کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله
معرفی کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله
کتاب کارخانهٔ اسلحهسازی داوود داله نوشتهٔ محمدرضا شرفی خبوشان است و انتشارات شهرستان ادب آن را منتشر کرده است. این اثر در ردهٔ رمان نوجوان قرار میگیرد.
دربارهٔ کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله
این رمان داستان نوجوانی به اسم داوود داله را روایت میکند. داله به معنای ۲شاخهای به شکل ۷ است که برای تیرکمان سنگی مورد استفاده قرار میگیرد. شخصیت اصلی داستان دالهای در اختیار دارد اما سایر ملزومات تیرکمان سنگی را ندارد و چون دائماً در حال جمعآوری داله است به این نام مشهور شده است.
زمان روایتهای این رمان مربوط به جنگ ۸سالهٔ ایران و عراق است. درواقع روایت کودکان و نوجوانانی است که فضای جنگ را در زندگیشان تجربه کردهاند.
در کتاب کارخانهٔ اسلحهسازی داوود داله از شیطنتها، شیرینکاریها و ترسهای این نوجوانان آگاه میشوید و داستانهای جذابی دراینباره میخوانید.
ساقطشدن هواپیمای ایرانی از سوی آمریکا در اواخر جنگ نیز از روایتهای اصلی این رمان است.
خواندن کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان علاقهمند به رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
دربارهٔ محمدرضا شرفی خبوشان
محمدرضا شرفی خبوشان در سال ۱۳۵۷ در ورامین به دنیا آمد. او نویسنده، شاعر و مدرس ادبیات فارسی است که چندین رمان و مجموعهشعر را تألیف کرده است. آثار او تاکنون توانستهاند برندهٔ کتاب سال دفاع مقدس، برگزیدهٔ پنجمین جشنوارهٔ داستان انقلاب و نامزد جایزهٔ جلال شوند.
بخشی از کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله
«آن روز گذشت ولی با آن گندی که زده بودم، شبش زود جایم را انداختم. کلهام را کردم زیر پتو و چشمهایم را بستم. نمیدانستم چه دعایی بکنم. دعا کنم که سوراخ دستکش به چشم بابا نیاید؟ مگر میشود؟ بالاخره موقع بندکشی درز کاشیها میفهمد. یعنی موقعیکه بابا دستش را میبرد توی استامبولی میفهمد. وقتی مخلوط آب و سیمان سفید و پودر سنگ را به هم میزند که بمالد به کاشیها، آب و سیمان از آن سوراخ به شست بابا مینشیند و میفهمد. اگر بابا بفهمد کار من بوده چنان میزند بیخ گوشم که من هم مثل خودش بگویم: «اوی بابام سوخت!» تکلیف دستش چه میشود؟ اگر بیخیال دستکش شود و قصد کند یک دستکش نو بخرد، باز لااقل بد نیست. نهایت یک چک میخورم و دستکش مال خودم میشود. یعنی بابا بیخیال دستکش میشود و بعداز چکی که به من میزند، پرتش میکند روی نخالهها؟ یعنی تفنگهای بیلولهٔ من بالاخره قرار است شلیک کنند؟ اگر فقط چک گیرم بیاید چی؟ بابا به همین سادگیها بیخیال یکچنین چیزی نمیشود. چیزی را که دور نمیریزد هیچ، دورریز بقیه را هم جمع میکند. بالای پشتبام را پر کرده از اسبابواثاث بهدردنخور صاحبکارها. مامان هم حریفش نمیشود.
- شدهای آشغالجمعکن مردم، مرد گنده؟ این سقف سنگین میشود، میریزد روی سر من و بچههات. فدای سرت میشویم.
- به ابزار کار من نگو آشغال!
- تیروتخته و بشکهات بله. کرسی شکسته و سنگ توالت و نبشی و در و پنجره چی؟ لولهٔ چدنی و لاستیک ماشین و کانال کولر چی؟ اصلاً تو ماشینت کجا بود، لاستیک کهنهٔ ماشین گذاشتی آن بالا؟ هرچی صاحبکارهات میریزند دور، تو باید جمع کنی روی سر ما؟
- همهٔ اینها به درد میخورد. یک روز اگر خواستم یک طبقه به این خرابشده اضافه کنم، دست پیش کی دراز کنم؟ همین الآن کلی قیمت اینهاست.»
حجم
۸۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
نظرات کاربران
این رمان از زبان یک نوجوان روایت میشود. آقای شرفی خبوشان استاد نثر هستند و زبان نوجوان رو خوب و باورپذیر دراوردن. داستان و نگاه جدید و جذاب، شخصیتها عالی، منطق و پیرنگ عالی و پایانبندی فوقالعاده 👌🏻
کارخانه اسلحهسازی داوود داله داستان پسری داوود نام در دوران هشت سال جنگ تحمیلی است. داوود مثل خیلی از پسربچههای آن دوران عشق تیرکمان سنگی داشتن داره و برای رسیدن به این آرزو، یک جعبه از داله (چوبهای دو شاخه
خیلی خیلی عالی بود. قلم آقای شرفی خبوشان عالی و قوی است و در اینجا با طنز هم همراه شده تا یک داستان قوی بسازد، با پایانی عالی. حوادث و نشانهها چنان جذاب و خوب کنارهم قرار گرفتهاند که یک
کتاب بیان زندگی و افکار و حوادث زندگی یک نوجوان در مدت حدودا چهل پنجاه روز بود. نثر روانی داشت و البته برخی فصل های ابتدایی قدری ملال آور ولی خوب به جزییات پیرامون نوجوان پرداخته بود. و پایان بندی کتاب
کتاب نثری روان و جذاب دارد. هرچند در مواردی ملالآور میشود. نمیدانم این کتاب اگر برای دهه پنجاه و شصتی جذاب است آیا برای دهه هفتاد و هشتادی هم جذاب هست یا نه. اعتراف میکنم پایانبندی را اصلا به شکلی که
این کتاب در مورد یک نوجوان است در دوران جنگ که به دنبال ساخت تیرکمان یا همان دالة است. داستان پردازی و سیر تغییرات نوجوان جالب بیان شده است و پایان داستان تاثیرگذار و غمگین است
پایان کتاب رو دوست داشتم. برام غیر قابل پیشبینی بود و البته غمانگیز. به گمانم برای نویسنده هیچ وقت سوژهها تکراری نیستند! واقعاً تک تک بخشهای کتاب دوستداشتنی بودند و حوادث باور پذیر تصویر شده بودند! من اگر بودم (با نگاه
یک کتاب عالی و جذاب در ژانر نوجوان بود . ممنون از استاد خبوشان برای ثبت این اثر .
در طول خواندنش با داوود شیطنت میکنید، حسادت و رقابت میکنید، عاشق میشوید و رشد میکنید... داستان محمدرضا شرفی خبوشان، داستان بلوغ است، بلوغی که از دل یک مواجهه تراژیک با واقعیت، داوود را از عالم گذشته اش جدا کرده و
داستان بسیار خوب و جذاب بود پایانش عالی