کتاب قلقلک
معرفی کتاب قلقلک
کتاب قلقلک نوشتهٔ احمد خالد توفیق و ترجمهٔ عماد جعفری است. نشر صاد این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر که حاوی ۳۱ جستار است، یکی از کتابهای مجموعهٔ «داستان و روایت» است.
درباره کتاب قلقلک
کتاب قلقلک اثری است که از طرفی کموبیش با آداب و فرهنگ ایرانیها سنخیت دارد و از نمونههای مشابه غربی و فرنگی برای ما بیشتر قابلدرک و فهم است و از طرفی متضمن حرفهایی است که تاکنون کمتر به گوشمان خورده و ازاینحیث هم حامل نوعی تازگی و طراوت است؛ چه بهلحاظ بیان و چه بهلحاظ محتوا. این نظر مترجم کتاب حاضر دربارهٔ کتاب قلقلک نوشتهٔ «احمد خالد توفیق» است. این کتاب در واقع از آثار طنز توفیق با پسزمینهای اجتماعی است که ۳۱ مقالهٔ کوتاه را در بر گرفته است. توفیق در این کتاب کوشیده است که معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی، فرهنگی و بعضاً سیاسی را با زبانی شیرین به نقد و چالش بکشد. با این هدف و تلاش قابلتقدیری که توفیق در این اثر داشته است، خواننده میتواند در عین لذتبردن از خواندن این مقالات، تلنگری هم به خود زده و در صورت نیاز به تفکر در برخی رفتارهای اجتماعی خود و حتی اصلاح آنها بپردازد.
خواندن کتاب قلقلک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران طنز اجتماعی در قالب جستار پیشنهاد میکنیم.
درباره احمد خالد توفیق
احمد خالد توفیق در سال ۱۹۶۲ به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۸ درگذشت. او نویسنده، مترجم و پزشکی مصری بود که منتقدان و هواداران ادبیاش به او لقب «پدرخوانده» دادهاند. اعطای این لقب به توفیق میتواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ یکی اینکه توفیق را اولین نویسندهٔ عرب میدانند که در ژانر وحشت قلم زده است و این یعنی آثار او میتوانند همچون «دُن کورلئونه» از طرفی ترسناک باشند و از طرفی قابلاحترام و دوم اینکه توفیق اهتمام خاصی به ژانر جوانان و نوجوانان و همچنین ژانرهایی مانند فانتزی و علمی - تخیلی داشته و بسیاری از آثارش در این حیطه به نگارش درآمدهاند و ازاینحیث هم به مثابهٔ کفیل و سرپرستی بر ادبیات جوان و نوجوان محسوب شده و این لقب را شایستهٔ او دیدهاند. او بالغ بر ۵۰ اثر ادبی در قالبهای رمان، مجموعهداستان، مجموعهمقالات و ترجمه دارد. از آثار مشهور او میتوان به «دابلیو دابیلو دابلیو»، «آرمانشهر»، «در راهرو موشها»، «عقل بیبدن» و «قهوه با طعم اورانیوم» اشاره کرد. «قلقلک» از آثار طنز او با پسزمینهای اجتماعی است که ۳۱ مقالهٔ کوتاه را در بر گرفته است. احمد خالد توفیق در این کتاب کوشیده است که معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی، فرهنگی و بعضاً سیاسی را با زبانی شیرین به نقد و چالش بکشد.
بخشی از کتاب قلقلک
«"خواهش میکنم راحت باش!"
در کودکی و نوجوانیام هیچگاه دوچرخهسواری را یاد نگرفتم. باید روی زین بنشینی و دستانت را به فرمان بگیری و یک نفر هم از عقب تو را بگیرد. بعد یکدفعه تو را چند متر هُل بدهد و بگوید:
«برو که رفتی!»
و بعد ولت کند. همانطور که داری حرکت میکنی، برای چند لحظه احساس میکنی بال درآوردهای و به یک فرشته یا یک عقاب تبدیل شدهای. چند لحظه بعد هم روی زمین افتادهای؛ چند جای بدنت زخمی شده است و از آنها خون میآید. تمام استخوانهایت هم درد میکنند. آنوقت آن کسی که تو را هُل داده بود، میگوید:
«احمقجان! باید خودت رو راحت بگیری. خودت رو سفت نگیر. یهجوری باش که انگار تموم عمر کارِت همین بوده.»
راحتی! این راحتبودن هم هنری است که هیچوقت کلیدش را پیدا نکردم و هیچوقت هم نتوانستم آن را بهکار ببرم؛ اما ظاهراً این چیزی است که هیچ کاری را در دنیا نمیتوانی بدون آن انجام بدهی. من از آن دسته آدمهای عصبیای هستم که تا بیست بار غلت نزنم و ده بار پیژامهام را تا روی شکم بالا نکشم، خوابم نمیبرد. اگر طرف بلند ملافه را پیدا نکنم که دیگر هیچ. پیش نیامده که بخواهم کتاب بخوانم و قبلش بیست بار سرفه نکنم و هزار بار از جایم بلند نشوم. فردی مثل من هیچگاه نمیتواند راحت باشد.
الان نوبت یادگیری شناست. داخل آب فرو میروم و آماده میشوم. مربی شنا میگوید:
«راحت باش!»
با تردید به او نگاه میکنم. اینجا هم راحت باشم؟ از من میخواهد آنقدر راحت باشم که مثل یک تکّهچوب یا یک جنازه روی آب بیایم. سعی میکنم امتحان کنم؛ اما بیوقفه به ته استخر فرو میروم. یکدفعه سرم به کاشیهای کف استخر میرسد و پاهایم بالا در آب آویزان میمانند. صد بار امتحان میکنم تا سرانجام میتوانم مثل جلبک روی آب بیایم. مربی این را موفقیتی عالی به شمار میآورد:
«مشکل تو اینه که خودت رو بهاندازهٔ کافی راحت نمیگیری. اگه این کار رو میکردی، خود آب بالا نگهت میداشت.»
برویم سراغ ورزشی مثل تنیس. این بار تصمیم گرفتم اگر مربی از من خواست راحت باشم، راکت را روی زمین بیندازم و بلافاصله انصراف بدهم؛ اما از خوششانسیام مربی چنین چیزی نگفت. شروع کرد به آموزش دریافت ضربات و دفع آنها. بعد با خنده گفت:
«الان باهم یه مسابقهٔ کوچیک میدیم.»
خدا را شکر کردم که این اوّلین ورزشی است که به یک فرد عصبی آشفته نیاز دارد که اگر سگی کنارش پارس کند، دو متر به هوا میپرد. خندیدم و راکت را بالا گرفتم. اینجا بود که مربی با همان خنده و صدای خشدارش گفت:
«و آخرین نکته اینکه... راحت باش!»
راکت را روی زمین انداختم و و بلافاصله آنجا را ترک کردم.»
حجم
۱۰۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۰۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه