
کتاب هلگورد
معرفی کتاب هلگورد
کتاب الکترونیکی «هلگورد» نوشتهٔ آرزو مهاجر اثری داستانی است که نشر نامه مهر آن را منتشر کرده است. این رمان با فضایی معاصر و روایتی پرکشش، به زندگی شخصیتهایی در دل روستایی کردنشین میپردازد و در بستر روابط خانوادگی، سنتها و باورهای محلی، ماجرایی پررمزوراز و پرتنش را روایت میکند. «هلگورد» با ترکیب عناصر واقعیت و فراواقعیت، داستانی را شکل میدهد که در آن مرز میان حقیقت و خیال باریک و لغزنده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هلگورد
در «هلگورد» آرزو مهاجر، با روایتی داستانی و فضایی معاصر، مخاطب وارد دنیای روستایی در منطقهای کردزبان میشود که در آن سنتها، باورهای بومی و روابط خانوادگی نقش پررنگی دارند. این رمان با بهرهگیری از عناصر سوررئال و واقعیت، داستانی چندلایه را شکل داده است که در آن شخصیتها با چالشهایی پیچیده و گاه رازآلود روبهرو میشوند. روایت کتاب از زاویه دید شخصیت اصلی، فرشته، پیش میرود؛ دختری جوان که بهدلیل مشکلات خانوادگی و تهدیدهای بیرونی، ناچار به ترک خانه و پناهبردن به روستای مادری خود میشود. در این مسیر، او با شخصیتهایی روبهرو میشود که هرکدام حامل رازها و زخمهایی از گذشتهاند. ساختار رمان بر پایهٔ گفتوگوهای زنده، توصیفهای دقیق از طبیعت و فضای روستا و همچنین بازنمایی باورهای محلی استوار است. «هلگورد» با تلفیق واقعیت و افسانه، مرز میان حقیقت و خیال را به چالش میکشد و مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن، گذشته و حال، اسطوره و واقعیت، درهمتنیدهاند.
خلاصه داستان هلگورد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «هلگورد» با فرار فرشته، دختر جوانی با موهای طلایی و روحیهای مستقل، از دست طلبکار پدرش آغاز میشود. فرشته پس از تهدید و تعقیب، به روستای مادری خود پناه میبرد؛ جایی که خانوادهٔ مادریاش، بهویژه پدربزرگش آسو، خان طایفهٔ کردافشار، زندگی میکنند. فضای روستا آکنده از دشمنیهای دیرینه میان دو طایفهٔ کردافشار و کلهر است؛ دشمنیای که پس از مرگ هوران، پسر دایی فرشته، شدت گرفته و روستا را به دو بخش تقسیم کرده است. هوران در جریان درگیری با هلگورد، جنگلبان کلهر، کشته شده و این حادثه، آتش اختلافات را شعلهورتر کرده است. فرشته در روستا با شخصیتهایی چون نازگل، دختر داییاش، رامان و سیروان (پسران داییکاوه)، و هیوا (پسر نوجوان کلهر) روبهرو میشود. او شاهد خشونت، تعصب و قضاوتهای شتابزدهٔ اهالی نسبت به طایفهٔ رقیب است. در همین حین، حضور گرگی سیاه و عظیمالجثه که در مه و باران ظاهر میشود، فضای داستان را رازآلود و وهمآلود میکند. این گرگ، که گاه مرز میان حیوان و اسطوره را درمینوردد، با سرنوشت شخصیتها، بهویژه فرشته و هلگورد، پیوندی نامرئی دارد. در ادامه، فرشته با هلگورد، جنگلبان مرموز و منزوی، روبهرو میشود؛ مردی که گذشتهای پر از اتهام و سوءظن دارد و اهالی روستا او را مسئول مرگ هوران میدانند. اما روایت، بهتدریج لایههای پنهان شخصیتها و حقیقت ماجرا را آشکار میکند. در این میان، باورهای محلی دربارهٔ دعا، طلسم، اجنه و گرگهای اسطورهای، در زندگی روزمرهٔ شخصیتها حضور پررنگی دارد و مرز میان واقعیت و خیال را کمرنگ میکند. داستان با پیشروی فرشته در دل این رازها و تلاش برای یافتن حقیقت، بهسمت گرهگشایی از گذشته و کشف هویت واقعی هلگورد حرکت میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهروشنی افشا کند.
چرا باید کتاب هلگورد را بخوانیم؟
«هلگورد» با فضاسازی منحصربهفرد و روایت چندلایه، مخاطب را به دل مناسبات پیچیدهٔ خانوادگی و طایفهای در یک روستای کردنشین میبرد. این کتاب با ترکیب عناصر واقعیت و فراواقعیت، نهتنها داستانی پرکشش و پرتعلیق را روایت میکند، بلکه به موضوعاتی چون هویت، قضاوت، سنت، عشق و مرز میان حقیقت و افسانه میپردازد. حضور پررنگ طبیعت، باورهای بومی و اسطورههای محلی، به داستان عمقی ویژه میبخشد و خواننده را با دنیایی روبهرو میکند که در آن، هر شخصیت حامل رازی است و هیچ چیز آنگونه که بهنظر میرسد نیست. این رمان برای کسانی که به داستانهای معاصر ایرانی با رنگوبوی محلی و لایههای روانشناختی علاقه دارند، تجربهای متفاوت خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ایرانی، داستانهای با زمینهٔ فرهنگی و محلی، و کسانی که به روایتهایی با عناصر رازآلود، اسطورهای و روانشناختی علاقه دارند، مناسب است. همچنین مخاطبانی که دغدغهٔ هویت، سنت و روابط خانوادگی را دنبال میکنند، از خواندن «هلگورد» بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب هلگورد
«عرقریزان میدوید و موهای بلوند و بلندش از زیر و اطراف شال در هوا پرپر شده بود. آما حتی اگر یوسینبولت، سریعترین آنسان جهان هم بود باز هم نمیتوانست با سرعت یک ماشین برابری کند، آنهم ماشین شاصمدی سیریش. اتومبیل جلوی پایش ترمز کرد و مجبور شد بایسند. شاهصمدی و دو تا از آدمهایش پیاده شدند. شاهصمدی لبهایش را زیر سبیل سیاهش به هم مالید و گفت: بهبه! خانوم خانوما! نصفشبی راه گم گردی خوشگلد؟! در آن شب سرد اگر چیزی ترسناکتر از گرگ وجود داشت، یقیناً همین مرد بود. سرتاپای فرشته رعشه گرفته بود وقتی جواب داد: چی میخوای از جون من؟ اینجا هم ولم نمیکنی کچل سیریش؟ شاهصمدی در ماشین را بست و گفت: ای بابا! چرا اینقدر عصبانی هستی تو؟ من ازت خواستگاری کردم. مگه خواستگاری جرمه؟ مرتیکة پیر خرفت! برو فکر شعر روی سنگ قبرت باش. دست از سر من بردار. آخ میمیرم برای بانمک بودنت، جوجوی خوشگل من! خاک بر سرت کنم پیر سگ چندش! برو بمیر.»
حجم
۶٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۰۰ صفحه
حجم
۶٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۰۰ صفحه