ دیدن و ندیدن رازهایی که در پس بوم نقاشی نهفته است.
درباره کتاب جاعل هنر
حتما نام ادگار دگا را شنیدهاید. نقاشی فرانسوی (۱۸۳۴-۱۹۱۷) که علاوه بر نقاشی و طراحی در زمینههای مجسمهسازی و چاپ نیز فعالیت داشت. او را یکی از پایهگذاران جنبش دریافتگری (امپرسیونیسم) میشناسند، اما خود وی این لقب را نمیپذیرفت و ترجیح میداد از او بهعنوان یک واقعگرا یاد شود. نقاشیهای خاص او زبانزد بسیاری از اهالی هنر است.
حال به قرن بیستویکم بیایید. کتاب جاعل هنر داستانی معمایی و رازآلود است که یک سر آن به ادگار دگا و یکی از نقاشیهایش مربوط میشود. داستان این کتاب دربارهٔ زنی بااستعداد، جوان و نقاش به نام کلر راث است که با ظرافت از تابلوهای نقاشی کپی میکند و آنها را میفروشد و مخارج زندگیاش را تأمین میکند. تا اینکه در ماجرایی مجبور میشود یکی از تابلوهای ادگار دگا را کپی کند که همین نقاشی او را وارد ماجرایی معمایی و پیچیده میکند. از سوی دیگر، کلر وارد ماجرایی عاشقانه نیز میشود که همهچیز را پیچیدهتر میکند.
این کتاب از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز و برندهٔ جایزهٔ کتاب نیوانگلند و برندهٔ جایزهٔ انجمن نویسندگان بوستون شناخته شده است.
خواندن کتاب جاعل هنر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای جنایی و معمایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جاعل هنر
«عجیب نبود که آن شب بهسختی خوابم ببرد، بهخصوص بعد از دیدن آن کابوس ترسناک که افرادی با ماسکهای پَردار ترسناک در گالری مارکل جی دنبالم میکردند. به اتاق پشتی فرار کردم و در این فکر بودم که گالری کِی به نیواورلینز نقلمکان کرده. دنبال راه خروج بودم و نمیتوانستم پیدایش کنم. متوجه شدم هرچند همهٔ تابلوهای روی دیوار مال من بودند، نام افراد دیگری روی کارتهای سفید کوچک نوشته شده بود که بیش از افراد نقابدار مرا ترساند.
حدود ساعت سه صبح از خواب میپرم. قهوه درست میکنم و بهسمت کامپیوترم میروم تا کمی ورق بازی کنم و نگاهی به ایمیلهایم بیندازم. ناگهان ایمیلی میرسد. «برندگان مسابقهٔ ترنس دنیای هنر.» قلبم به تپش میافتد و دلهره میگیرم. لعنتی. بدجوری به این نیاز دارم. دستم روی صفحهکلید میلرزد. کلیک میکنم و چشمهایم را میبندم.
وقتی توانم را به دست میآورم، چشمانم را باز میکنم و صفحه را برانداز میکنم تا اسمم را بیابم. اثری از اسم راث نیست. به پایین صفحه میروم، شاید فهرست دیگری پیدا کنم. نه، هیچ فهرست دیگری نیست. حس بدِ آشنایی درونم را پر میکند. نمیدانم دلیل برنده نشدنم ایزاک است یا اینکه نقاشیهایم به حد کافی خوب نبودهاند. خودم هم نمیدانم کدام بدتر است.
مسابقهٔ دنیای هنر همان ارزشی را برای هنر دارد که نیویورکر برای ادبیات. داورهای این مسابقه افراد برجستهای در این رشتهاند؛ افرادی که بعد از مرگ ایزاک مرا کنار گذاشتند. همانطور که مارکر مؤدبانه این موضوع را تأیید کرد.
به بالای صفحه میروم که برنده را ببینم. داد میزنم:«لعنتی!» و گوشی موبایل را بهسمت مبل پرت میکنم. به خطا میرود و به زمین میخورد و دو تکه میشود.
ولی مهم نیست. این از باختن هم بدتر است. کریستال ماک نفر اول شده، کسی که سه تابلوی اُتیسی را در نمایشگاه «هنرمندان محلی هنگام کار» در گالری مارکل جی به دستهای از پولداران حومهنشینی فروخت که پرینت و رنگ اصلی را از هم تشخیص نمیدادند. کریستال که کوچکترین استعدادی در انتخاب لباسهای جدید و مد روز ندارد همیشه برای دوستان خوشلباس و شیکپوشش چربزبانی میکند؛ کریستالی که چیزی بیش از غیرقابلتحمل است. ایمیل را حذف کردم و بعد از لاوک زباله هم پاکش کردم که مبادا دوباره چشمم به آن بیفتد.
لعنت به او و آن نقاشیهای تقلیدیاش.»
حجم
۳۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درون مایه عمیق و همچنین ادبیات خاصی نداره و نمیتونه خوب خواننده رو به خودش جذب کنه تنها برای سرگرمی خوبه که اونم زیاد پیشنهاد نمیشه داستان درباره دختری به نام کلیر راث هست که یه نقاش مطروده دوستش
حیفه که آدم دلش میخوادیه صدایی بشنوه،بعدمیخونه:مطالعه کتاب،اونموقع حال آدم گرفته میشه من خودم نویسنده هستم و عاشق کتاب کاغڌی و نوشتن کارهای زیادی هم در این زمینه دارم،ولی خب وقتی آدم میادسراغ یه کتاب صوتی توقع داره صدا بشنوه