کتاب همه روزهای ما
معرفی کتاب همه روزهای ما
کتاب همه روزهای ما نوشتهٔ ایزابل آلنده و ترجمهٔ صالح واحدی است. نشر ثالث این خودزندگینامه را منتشر کرده است.
درباره کتاب همه روزهای ما
کتاب همه روزهای ما اثری زندگینامهای نوشتهٔ ایزابل آلنده است. این اثر اولینبار در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. آلنده در این کتاب، واقعیت زندگی خود را پساز مرگ تراژیک دخترش، «پائولا»، به تصویر کشیده است. این شرححال لحنی خودمانی و طنزآمیز دارد و کاملاً صادقانه نگاشته شده است. آلنده در این اثر همزمان که از حالات روحی خود صحبت کرده، تفکراتش دربارهٔ عشق، ازدواج، مادربودن، معنویت، بیوفایی و اعتیاد را با خواننده در میان گذاشته است.
خواندن کتاب همه روزهای ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات شیلی و علاقهمندان به مطالعهٔ زندگینامهها پیشنهاد میکنیم.
درباره ایزابل آلنده
ايزابل آلنده (Isabel Allende) در سال ۱۹۴۲ میلادی در پرو به دنیا آمد. او نویسنده و یکی از چهرههای تأثیرگذار ادبیات شیلی است که بهعنوان پدیدهٔ ادبیات آمریکای لاتین نیز معرفی شده است. نخستین اثر آلنده «خانهٔ ارواح» نام داشت که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد؛ اثری که در همان سال بهعنوان بهترین کتاب شیلی انتخاب شد و در فهرست پرفروشترین آثار قرار گرفت. آلنده، پس از این کتاب دهها اثر دیگر نیز نوشت و به چاپ رساند؛ کتابهای «واژه فروش»، «گلبرگ برافراشته دریا»، «جنگل کوتولهها»، «زورو»، «عاشق ژاپنی» و «در دل زمستان» از جمله آثار ايزابل آلنده هستند که به فارسی نیز برگردانده شدهاند.
بخشی از کتاب همه روزهای ما
«ناخودآگاه آهی کشیدم، اما تابرا چشمغرهای رفت و من خود را جمعوجور کردم. نوبت من شد. زن یک مشت مهرههای کوچک فالگیری را برای مدتی طولانی کف دستش گرفت و سپس آنها را در پارچهای سیاه ریخت. حدس زدم که مهرهها مال من است و درست حدس زده بودم:
«تو به یمایا۸۹ تعلق داری، الهه اقیانوسها، مادر همهچیز. یمایا منشأزندگی است. او مظهر استواری است، حامی دیگران، مراقب فرزندانش و یاریدهنده آنان در گرفتاریهایشان. میتواند زنان نازا را بهبود بخشد. یمایا مهربان است، اما وقتی عصبانی شود، وحشتناک میشود، مانند اقیانوس» آن زن اضافه کرد: «تو از میان مصائب بزرگ عبور کردهای که گاه تو را زمینگیر نیز کرده است، اما اوضاع رو به بهبود است».
تابرا که به این چیزها اعتقادی نداشت اعتراف کرد که حداقل آن قسمتهایی که مربوط به روحیه مادری من بود، واقعیت داشت و افزود:
«فکر کنم الکی درست از آب درآمد!»
از هواپیما که نگاه کنی، آمازون تا جایی که به چشم میآید، سبز است. زیر پای ما سرزمینی سراسر آب بود: باران، مه، رودخانههایی به عظمت دریا و بخار. منطقه آمازون شصت درصد کشور برزیل را پوشانده که این مساحت از کل کشور هند بزرگتر است. بخشهایی از ونزوئلا، کلمبیا و پرو را نیز در بر گرفته است. در جاهایی از این منطقه راهزنان و قاچاقچیان مواد مخدر، طلا، چوب و حیوانات نادر طبق قانون جنگل حکمرانی میکنند. اگر بتوانند همدیگر را میکشند و اگر نتوانند سرخپوستها را نابود میکنند و از سرزمینشان میرانند.
اینجا خود قارهای است؛ جهانی است مرموز و عجیب! آنقدر گسترده و تعریف ناشدنی که نمیتوانستم ذهنم را جمع و جور کنم و بفهمم چگونه میتوانم از آن الهام بگیرم. اما چند سال بعد، وقتی داشتم اولین رمانم را برای خوانندگان جوان مینوشتم، از دیدههایم در آنجا استفاده بسیار کردم.
خلاصه، از آنجا که برنامهها آنگونه که من فکر میکردم نبود، سفر با امنیت بیشتری طی شد. ما خود را برای ماجراهای عجیب در سرزمین تارزان آماده کرده بودیم، اما تنها حادثهای که برایمان رخ داد آن بود که ماده میمون سیاهی به روی دوش من پرید، دمش را دور گردنم پیچید و با انگشتهایش شروع به شانه کردن موهایم کرد. او میخواست به من محبت کند. بقیه سفر فقط طبیعتگردی بود. پشههای مالاریا قابل تحمل بودند، ماهیهای سمی کار ما را نساختند و تیر زهرآگینی بهسوی ما پرتاب نشد که مجبور شویم فرار کنیم. مالاریا نگرفتیم، کرم زیر پوستمان نرفت و از ماهیهای شبیه سوزن صدمهای نخوردیم. ما چهار ماجراجو، سالم و بیدردسر برگشتیم. اگر کمی سختی هم دیدیم مرا به هدفم که شناختن لوری بود، رساند.»
حجم
۳۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۳ صفحه
حجم
۳۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۳ صفحه