کتاب وهابی و وهابیت
معرفی کتاب وهابی و وهابیت
کتاب وهابی و وهابیت نوشتهٔ سرهارفورد جونز و ترجمهٔ مانی صالحی علامه است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب وهابی و وهابیت
کتاب وهابی و وهابیت از ابتدای کار وهابیون را تا فتح درعیه توسط سپاهیان محمدعلی، پاشای مصر، دربرمیگیرد. برای آگاهی بیشتر خوانندگان، ادامه کار وهابیون تا زمان حاضر به اختصار آورده میشود و نیز چند جملهای دربارهٔ فاجعهٔ کربلا و نیز غارت حرم نبوی در مدینه که سرهارفورد جونز به اولی فقط اشارهای کوتاه و به دومی اشارهای غیر مستقیم داشته و توضیحی نداده است.
وهابیت نوعی جنبش بنیادگرای سنی است که تأکید ویژه بر پاکسازی اسلام از اعمالی مانند بزرگداشت مقدسین مسلمان و زیارت قبور دارد که در میان مردم نجد رواج داشت.
خواندن کتاب وهابی و وهابیت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران تاریخ اسلام پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وهابی و وهابیت
«در اوایل سال ۱۲۳۲، محمدعلیپاشا، پسرش ابراهیمپاشا را برای ریشهکن کردن وهابیون و تسلط بر درعیه فرستاد که با سپاهیان فراوان و پول و ذخایر زیادی راهی حجاز شد. در سال ۱۲۳۳ پس از رسیدن قوای کمکی از سپاهیان ترک و مغربی، بر درعیه، پایتخت وهابیون حمله برد و آنجا را محاصره کرد. محمدعلیپاشا باز هم از راه دریا و خشکی، سپاهیانی به فرماندهی خلیلپاشا به کمک پسرش فرستاد و پیدرپی به او پول و ذخایر دیگر میرساند تا بالاخره بر درعیه دست یافت و وهابیان را شکست داد و امیرشان، عبداللهبنسعود، و بسیاری از خویشان و نزدیکان او را دستگیر کرد و شهر درعیه را به کلی ویران نموده، باقیمانده مردم آن را در ریاض اسکان داد.
در آغاز سال ۱۲۳۴ ابراهیمپاشا، عبداللهبنسعود و سایر اسرای وهابی را به مصر فرستاد و از آنجا به استانبول فرستاده شدند. دولت عثمانی، آنها را در شهر گردانیده و عبدالله را در بابهمایون و بقیه را در جاهای مختلف، کشتند.
پس از بازگشت ابراهیمپاشا به مصر (ماه صفر ۱۲۳۵) عدهای از بزرگان وهابی که فرار کرده بودند، به درعیه بازگشتند و شهر را دوباره آباد کردند و بیشتر مردمان شهر که پراکنده شده بودند، بدان بازگشتند و «مشاری بن سعود» را که به دست ابراهیمپاشا، اسیر شده و فرار کرده بود، پیشوای خود قرار دادند. ولی حسینبیک، فرمانده لشکر محمدعلیپاشا او را دستگیر کرد و به مصر فرستاد ولی در راه درگذشت. تنها کسی که در این وقایع، توانست از دست لشکریان حسینبیک فرار کند، ترکیبنعبدالعزیز بود. او پس از چند سال، توانست ریاض را تصرف کند ولی فردی از خاندان سعود، بر او شورید و او را کشت. فیصل، پسر ترکی با سپاه پدرش ریاض را گرفت و قاتل پدرش را کشت و خودش به حکومت رسید.
کار فیصل بالا گرفت و مرام گذشتگانش را آشکار کرد. لذا محمدعلیپاشا، سپاهی به فرماندهی خورشیدپاشا، برای جنگ با او فرستاد که در سال ۱۲۵۳ از مدینه حرکت کرد. در این سفر، خالدبیک، پسر سعود که از جمله اسیران سال ۱۲۳۳ بود و در مصر، تحت سرپرستی محمدعلیپاشا بزرگ شده و تربیت یافته بود، خورشیدپاشا را همراهی میکرد. محمدعلیپاشا قصد داشت حکومت نجد را به او بسپارد.
به هر تقدیر، خورشیدپاشا به نجد رسید و پس از زدوخوردهایی، فیصل دستگیر شده، به سال ۱۲۵۴ به مصر فرستاده شد. خورشید پاشا، خالد را به حکومت نجد گذاشت و خود برگشت. خالد دو سال حکومت کرد تا آنکه مردم نجد، به رهبری عبدالله بن ثنیان، بر او شوریدند که از ترس جان، به مکه گریخت و همانجا درگذشت و بدین ترتیب عبداللهبنثنیان به حکومت نجد رسید.
با رسیدن این خبر به مصر، فیصل که در آنجا زندانی بود به عباسپاشا، پسر طوسونپاشا، گفت که اگر او را به نجد برساند، حکومت را از دست ابنثنیان در میآورد و خدمتگزار افندی خود یعنی عباسپاشا خواهد ماند. عباسپاشا، فیصل را شبانه از قلعه فراری داد و او با عدهای از همراهانش به نجد رفت و عدهای دیگر هم در راه به او ملحق شدند و ریاض را محاصره و نهایتاً فتح کرد و ابنثنیان را دستگیر و حبس کردند تا به سال ۱۲۵۸ در حبس، دق کرد و مرد.
فیصل بن ترکی، حکومت را مستقلا به دست گرفت تا در سال ۱۲۶۲ فرمانی از سوی دولت عثمانی صادر شد تا قشونی برای جنگ با فیصل اعزام شود چون کار او بالا گرفته بود و ایجاد نگرانی میکرد. ضمناً تأکید شده بود که این کار زیر نظر شریف محمدبنعون، امیر مکه، انجام گیرد.»
حجم
۱۹۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۹۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه