دانلود و خرید کتاب بخت بیدادگر هدا مارگولیوس کووالی ترجمه راضیه خشنود
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بخت بیدادگر

کتاب بخت بیدادگر

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بخت بیدادگر

کتاب بخت بیدادگر؛ داستان یک زندگی (پراگ، ۱۹۶۸ - ۱۹۴۱) نوشتهٔ هِدا مارگولیوس کووالی و ترجمهٔ راضیه خشنود است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی هدا مارگولیوس کووالی در دوران نازیسم و سپس کمونیسم است. هدا زندگی‌اش را از سال ۱۹۴۱، زمانی که آلمان نازی در اوج قدرت بود و کشورهای مختلف اروپا از جمله پراگ را ضمیمهٔ خود کرده بود، آغاز می‌کند. این روایت تا سال ۱۹۶۸ در پراگ ادامه پیدا می‌کند. یعنی تا دورانی که وحشت کمونیسم بر پراگ سایه افکنده بود. سال ۱۹۶۸ بهار پراگ رخ می‌دهد. هدا از نازیسم و اردوگاه‌های آن جان سالم به در می‌‌برد اما بعد از آن به سیاهی و وحشت و اختناق کمونیسم‌ می‌رسد. مشاهده‌های هدا از این دو تجربهٔ عظیم و جانکاهْ خواندنی است و نفس را در سینه حبس می‌کند. هدا از این همه سیاهی چطور نجات پیدا می‌کند؟

درباره کتاب بخت بیدادگر

کتاب با توصیف یکی از اردوگاه‌های کار اجباری در میانه‌ٔ جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود. اسیری‌ها و تبعیدی‌ها از این همه زور و تبعیض و تحقیر جانشان به لب رسیده است. زنی جوان در برابر این زور سکوتش را می‌شکند و اعتراض می‌کند. آیا صدای او شنیده می‌شود؟ هدا مارگولیوس کووالی همان زن جوانی است که صدای خود را به گوش رئیس اردوگاه می‌رساند. هدا از تجاربش در آن اردوگاه می‌گوید و اینکه چطور از آنجا جان سالم به در می‌برد؛ البته با روحی آسیب‌دیده و نزدیک به فروپاشی. پس از جنگ جهانی دوم آن‌ها به چکسلواکی برمی‌گردند و خسته از دوران فاشیسم تصمیم می‌گیرند آزادی را فدای آرمان‌هایشان کنند و کشورشان را که به ویرانه‌ای می‌ماند، بسازند. پس با آغوش باز به استقبال کمونیسم می‌روند؛ چون گمان می‌کنند تنها راه نجاتشان در کمونیسم و آرمان‌های آن است. از این زمان به بعد، تجربه‌های هدا تحت حکومتی توتالیتر شکل می‌گیرند و ساخته می‌شوند؛ تجربه‌هایی مملو از فقر و بدبختی، سکوت و سانسور، اختناق، دورویی و چاپلوسی، اعدام و تهدید و تنهایی، ترس و دروغ. اما آزادی کجاست؟ آن رویایی که هدا و جوانانی چون او دنبالش بودند کجاست؟

هدا و دیگر جوانان روشنفکر و آزادی‌خواه پراگ چه راهی را پشت سر می‌گذارند تا به بهار پراگ برسند؟! و آیا با بهار پراگ آن‌ها به آنچه می‌خواهند می‌رسند یا این مسیر ادامه دارد؟

خواندن کتاب بخت بیدادگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی پیشنهاد می‌کنیم که می‌خواهند از تجربهٔ زندگی در کشورهایی که حاکمانی مستبد دارند، تحت حکومتی توتالیتر زندگی می‌کنند یا فاشیسم بر آن‌ها سایه افکنده، بیشتر بدانند.

درباره هدا مارگولیوس کووالی

هدا مارگولیوس کووالی، نویسند و مترجم چکی، پانزدهم سپتامبر ۱۹۱۹ در پراگ، پایتخت چکسلواکی سابق و جمهوری چک امروزی، به دنیا آمد. او که اصالتاً یهودی بود در سال ۱۹۴۱ به همراه بیش از ۵۰۰۰ یهودی دیگر از خانه و کاشانه‌‌اش رانده شد. او در قالب طرح پاکسازی نژادی یهودیان که به دستور هیتلر انجام شد در ۱۹۴۴ همراه خانواده‌اش به آشویتس فرستاده شد. پدر و مادر او در کمپ جان خو را از دست دادند، هدا اما از آنجا گریخت و در سال ۱۹۴۵ به پراگ بازگشت. پس از آزادسازی پراگ به دست اتحاد جماهیر شوروی، کووالی همراه با همسرش در آنجا ماندگار شدند. همسر هدا که عشق دوران کودکی‌اش بود تحت تاثیر تجربه‌هایی که از سال‌ها آواراگی و کار در اردوگاه های مرگ داشت به حزب کمونیست پیوست و به عنوان معاون وزیر بازگانی در دولت کمونیستی مشغول به کار شد. در سال ۱۹۵۲ شوهر کووالی به خیانت متهم و اعدام شد. کووالی در این میان به دلیل سابقۀ سیاسی شوهرش نتوانست هیچ منبع درآمدی داشته باشد و در اجتماع طرد شد. در سال ۱۹۵۵ او دوباره ازدواج کرد و در بحبوحۀ بهار پراگ و حمله شوروی به آن همراه با همسرش در سال ۱۹۶۸ به ایالات متحده مهاجرت کرد. در آمریکا او به عنوان دستیار کتابدار در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگاه هاروارد مشغول به کار شد. در همین دوران بود که به زبان چکی کتاب بخت بیدادگر (زیر تیغ ستارۀ جبار) را دربارۀ تجربه‌‌اش از سال‌های جنگ و اردوگاه نوشت و در سال ۱۹۷۳ آن را در کانادا منتشر کرد. ترجمۀ انگلیسی کتاب در سال ۱۹۸۶ با استقبال بی‌‌نظیر خوانندگان مواجه شد و به بسیاری از زبان‌های دیگر ترجمه شد. هدا کووالی علاوه بر این کتاب در فاصلۀ میان سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۸۹ بیش از بیست کتاب را از نگلیسی و آلمانی به زبان چکی ترجمه کرد. کووالی در نهایت پس از سال‌ها دوری از وطن در سال ۱۹۹۶ به پراگ بازگشت و در سال ۲۰۱۰، در نود و یک‌سالگی، در همین شهر درگذشت.

بخشی از کتاب بخت بیدادگر

«دو ماه بعد از آزادسازی، دورهٔ هلهله‌کردن و درآغوش‌گرفتن به آخر رسید.

دیگر کسی غذا و لباس اهدا نمی‌کرد، بلکه این چیزها را می‌برد و در بازار سیاه می‌فروخت. آن‌ها که در دوران اشغال از شرافتشان چشم پوشیده بودند حالا مشغول چرتکه‌انداختن و نقشه‌چیدن بودند، سرگرم جاسوسی و پاییدن یکدیگر و ازبین‌بردن ردپایشان، در تب وتاب حفظ دارایی‌هایی که از همدستی با آلمانی‌ها به دست آمده بود، با بزدلی یا اتهام‌زنی یا غارت خانهٔ یهودیان تبعیدشده. چندی نگذشت که عذاب وجدان و ترس از مکافات به نفرت و سوءظنی انجامید که عمدتاً قربانیان واقعی اشغال را نشانه می‌گرفت، یعنی نیروهای مقاومت فعال یا غیرفعال، پارتیزان‌ها، یهودیان و زندانیان سیاسی، اشخاص درستکاری که بر سر حرف خود ایستاده و حتی زیر شکنجه به اصولشان خیانت نکرده بودند. بی‌گناهان به تجسم نکوهش گناهکاران و تهدیدی بالقوه برای آنان بدل شدند.

اینک این بازماندگان، ازنفس‌افتاده در صف‌های بی‌پایان مدارک و کوپن و غذا و به‌ستوه‌آمده از بگومگو با کارمندان ادارات و سودجویان، رفته‌رفته نگران آیندهٔ کشور می‌شدند. به‌تدریج برای بسیاری روشن می‌شد که شر به خودی خود رشد می‌کند، اما خیر تنها با مبارزه‌ای جانانه به دست می‌آید و صرفاً با تلاشی خستگی‌ناپذیر حفظ می‌شود. فهمیدیم که باید برای خودمان اهدافی شفاف و جسورانه در نظر بگیریم و برای تحققشان دوش به دوش هم تلاش کنیم. اما مشکل این‌جا بود که هرکس تصور متفاوتی از این اهداف داشت.»

بتول ۱۳۱۷
۱۴۰۲/۰۹/۰۴

کتاب های نشر ماهی، جان می دهد و قلب می سازد از اینکه مجموعه داری کنی و همه ۱۹ کتاب تاریخی اش را بخری و حفظ کنی مزه خاصی دارد !

ایران آزاد
۱۴۰۳/۱۰/۲۹

کتاب را می‌شود به سه بخش تقسیم کرد. بخش اول خاطرات تکان‌دهنده‌ی نویسنده از زمانی است که اسیر ارتش آلمان نازی است. نحوه‌ی فرار او و مشکلات بعدی او هنگام ورود به پراگ جالب و خواندنی هستند. بخش دوم در زمان پایان

- بیشتر
مدام به خودم می‌گفتم: «تنها چیزی که من می‌خواهم یک زندگی عادی و آرام است.» اما بعد فهمیدم یک زندگی آرام و ساده نه عادی است و نه آسان به دست می‌آید. برای زندگی و کار در آرامش، پرورش بچه‌ها و لذت‌بردن از خوشی‌های کوچک و بزرگ زندگی فقط داشتن یار موافق و انتخاب شغل مناسب و احترام به قوانین کشور و شعور خودت کفایت نمی‌کند، بلکه فراتر از همهٔ این‌ها به یک زیربنای اجتماعی محکم نیاز داری تا چنین زندگی دلخواهی را بر آن بنا کنی. باید در نظامی اجتماعی زندگی کنی که با اصول بنیادینش موافق باشی، زیر سایهٔ حکومتی که بتوانی به آن اعتماد کنی. ساختن یک زندگی خصوصی سعادتمند در جامعه‌ای فاسد مثل ساختن خانه بر گودالی گل‌آلود است. باید اول پی ساختمان را بریزی.
ایران آزاد
برای یک نظام تمامیت‌خواه کار دشواری نیست که مردم را در جهل نگه دارد. به محض آن‌که به خاطر «درک ضرورت‌ها»، انضباط حزبی، همرنگی با نظام، شکوه و افتخار سرزمین مادری یا هر جایگزین پیشنهادی مجاب‌کنندهٔ دیگری از آزادی‌ات چشم پوشیدی، از حق خود برای فهمیدن حقیقت صرف نظر کرده‌ای. اندک‌اندک، قطره‌قطره، شیرهٔ زندگی‌ات کشیده می‌شود، درست مثل این‌که رگ دستت را زده باشی، به همان قطعیت. تو داوطلبانه حکم درماندگی‌ات را صادر کرده‌ای.
ایران آزاد
گاهی نیات شر به نتایج خیر می‌انجامند و نیات خیر دقیقاً به نقیض خود منجر می‌شوند. همه‌چیز بستگی به شرایط دارد. در شرایط خوب، حتی اعمالی با شیطانی‌ترین نیات نیز ممکن است در پرتو تاریخ اشتباهاتی بخشودنی شمرده شوند. اما وقتی آدمی نظامی سیاسی را برمی‌گزیند که بعد معلوم می‌شود نظامی شرور است و ناتوان از اصلاح خطاهای خویش، ممکن است همهٔ لغزش‌هایش در آینده جنایاتی نابخشودنی قلمداد شوند.
ایران آزاد
درست پیش از رسیدن به جنگل‌های مرزی، قطار توقف کوتاهی کرد. یکی از کارگران پیر راه‌آهن لنگ‌لنگان از کنار واگن ما گذشت، عصایش را تکان داد و با خوشحالی رو به ما فریاد زد: «بیمارستان این‌جا پر از روس است! چیزی بهشان ندادیم بخورند. آن‌ها هم رفتند از جنگل قارچ چیدند و حالا همه مریض شده‌اند! نگران نباشید. بیرونشان می‌کنیم!»
ایران آزاد
روزی پا به اتاقی گذاشتیم کم وبیش خالی، اما تمیز و شسته‌رفته. روی توده‌ای کهنه‌پاره، بچه‌ای دراز کشیده بود، پسرکی چهارساله، یک مشت پوست واستخوان با چشم‌های درشت. مادرش، که او هم از فرط لاغری به بچه‌ها می‌مانست، کنج اتاق نشسته بود و اشک می‌ریخت. دکتر با گوشی‌اش چندثانیه‌ای به ضربان قلب بچه گوش کرد. بعد دستی به سر آن طفلک کشید و آه از نهادش بلند شد: کار دیگری از دستش برنمی‌آمد. همان لحظه، بچه رو به مادرش کرد و مثل آدم‌بزرگ‌ها با جدیت گفت: «دیدی، مامان؟ هی گفتم گرسنه‌ام، اما تو چیزی ندادی بخورم. حالا دارم می‌میرم.»
ایران آزاد
وقتی ایدئولوژی مهار امور را به دست می‌گیرد، روابط انسانی به حاشیه رانده می‌شوند. وقتی هر فکر و عملی به منظور هماهنگی با ساختمان جامعهٔ جدید طراحی می‌شود، جای زیادی برای احساسات باقی نمی‌ماند. احساسات هم به‌هرحال دردسرسازند، هدایتشان سخت است و مهارشان دشوار. مخل کار و تلاش سازنده‌اند و بهتر است نادیده گرفته شوند. تنها احساسی که می‌توان بی‌دغدغه از آن لذت برد عشق به حزب است و همبستگی صمیمانه با رفقا. البته حتی در این‌جا نیز احتیاط شرط عقل است. پیش از اعتماد به یک رفیق، باید با دقت امتحانش کنی. فقط حزب ارزش سرسپردگی بی‌چون وچرا را دارد.
ایران آزاد
در همان دوران، بذله‌گویان پراگ در تعریف سوسیالیسم می‌گفتند نظامی کارآمد برای حل موفقیت‌آمیز مشکلاتی که محال است در هیچ نظام سیاسی دیگری پدید بیایند.
ایران آزاد
نشستیم سر آن میز کوچک، کنار شش نفر دیگر. آن‌ها بلافاصله به پیشخدمت اشاره کردند برایمان شراب چاشنی‌دار داغ بیاورد. دوستم، که شوهرش شش سال زندانی بود و اندکی پس از آزادی مرده بود، گفت: «برای امروز بهای گزافی پرداخته‌ایم. اما اگر اوضاع همین‌جور بماند، من می‌خواهم با گذشته صلح کنم. نه چیزی را می‌بخشم و نه فراموش می‌کنم، اما با گذشته کنار می‌آیم. حتی به خواب هم نمی‌دیدم که زندگی بتواند این‌قدر باشکوه باشد، که مردم از ته دل احساس کنند به هم تعلق دارند و زندگی‌شان معنایی دارد. نگاهی به دوروبرت بینداز! شادی مشترکی را بر همهٔ چهره‌ها می‌بینی، سعادتی مشترک...»
ایران آزاد
حقیقت به‌تنهایی پیروز نمی‌شود. حقیقت، آن‌گاه که با قدرت رویارو شود، اغلب شکست می‌خورد. حقیقت تنها زمانی پیروز می‌شود که مردم توان دفاع از آن را داشته باشند. مدام نگران بودیم که روس‌ها شکوفایی استقلال ما را برنتابند. از نظر آن‌ها، آزادی بیماری واگیرداری بود که اگر ریشه‌کن نمی‌شد، به سایر بخش‌های قلمرو نفوذشان سرایت می‌کرد. آن‌ها جنبش‌های آزادی‌خواهانهٔ مجارستان و لهستان و آلمان شرقی را درهم کوبیده بودند. ما که جای خود داشتیم.
ایران آزاد

حجم

۲۰۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۲۰۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان