دانلود و خرید کتاب تکه های گمشده هدر گودنکاف ترجمه افسانه قربان زاده
تصویر جلد کتاب تکه های گمشده

کتاب تکه های گمشده

نویسنده:هدر گودنکاف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تکه های گمشده

کتاب تکه های گمشده نوشتهٔ هدر گودنکاف و ترجمهٔ افسانه قربان زاده است. انتشارات ناهید این رمان رازآلود آمریکا را منتشر کرده است.

درباره کتاب تکه های گمشده

کتاب تکه های گمشده حاوی یک رمان است که در ۲۴ فصل نوشته شده است. این رمان یک شخصیت زن دارد که اسراری را دربارهٔ خانوادهٔ شوهرش کشف می‌کند. شوهر «سارا کوینلان»، «جک» نام دارد. جک دهه‌ها توسط مرگ نابهنگام مادرش زمانی که او نوجوان بود، تسخیر شده بود. جسد او در زیرزمین مزرعهٔ خانوادگی آن‌ها پیدا شد و حالا شرایطی همچون یک راز پیش آمده است. جک سال‌ها است که از بازگشت به خانه خودداری می‌کند، اما زمانی که عمهٔ محبوبش، «جولیا» در یک حادثه تصادف می‌کند، جک و سارا مجبور می‌شوند با گذشته‌ای که مدت‌ها است از آن فرار کرده‌اند، روبه‌رو شوند. وقتی حقایقی درمورد تصادف جولیا شروع می‌شود، سارا متوجه می‌شود که هیچ‌چیز درمورد کوینلان‌ها آن‌طور که به نظر می‌رسد، نیست. به‌زودی او با حقیقتی مرگبار روبه‌رو می شود که ممکن است برای آن آماده نباشد. گفته شده است که این رمان شما را به یک سفر هیجان‌انگیز می‌برد.

خواندن کتاب تکه های گمشده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تکه های گمشده

«سارا در راه خانه دین و سلیا، با خود فکر می‌کرد که حالا چه‌کار باید کند. چندین‌بار سعی کرد با سلیا تماس بگیرد، اما موفق نشد. ساعت از هفت و سی دقیقه گذشته بود و سارا هیچ خبری از جک نداشت، نمی‌دانست هنوز کلانتر مشغول صحبت با اوست، یا اینکه او را بازداشت کرده است. دوباره تلفنش را چک کرد تا ببیند جک به او زنگ زده یا پیامی فرستاده است؟ سارا برایش پیام فرستاد: «کجایی؟» و منتظر جواب او ماند. وقتی جوابی نیامد، تلفن کرد. تلفن چندبار زنگ زد، و بعد رفت روی پیامگیر، اما سارا پیامی نگذاشت و قطع کرد.

جلوی خانه پارک کرد. امیدوار بود ماشین سلیا را ببیند، اما هیچ اتومبیلی دیده نمی‌شد. چراغ ایوان روشن بود، اما قسمت‌های دیگر خانه تاریک بود.

سارا درِ ماشین را باز کرد و قدم در شب سرد گذاشت. هیچ صدایی از مزارع دِروشده نمی‌آمد و هیچ جنبنده‌ای دیده نمی‌شد، اما احساس کرد یک نفر او را نگاه می‌کند، بنابراین، با سرعت از پله‌ها بالا رفت و به درِ جلویی رسید. در زد و منتظر ماند، انتظار نداشت کسی جواب بدهد. برگشت، لرزید، به تاریکی نگاه کرد. سیلو راست‌قامت ایستاده بود و مزرعه را دیده‌بانی می‌کرد. درِ انبار بزرگ کاملا باز بود، مثل دهانی که در وسط املاک خمیازه می‌کشید.

سارا همیشه متحیر بود که چطور مکان‌ها بوی خاص خود را دارند. در فصل پاییز، خانه‌شان در دریاچه لارکسپر بوی هوای کوهستان، بوی تند میخک و کشمش بی‌دانه را می‌داد، و اینجا، بوی منحصربه‌فرد مزارع چیده‌شده ذرت همراه با بوی شیرین یونجه شامه او را پر کرده بود. سرش را کج کرد تا گوش کند. ستاره‌ها در آسمان قیرگون شب می‌درخشیدند، اما عجیب بود که همه‌جا کاملا ساکت و خاموش بود. نه صدای خش‌خش برگ‌ها در پای درختان، نه زمزمه آرام چهارپایان از آن‌طرف جاده، نه صدای پارس سگی، و نه صدای قدقد مشتاقانه‌ای از مرغ‌ها. همه‌جا بیش از حد ساکت بود.»

Dream
۱۴۰۳/۰۶/۱۷

موضوع جالبی داشت فقط یکم با شخصیت مارگارت مشکل دارم،بدون شناخت این همه کمک!

وحیده
۱۴۰۳/۰۵/۲۰

کتاب برای من بسیار جذاب بود مخصوصا چون فضای خارج از شهرهای بزرگ داشت

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۱ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۱ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان