دانلود و خرید کتاب چشمان منتظر ملیکا آشتیانی
تصویر جلد کتاب چشمان منتظر

کتاب چشمان منتظر

امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چشمان منتظر

کتاب چشمان منتظر داستان عاشقانه‌ای نوشته ملیکا آشتیانی است که در انتشارات خط آخر منتشر شده است. داستانی که از یک رابطه عاشقانه می‌گوید. رابطه زیبایی که کم‌کم رنگ عجیب شک و دودلی به آن افتاده است...

رزا و آرمان مدت‌ها است که با هم در ارتباطند. ارتباطی که هرچند به هدف ازدواج آغاز شده است، اما سرانجامش معلوم نیست. رزا به شک افتاده است. آیا آرمان واقعا او را دوست دارد؟ آیا عشق او حقیقی است؟ آیا دوست دارد باهم ازدواج کنند یا رزا تنها بهانه‌ای برای آرمان است؟ رزا روزها و شب‌هایش را با این افکار سر می‌کند و در برزخی دست و پا می‌زند...

هر بخش از داستان چشمان منتظر، از زبان یکی از راویان داستان روایت می‌شود و ما را به دنیای افکار و خیالات او می‌برد.

کتاب چشمان منتظر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن داستان‌های عاشقانه لذت می‌برید، کتاب چشمان منتظر را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چشمان منتظر

شیدا: 

دوباره امروز با اون لباسای مسخرش اومد، اَه حالم بهم می‌خوره ازش، چقدم احساس می‌کنه حالیشه دختره نفهم. آخ آخ داره میاد سمت من.

رزا: سلام شیدا جون، بی‌زحمت به آرمان خبر بده من اومدم.

- چشم الان رزاجان. (خودشیفته بدبخت فکر کرده کی هست که خبر اومدنش برای آرمان مهم باشه) سلام آقای فرجام خانم افشار تشریف آوردن.

آرمان: بگو بیان داخل.

- چشم. گوشی رو می‌ذارم و رو به رزا می‌کنم بفرمائید داخل.

اینجور موقع‌ها دوست دارم خفه کنم این دختره رو، چقدر آرمان اینو دوست داره. بین این همه کار تو اتاق راهش داد حالا اگه من بودم، ول کن بابا الکی ذهنمو به این چیزا مشغول نکنم. لیاقت ندارن اینا.

آرمان:

- رزا چرا ساکتی؟ چه خبرا؟

- خبر سلامتی

- ناراحتی از من؟

- نه، واسه‌ چی؟

- آخه کم صحبتی امروز!

- کار داری نمی‌خوام مزاحمت بشم.

- ای بابا، حرف بزن از دنیا بگو.

- آرمان؟

- جان دل؟

- چرا منشیت منو اینجوری نگاه می‌کنه؟

- شیدا رو میگی؟

- اسمش شیداست؟ آره همون

- خب اگه باهاش مشکل داری از شرکت بندازمش بیرون.

- نه بابا نمی‌خواد بنده خدا گناه داره.

- رز، فازت معلوم نیستا، یه بار میگی یه جوریه یه بار یه چیز دیگه میگی.

- آرمان، اصلاً این روزا حالم خوش نیست، نمیدونم دلم چی می‌خواد.

- پرونده رو بستم بیا بریم یکم خوش بگذورنیم حالت بهتر میشه عزیزدلم،

برو پایین وایسا تا من بیام.

رزا: دارم از پله‌های شرکت پایین میام، چقدر آرمان کار ریخته سرش، نکنه چشای خوشگلش ضعیف‌تر شه، چهار ساله با هم نامزدیم اما یه بارم از ازدواج حرفی نزده. کلاً گیجم یعنی واقعاً منو دوست داره یا نه؟ شایدم دوستم نداشته باشه آخه پسر به این خوشگلی و خوش‌تیپی چه نیازی به من داره، شاید ... نمیدونم هزار تا شاید دیگه. ولی خدا میدونه که با تنها کسی که احساس آرامش می‌کنم آرمانه. آرمان رو اولین بار نوزده سالگی توی مهمونی که خاله مامانم گرفته بود دیدمش. آرمان اون موقع سی و دو سالش بود، هیچوقت اون موقعی رو که از در وارد خونه شد رو یادم نمیره به تیشرت سبز هم‌رنگ چشماش پوشیده بود و موهاش رو که با ژل بالا داده بود و ته ریش داشت، از اون زمان بود که زندگیم کلاً عوض شد و شب و روزم توی این رویا گذشت، هیچوقت باورم نمیشد این آرمان خوشگله یه روز بیاد به من پیشنهاد ازدواج بده. البته پدر و مادرم از نامزدیمون هنوز خبر ندارن.

آرمان: رز، رز

- بله؟

- یه ربع دارم صدات می‌کنم چرا جواب نمیدی؟ مردم از ترس.

- هیچی، تو فکر بودم نشنیدم.

- بپر تو ماشین، به نظرت کجا بریم/

- بریم یه کافه

- کدوم کافه؟

ZahAh
۱۴۰۰/۰۷/۳۰

من این رمان رو نخوندم و به نمونه نگاهی انداختم. رمان بسیار غیر حرفه ای نوشته شده. علی رغم رعایت نکردن نکات نویسندگی پرش خیلی سریعی بین زاویه دیدها دیده میشه. هر صفحه زاویه دید عوض میشه.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان