دانلود و خرید کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها دیوید فیلدهاوس ترجمه حسن افشار
تصویر جلد کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها

کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها

معرفی کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها

کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها (خاطرات والاس لایان در عراق (۱۹۱۸-۱۹۴۴)) نوشتهٔ دیوید فیلدهاوس و ترجمهٔ حسن افشار است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها

لایان خاطراتش را پس از بازنشستگی نوشت، پنهانی و در ۱۹۶۴ به پایان رساند. والاس لایان از پایان جنگ با امپراتوری عثمانی در ۱۹۱۸ تا پایان جنگ جهانی دوم در عراق صاحب منصب بود. پس از خدمت در فرانسه، افسری از یکان مرزی ۵۲م سیک بود که در ۱۹۱۷ به عراق اعزام شد تا با نیروی هندو انگلیسی که فتح بین‌النهرین را در ۱۹۱۸ تکمیل کرد همکاری کند. ازاین‌رو در اواخر ۱۹۱۸ که دولت غیرنظامی عراق نیاز فوری به مدیرانی با پیشینه‌ٔ غیرنظامی داشت در عراق بود. او را به کردستان فرستادند و بیشترِ ۲۶ سال بعد را آنجا گذراند. این یک استثنا بود. اکثریت قریب به اتفاق مقامات انگلیسی غیرمتخصص از سـال ۱۹۲۱ که حکومت و پادشـاهی عراق تأسیس شد کم‌کم تـا ۱۹۳۲ همگی تعویض شدند. لایان از این موج دوم کاهش نیروهای انگلیسی نیز در امان ماند و مأمور تفکیک اراضی شد. پس از انقلاب نافرجام ۱۹۴۱ عراق، دوباره به ارتش هند پیوست و تا پایان ۱۹۴۴ مستشار سیاسی ارتش بریتانیا در پِی فورس بود.

خواندن کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به پژوهشگران رشته‌های تاریخ، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کردها، عرب ها و انگلیسی ها

«پایان سال ۱۹۱۸ من سه گزینه برای کار داشتم: به شرکت دخانیات بات برگردم، در هنگ بمانم، یا خودم را به ادارهٔ سیاسی منتقل کنم. شرکت در تمام طول جنگ کسری حقوق مرا پرداخته بود، به طوری که نهایتاً حقوقم در ارتش به همان مبلغی رسید که پیش از ورودم به ارتش دریافت می‌کردم. حقوق خوبی بود و بنابراین موقعی که پرسیدند کی به شرکت برمی‌گردم، پاسخ دادم زندگی نظامی زیر زبانم مزه کرده و دیگر برنمی‌گردم. از بابت سخاوتمندی‌شان سپاسگزاری کردم و پیشنهاد کردم عین مبلغ پرداختی آنها را قسطی برگردانم. ولی گفتند دیگر مستهلک شده. تبریک گفتند که مأموریت ثابتی گرفته‌ام و برایم در کار جدید آرزوی موفقیت کردند.

ماند آن دو گزینهٔ دیگر: هنگ یا سیاسی. من امیدی به اینکه در ادارهٔ سیاسی به درجهٔ ژنرالی برسم نداشتم، ولی زندگی آنجا فوق‌العاده مهیج بود، چون ما در کشور تازه‌ای بودیم که هر اتفاقی آنجا ممکن بود بیفتد. وقتی که دیگر انگیزهٔ جنگ وجود نداشت، زندگی در قرارگاه واقعاً خسته‌کننده می‌شد؛ و راست‌اش من از فکر اینکه برگردم سر تعلیمات و مشق‌های تکراری و فرمانده صوبه‌دارهایی بشوم که از پیش از اینکه من به دنیا بیایم سرباز بوده‌اند حالم گرفته می‌شد. ... بنابراین آخر تصمیم گرفتم با سرهنگ فرمانده‌مان که مثل پدر به من محبت داشت مشورت کنم.

او برایم از افسر معروفی به نام سرهنگ لیچمن تعریف کرد که با هنگش رویال ساسکس پیش از جنگ در هند مستقر بود. لیچمن ایام مرخصی‌اش را به‌جای اینکه به خانه برگردد در سفر با شتر در عربستان با لباس مبدل عربی گذرانده بود. نقشه پر بود از خط‌های متقاطعی که مسیرهای سفر او را در عربستان و صحرای بین عراق و مدیترانه نشان می‌دادند. پیش از جنگ، ترک‌ها او را به‌عنوان عربی که بدون مجوز در موصل کباب می‌فروخت به زندان انداخته بودند. او برادر اسمی قبیلهٔ عَنَزه در صحرای شمال و دوست دیرینهٔ حمو شیرو رئیس ایزدی‌های جبل سِنجار بود. از آغاز جنگ با نیروها بود، در جریان محاصرهٔ کوت از آنجا گریخت، و اغلب تک‌وتنها پشت خطوط ترک‌ها کار می‌کرد. خلاصه اینکه انسان نمی‌توانست فرماندهی برجسته‌تر از او داشته باشد. سرهنگ وینترمعتقد بود من استعداد کار با شرقی‌ها را دارم و خوب است امتحانی بکنم. اگر خوشم نیامد می‌توانستم به هنگ برگردم؛ چون پیشنهاد کرد فقط کار اداری بپذیرم، نه در پلیس ژاندارمری، یا مشمولان عرب، یا کارهای پیش‌پاافتاده. اعتقاد داشت ارتش هند به‌زودی زود کاملا هندی خواهد شد و هرچند ممکن است من از اکثر افسران هندی جدید ارشد باشم، به‌مرور بین همکارانم در اقلیت قرار می‌گیرم. بعدها معلوم شد پیش‌بینی‌های او بااینکه درست بودند به آن زودی به حقیقت نمی‌پیوستند، ولی به‌هرتقدیر من نصیحت او را معقول دیدم و آویزهٔ گوش کردم.

وقت‌اش که رسید سرهنگ لیچمن یک فورد مدل تی فرستاد آذوقهٔ مرا به زاخو ببرد. صد نفر فعله هم در دو گروه پنجاه نفری در دامنه و سینه‌کش گردنه مستقر کرد تا ماشین را بالا بکشند. من همان شب خودم را معرفی کردم. به ادارهٔ سیاسی عراق پیوسته بودم.

به‌جز سروان آلفرد کریستوفر پیرسون معاون افسر سیاسی زاخو و سرگرد دیوید جرج برومیلو که حالا معاون افسر سیاسی تل‌عفر است، تنها افسرانی که من در ادارهٔ سیاسی می‌شناختم عبارت بودند از: سروان مینچین آجودان ما که فعلا معاون افسر سیاسی در شهر موصل است، سروان گوئن آجودان یکان ۱۳م هوسار= سبک‌سوار ـ م که الآن فرمانده ژاندارمری است، و دکتر مک‌دوگال که مسئول بیمارستان شهر بود. آقای دراور وکیلی که سابقهٔ کار در مصر داشت و حالا قاضی کل بود، سرگرد لوئیس نالدر از افراد نیروی دریایی که سیاهان را در سودان اداره کرده بودند و حالا معاونت افسر سیاسی منطقهٔ موصل را به عهده داشت، و سروان کنِتاسکات از هنگ م پنجاب که منشی مخصوص لیچمن بود افسران دیگر را تشکیل می‌دادند. به من گفته شد که به سروان اسکات کمک کنم و قائم‌مقام او باشم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
تومان