کتاب پژواک هایی از سوی مرده
معرفی کتاب پژواک هایی از سوی مرده
کتاب پژواک هایی از سوی مرده نوشتهٔ یوهان تئورین و ترجمهٔ مرجان اندرودی است. نشر صاد این رمان اسکاندیناویایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پژواک هایی از سوی مرده
کتاب پژواک هایی از سوی مرده یکی از مهمترین رمانهای ادبیات اسکاندیناوی است. این رمان توسط منتقدان ادبیات داستانی موردتوجه قرار گرفته است و بسیاری آن را جدیترین اثر جنایی - معمایی چند دهۀ اخیر ادبیات اسکاندیناوی میدانند که پیشرو در ادبیات جنایی - معمایی است. بر اساس این رمان یک فیلم سینمایی به همین نام ساخته شده است. این رمانْ قصهٔ «جولیا» مادر «ینس» است؛ پسربچهای که سالها قبل وقتی ۵ساله بود، از خانۀ پدربزرگش برای بازی بیرون رفت و دیگر بازنگشت و هیچوقت حتی جسدش هم پیدا نشد. جولیا با پدرش «گرلاف» بهخاطر همین مسئله روابط سردی دارد؛ زیرا معتقد است او مراقب ینس نبوده است. پس از سالها، یک لنگه صندل ینس با پست بهدست گرلاف میرسد که حالا ۸۰ساله است و در خانۀ سالمندان به سر میبرد. جولیا به اصرار پدرش به شهر ساحلی و خانۀ پدریاش میرود تا معمای صندل را پیگیری کنند.
خواندن کتاب پژواک هایی از سوی مرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اسکاندیناوی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پژواک هایی از سوی مرده
«مگسی چاق و سبزرنگ و براق، وزوزکنان زیر نور آفتاب الوار پرواز میکند. در فضای خالی میان بوتههای سرو کوهی و گیاهان دیگر زیگراگ میرود و سرانجام درست وسط کف یک دست با زحمت فرود میآید. بالهایش از حرکت میایستد و پاهایش را باز میکند و آنها را روی دست، محکم میکند و آماده میشود زمانیکه کمترین نشانهٔ خطر هم وجود نداشت، دوباره پرواز کند. اما آن دست، بیحرکت روی علفها افتاده است.
نیلز کانت درحالیکه شاتگان توی دستش است، هنوز آنجا ایستاده و به مگس که روی دست سرباز آلمانی به بالهایش استراحت میدهد، نگاه میکند.
سرباز به پشت روی علفها افتاده است. چشمانش باز است، صورتش به یک سمت چرخیده و تقریباً میتوان باور کرد که با شگفتی به مگس نگاه میکند؛ اما شلیک نیلز، نیمی از گردن و شانهٔ چپش را منفجر کرده، خون از یونیفورمش نشت کرده و سرباز نمیتواند هیچچیز را ببیند.
نیلز نفسش را بیرون میدهد و گوش میسپارد.
باوجودآنکه گوشهای نیلز هنوز بر اثر صدای دو شلیک شاتگان کمی زنگ میزند، بهجز صدای وزوز مگس، سکوت مطلق در الوار حکمفرماست. لابد پژواک صدای شلیکها تا دوردستها و در گسترهای وسیع پیچیده است، اما نیلز تصور نمیکند کسی آن را شنیده باشد. نشانهای از کسی در این نزدیکیها نیست و آدمها بهندرت به خودشان جرئت میدهند تا این اندازه در الوار پیش بروند. احساس آرامش میکند.
نیلز بسیار آرام است. گویی پس از نخستین شلیک، پس از -این شلیک دیگه چی بود- که سرباز آلمانی جلویی را از پا درآورد، دو دست نامرئی شانههای لرزانش را گرفته و آنها را از لرزیدن بازداشته است.
خب حالا، آرام باش. درحالیکه شاتگان هوسکوارنا را بهسمت آلمانی دیگر نشانه رفته بود، خون دیگر در انگشتانش نمیدوید و دستانش دیگر نمیلرزید و بیشتر از همیشه احساس امنیت میکرد. صاف به او زل زده بود، انگشتش به ماشه ضربه میزد، هدف شلیک بیحرکت بود. اگر این جنگ بود یا تقریباً جنگ بود، بیشتر به شکار خرگوش شباهت داشت.
دوباره گفت:
«اون رو بده به من.»»
حجم
۴۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵۶ صفحه
حجم
۴۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵۶ صفحه
نظرات کاربران
چیزی که ادبیات داستانی اسکاندیناوی به ژانر جناییمعمایی اضافه کرده، پررنگشدن خرده روایتها و اهمیت به درام توی این ژانره. شاید خوندن داستانهای جناییمعمایی اسکاندیناوی برای مخاطب ژانری به اندازهٔ داستانهای آمریکایی جذاب نباشه اما قطعاً مخاطب جدی ادبیات داستانی