کتاب کتاب فرم و خلاء
معرفی کتاب کتاب فرم و خلاء
کتاب الکترونیکی «کتاب فرم و خلأ» نوشتهٔ روث اوزکی نویسنده و فیلمساز ژاپنی ـ آمریکایی است که با ترجمهٔ مهدیه عباسپور در نشر نیماژ چاپ شده است. کتابهای اوزکی مخاطبان زیادی در سراسر جهان دارد و به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شدند. افسانهٔ اکنون رمان دیگری از اوست.
درباره کتاب فرم و خلاء
اوزکی در آثارش به دغدغههای اجتماعی، علمی، محیط زیستی، نژادی و مذهبی میپردازد. در فرم و خلأ که چهارمین رمان اوست نیز این مفاهیم به چشم میخورد. او که خود در رشتهٔ مطالعات انگلیسی و آسیایی تحصیل کرده است، در نگارش این اثر از دانش خود و دانش زبانشناسیای که از پدرش، فلوید لونزبری، کسب کرده نیز بهره برده است. در فرم و خلأ بیشتر از دیدن، شنیدن است که مهم است و ذن نیز در این رمان جایگاه ویژهای دارد.
کتاب فرم و خلاء را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب شما را تشویق میکند تا با دیدی عمیقتر و متفاوت به جهان بنگرید و صداهای آن را بشنوید. اگر این موضوعات مورد علاقهٔ شماست، از مطالعهٔ کتاب فرم و خلأ لذت خواهید برد.
بخشی از کتاب فرم و خلاء
«میتونی اول از چشمهات استفاده کنی، چون کار با چشمها آسونه. به همهٔ چیزهای اطرافت نگاه کن. چی میبینی؟ معلومه که یه کتاب میبینی، و واضحه که این کتاب داره باهات حرف میزنه، خب یه چیز چالشبرانگیزتر رو امتحان کن. صندلیای که روش نشستی. مداد توی جیبت. کفش کتونیِ توی پات. هنوز نمیشنوی؟ پس زانو بزن و سرت رو روی صندلی بخوابون، یا کفشت رو دربیار و کنار گوشِت بگیر - منتظر نمون، اگه اطرافت آدم هست و ممکنه فکر کنن دیوونهای، اول با مداد امتحان کن. مدادها توی خودشون داستانهایی دارن که تا وقتی نوکشون رو توی گوشِت نبری کاری به کارِت ندارن. فقط ببرِش کنار سرِت و گوش کن. صدای زمزمهٔ چوب رو میشنوی؟ صدای روح کاج رو؟ غرولندِ سُرب رو؟
گاهیوقتها بیشتر از یه صداست. گاهیوقتها مجموعهای از صداهاست که از یه چیزِ واحد بلند میشن، مخصوصاً اگه یه چیز مصنوعی باشه که از چند تا چیز مختلف ساخته شده باشه، اما نترس. فکر کنم بستگی به کیفیت روزی داره که توی گوانگدونگ۱ یا لائوس۲ یا هر کجای دیگهای گذروندن و اینکه آیا روز خوبی توی بیگاریکشخونهٔ قدیمی بوده یا نه، آیا لحظهای که اون حلقهٔ دور سوراخ بند کفش، توی خط تولید افتاده و از بین انگشتهای اونها گذشته، اونها به چیز لذتبخشی فکر میکردن تا اون فکر لذتبخش بچسبه به سوراخها؟ گاهیوقتها بهاندازهای که احساس هست، فکر نیست. یه احساس گرمِ خوب، مثل عشق؛ آفتابی و زرد. اما وقتی که غم یا عصبانیت، بند کفشِت رو توی سوراخها کشیده، بهتره مواظب باشی چون ممکنه اون کفش از خودش دیوونهبازی در بیاره، مثلاً شاید پاهات قدمزنان صاف برَن جلوی فروشگاه نایکی، اونجا یهو با چوب بیسبالی که از یه چوب عصبانی ساخته شده بزنی و شیشهٔ ویترین رو خرد کنی. اگه این اتفاق بیفته، بازم تقصیر تو نیست. فقط از ویترین عذرخواهی کن، به شیشه بگو ببخشید، و هر کاری که میکنی، سعی نکن توضیح بِدی. افسری که دستگیرت میکنه، شرایط مسخرهٔ توی کارخونهٔ چوببیسبالسازی براش مهم نیست. براش ارهبرقی یا درخت زبونگنجشک تنومند محکمی که چوب بیسبال شده مهم نیست، پس فقط دهنت رو بسته نگه دار. آروم بمون. مؤدب باش. یادت باشه نفس بکشی.»
حجم
۶۸۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۶۸۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
نظرات کاربران
کتابی قطوری ست و خوندنش صبر و حوصله بالایی میخواد، مسیر روایت کتاب جوری نیست که آدم رو به سمت خودش بکشه و دوست داشته باشی هرطور شده ادامه بدی و تمومش کنی، من نصفه رهاش کردم
کتاب راجع به پسری آمریکایی-ژاپنی-کرهایه به نام بنی که به تازگی پدرش رو توی تصادف از دست داده و حالا اشیا دارن باهاش حرف میزنن. از طرفی مادر بنی، آنابل، با مرگ همسرش، بیماری پسرش و وضعیت ناجور شغلیش دست