دانلود و خرید کتاب موش کوچولو کیت دی کامیلو ترجمه حسین ابراهیمی (الوند)
تصویر جلد کتاب موش کوچولو

کتاب موش کوچولو

معرفی کتاب موش کوچولو

کتاب موش کوچولو نوشتهٔ کیت دی کامیلو و ترجمهٔ حسین ابراهیمی (الوند) است و نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب جایزهٔ مدال طلای نیوبری در سال ۲۰۰۴ را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده و براساس آن انیمیشنی هم ساخته شده است.

درباره کتاب موش کوچولو

فکر می‌کنی موش‌ها سیاهچال ندارند و وارد هیچ سیاهچالی نمی‌شوند؟

موش کوچولو و دوستانش به سیاهچالی ترسناک در قلعه‌ای پرزرق و برق سفر می‌کنند؛ قلعه‌ای که شاهزاده خانم در آن زندگی می‌کند و موش کوچولو عاشق شاهزاده خانم می‌شود! اما در این سفر چه بر سر آن‌ها می‌آید و این عشق چه سرانجامی خواهد داشت؟

خواندن کتاب موش کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب موش کوچولو

«این داستان با تولد موشی میان دیوارهای یک قلعه آغاز می‌شود. موشی کوچولو. آخرین فرزند پدر و مادرِ خود و تنها موشی که به هنگام تولد و در میان آن همه بچه‌موش، زنده به دنیا آمد.

همین که زایمان به پایان رسید، موشِ مادر، خسته گفت: «بچه‌هایم کو؟ بچه‌هایم را نشانم بده.»

موشِ پدر، موش کوچولویی را بالا گرفت و گفت: «فقط همین یکی است. بقیه مرده‌اند.»

ـــ Mon Dieu، فقط همین یکی؟

ـــ فقط همین یکی. برایش اسم می‌گذاری؟

مادر گفت: «این همه زحمت برای هیچ.»

سپس آهی کشید و ادامه داد: «چه غم‌انگیز! چقدر مایهٔ تأسف!»

او موش ماده‌ای بود که مدت‌ها پیش، با بار و بنهٔ دیپلماتی فرانسوی به قلعه راه یافته بود. «مایهٔ تأسف» از جمله عبارت‌های مورد علاقه‌اش بود.

او اغلب آن را به کار می‌برد.

پدر تکرار کرد: «برایش اسم می‌گذاری؟»

ـــ برایش اسم می‌گذارم؟ باید برایش اسم بگذارم؟ البته که می‌گذارم. برایش اسم می‌گذارم، اما او هم مثل بقیه خواهد مرد. آه، چه غم‌انگیز! آه، چه مصیبتی!

موشِ مادر دستمالی را جلوی بینی‌اش برد و آن را مقابل صورتش تکان داد. بعد، دماغش را بالا کشید و گفت: «برایش اسم می‌گذارم. بله. من اسم این موش را به‌خاطر این همه تأسف، این همه اندوه، دِسپِرا می‌گذارم. ببینم آینهٔ من کجاست؟»

همسرش تکه‌آینه‌ای به دست او داد. موش مادر که اسمش آنتوانت بود، به خودش در آینه نگاهی انداخت و آه عمیقی کشید. سپس به یکی از پسرانش گفت: «تولِس، آن جعبهٔ آرایش مرا بیاور ببینم. چشم‌هایم ترسناک شده‌اند!»

هنگامی که آنتوانت داشت چشم‌هایش را آرایش می‌کرد، موش پدر، دسپرا را روی تشکی گذاشت که از کهنه‌پاره‌ها درست شده بود. خورشید ماه آوریل از یکی از پنجره‌های قلعه، ضعیف اما مصمم به داخل می‌تابید، خودش را به‌زحمت از سوراخی میان دیوار به داخل می‌کشاند و به اندازهٔ یک بند انگشت از نور زرینش را روی موش کوچولو می‌انداخت.»


گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۲/۰۳

کتاب جالب و عجیبی بود....این کتاب بر خلاف جلدش که کودکانه بنظر میرسه داستانی بسیار زیبا داشت . حتما بخونید. موضوعش جالب بود نمی دونستم موش ها هم عاشق میشننن😂 جالب بود فهمیدم موش هام عاشق میشن . شاهزاده دارن .قلعه برقی

- بیشتر
Paria Askari
۱۴۰۱/۱۱/۲۵

خیلی قشنگه توصیه می کنم بخونید ومن اول عکسشو که میدیدم فکر میکردم بچگونه است اما اصلا اینطور نیست و قدرت تخیل رو بالا میبره همچنین جایزه هم گرفته

Hezha Sharifi
۱۴۰۲/۱۲/۱۵

خیلی کودکانه و چرت هست اصلا هیجان انگیز نیست

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۸۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۶۸۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان