کتاب مسابقه فکر بکر

کتاب الکترونیکی مسابقه فکر بکر نوشتۀ السا پونست و ترجمۀ سپیده شجاعی مطلق است و انتشارات مهرسا آن را منتشر کرده است. در کتاب مسابقه فکر بکر می‌خوانیم که فلورستان به جویندگان جسور کمک می‌کند تا مخترع درون‌شان را کشف کنند. آن‌ها یاد می‌گیرند چطور با استعداد و توانایی خود چیزهای تازه‌ای بسازند و راه‌حل‌های خلاقانه‌تری پیدا کنند.

درباره کتاب مسابقه فکر بکر

کتاب مسابقهٔ فکر بکر، اثری شگفت‌انگیز از نویسنده توانمند اسپانیایی که باقدرت کلام خود دروازه‌های خلاقیت و نوآوری را به روی کودکان می‌گشاید. در این کتاب، چهار شخصیت دوست‌داشتنی، الکسیا و برادرش تاسی، مرغ دریایی فلورستان و هاپوی وفادار روکی، دست در دست هم می‌دهند تا ماجراهایی شگفت‌انگیز را رقم بزنند. داستان‌هایی که نه‌تنها کودکان را سرگرم می‌کنند، بلکه با ظرافت، نکات ارزشمندی را در زمینه تربیت اخلاقی به آنها می‌آموزاند.

ماجرا از جایی آغاز می‌شود که تاسی و روکی، غرق در تماشای چیزی بزرگ و اسرارآمیز هستند. ناگهان، الکسیا با حالتی عجیب وارد اتاق می‌شود و می‌پرسد: «این دیگر چیست؟ به چی زل زدین؟» اما این‌بار، الکسیا بسیار جدی به نظر می‌رسد. تاسی، متعجب از رفتار غیرعادی خواهرش، از او می‌پرسد که چه شده است. اما حقیقت این است که الکسیا برای یافتن موضوعی تازه برای شرکت در مسابقه مدرسه، سردرگم و ناراحت است. اینجاست که فلورستان، مرغ دریایی خلاق، با ایده‌های نابش وارد میدان می‌شود و دوستانش را با کشتی احساسات به مدرسه می‌برد. در آنجا، بچه‌ها با شور و اشتیاق دست به کار می‌شوند و با استفاده از وسایل موجود در کلاس، دست به خلق شاهکارهایی می‌زنند و اختراعات شگفت‌انگیزی را به نمایش می‌گذارند.

السا پونست، با قلمی روان و دلنشین و با همراهی تصاویری زیبا و جذاب، دنیایی را می‌آفریند که کودکان به راحتی در آن غرق می‌شوند و پیام‌های آموزنده را در خود جذب می‌کنند. این کتاب، سفری است به دنیای پرورش خلاقیت، شناخت هیجانات و تقویت مهارت‌های اجتماعی در کودکان. مسابقه فکر بکر راهنمایی است برای والدین و کودکان تا دست در دست هم در مسیر شکوفایی استعدادها گام بردارند و افق‌های تازه‌ای را جهت تربیت اخلاقی در پیش‌روی خود بگشایند.

خواندن کتاب مسابقه فکر بکر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کودکان گروه سنی ب و ج مناسب است.

بخشی از کتاب مسابقه فکر بکر

«تاسی و روکی خوش‌وخرم نشسته بودند کف اتاق و با دقت زل زده بودند به چیز گرد و بزرگی.

الکسیا توی اتاف آمد و گفت: «این دیگه چیه؟»

تاسی دستی به سروگوش آن چیز گرد کشید و یواش جواب داد:

«نمی‌دونم، اما خیلی باحاله!»

...»