کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟
معرفی کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟
کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟ نوشتهٔ اپرا وینفری و بروس دی. پری و ترجمهٔ منصور بیگدلی است و بهار سبز آن را منتشر کرده است. گفتوگوهایی دربارهٔ آسیب روحی، تابآوری و شفا در این کتاب آمده است.
درباره کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟
اتفاقاتی که در دوران کودکی و رشد برایمان رخ میدهند، شدت و تکرار این مسائل، میزان و نوع محبت و مراقبتی که دریافت میکنیم، نوع ارتباطاتمان و موارد دیگر، تأثیر بسزایی در فکر، ذهن و عملکرد ما در ادامهٔ مسیر زندگی خواهند داشت. بههمین دلیل، بسیار مهم است که بهآسیبهای روحی یا آسیبهای دوران کودکی توجه خاصی بشود.
در این کتاب، اُپرا وینفری و دکتر پِری بهتفصیل بهاین موضوعات پرداختهاند و فارغ از اینکه معلم، مربی و سرپرست بوده یا هر مسئولیت دیگری داشته باشید (حتی برای خودتان)، این کتابِ فوقالعاده، در شناسایی این موارد و ریشهیابی مشکلات بزرگسالی بهشما کمک میکند.
میدانیم که تجربهٔ مطالعهٔ این کتاب، شما را بهتفکر وامیدارد و احساساتی را در شما ایجاد میکند که گاهی ممکن است سخت و دردناک باشد. برای برخیها، محتوای جدی و گاهی نگرانکنندهٔ این کتاب یک چالش خواهد بود. برای برخی دیگر، مفاهیم مربوط بهمغز ممکن است ناآشنا و در ابتدا درک آنها سخت باشد. از شما میخواهیم صبور باشید و بهما و خودتان اعتماد کنید.
وقتی متوجه شدید که مطالعهٔ کتاب خیلی چالشبرانگیز شده، دست نگه دارید. کتاب را یک ساعت یا یک هفته کنار بگذارید. وقتی حس کردید میتوانید، دوباره مطالعه را ادامه دهید. و وقتی آمادهٔ بررسی این مسئله بودید که چرا کتابِ «چه اتفاقی برایت افتاده؟»، فکر، احساس و عمل شما را شکل میدهد، اقدام کنید. ممکن است مسیری رو بهجلو کشف کنید.
خواندن کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای مادر، پدر، شریک زندگی یا فرزندانی نگاشته شده که شاید آسیب روحی را تجربه کرده باشند. و اگر تا بهحال برچسبهایی مانند «مردمپسند»، «خود-تخریبگر»، «اخلالگر»، «جدلی»، «بررسیکننده»، «ناتوان در نگهداری شغل» یا «روابط عمومی ضعیف»، برای توصیف خود یا عزیزانتان داشتهاید یا اگر میخواهید احساسات خود و دیگران را بهتر درک کنید، این کتاب برای شما نیز سودمند است.
درباره بروس دی پِری
بروس دی پِری، پزشک، دارای مدرک فوقدکترا، روانشناس کودکان و عصبشناس، مدیر شبکهٔ عصبی ترتیبی، همکار ارشد آکادمی چایلد تروما و استاد کمکی روانپزشکی در دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه نورث وسترن در شیکاگوست. او بههمراه مایا زالاویتز، کتاب پسری که مثل یک سگ بزرگ شد را نوشت. کتابی پُرفروش بر اساس کارهایش با کودکانی که مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و زاده شده برای عشق دربارهٔ ذات اصلی همدلی.
درباره اُپرا وینفری
اُپرا وینفری با استفاده از قدرت رسانهها، ارتباطی غیرموازی با مردم سرتاسر دنیا برقرار کرده است. بهعنوان میزبان و تولیدکنندهٔ ناظر بر برنامهٔ اُپرا وینفری که جزء برنامههای برتر است و برندهٔ جایزه شده، او بهمدت بیستوپنج سال، میلیونها بیننده را سرگرم کرده، آموزش داده و ارتقا داده است. دستاوردهای او بهعنوان یک رهبر رسانهای جهانی و بشردوست، او را بهیکی از محترمترین و تحسینشدهترین شخصیتهای عمومی امروز تبدیل کرده است.
بخشی از کتاب چه اتفاقی برایت افتاده؟
«هرساله بیش از ۱۳۰ میلیون کودک بهدنیا میآید که هریک از نظر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهامکانات خاص خودش دست مییابد. از برخی پس از تولد با سپاسگزاری و شادی استقبال میشود و در آغوش گرم والدین و خانوادههای بسیار مشتاقشان جای میگیرند. برخی دیگر، بهمن خیلی شباهت دارند، یعنی طردشدگی را تجربه میکنند: طرد شدن از سوی مادری که رؤیای زندگی متفاوتی دارد، والدینی که بهخاطر فقر در مضیقه هستند یا پدر خشمگینی که مرتکب کودکآزاری میشود.
اما هر نوزادی که در حال حاضر و قبلاً بهدنیا آمده (که من و شما هستیم)، فارغ از اینکه مورد محبت قرار گرفته باشد یا نه، یک ویژگی مهم دارد: با وجود موقعیتهای مختلفی که در آنها متولد شدهایم، با حس ذاتی کامل بودن بهدنیا میآییم. ما زندگیمان را با این پرسشها که: آیا من کافیام؟ آیا من ارزشمندم؟ آیا من شایسته یا دوستداشتنی هستم؟ آغاز نمیکنیم.
هیچ بچهای در نخستین لحظههای هشیاری نمیپرسد: «آیا من مهمم؟» دنیای آنها جای شگفتی است. اما این انسانهای کوچک در نخستین نفسهایشان میکوشند تا دنیای اطرافشان را درک کنند. چه کسی بهآنها رسیدگی و از آنها مراقبت میکند؟ چهچیز راحتی برایشان بههمراه دارد؟ و رفتارهای خشن پرستار بچه یا نبودِ صدای آرامشبخش یا نوازش محبتآمیز، بر بسیاری از این کوچولوها تأثیرگذار خواهد بود. تجربههای انسانی ما در نخستین رویاروییهایمان متفاوت میشوند.
فراگیرترین حسی که از دوران کودکیام بهیاد دارم، حس تنهایی است. مادر و پدرم فقط یکبار با هم بودند: زیر درخت بلوط قدیمی که با خانهای در کوشیوسکو میسیسیپی (که مادرم وِرنیتا در آنجا بزرگ شده بود) فاصله زیادی نداشت. پدرم وِرنون بهمن میگفت که اگر جاذبهٔ جسمی مادرم نبود، من هرگز بهدنیا نمیآمدم. نُه ماه پس از آن یکبار رویارویی، من بهدنیا آمدم. از لحظهای که توانستم درک کنم، میدانستم که ناخواستهام. پدرم حتی از وجود من اطلاع نداشت تا زمانی که مادرم گواهی تولد را برایش فرستاد و برای خرید لباسهای بچه از او پول درخواست کرد.
خانهٔ مادربزرگم هَتی مِی، جایی بود که بچهها دیده میشدند، اما حرفهایشان شنیده نمیشد. خاطرات متمایزی از پدربزرگم دارم که من را با عصایش پرت میکرد، اما یادم نمیآید مستقیماً با من صحبت کرده باشد. پس از درگذشت مادربزرگم، بین خانهٔ مادرم در میلواکی و خانهٔ پدرم در نَشویل، در رفتوآمد بودم. از آنجایی که هیچیک را نمیشناختم، برای ایجاد ریشهها یا ارتباطات قوی با والدینم، کشمکش داشتم. مادرم بهخاطر هفتهای پنجاه دلار بهعنوان پیشخدمت برای فاکسپوینت در ساحل شمالی میلواکی کار میکرد و هرچه در توانش بود انجام میداد تا از سه فرزند خردسالش نگهداری کند و زمانی برای رسیدگی بهمن نداشت. همیشه میکوشیدم او را اذیت یا نگران نکنم. مادرم نسبت بهنیازهای من احساس دوری و سردی میکرد. تمام انرژیاش صرف این تأمین مخارج زندگی، برای بقا میشد. همیشه احساس میکردم یک بارِ اضافی هستم: «نانخوری اضافه.» بهندرت یادم میآید که عشق را احساس کرده باشم. از همان اوایلی که یادم میآید، میدانستم که باید روی پای خودم بایستم.»
حجم
۵۷۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۵۷۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب خوبیه هر کی نخونه از دستش رفته