کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم!
معرفی کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم!
کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم! نوشتهٔ بل مونی و ترجمهٔ نوشین ابراهیمی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر کودکانه ششمین جلد از مجموعهٔ «کیتی دختر آتشپاره» است.
درباره کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم!
شخصیت اصلی کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم! «کیتی» نام دارد. او با پدر و مادرش و «دانیل» (برادر بزرگش) زندگی میکند. او عاشق سخنرانی و دوچرخهسواری است، از سبزیجات خوشش نمیآید، دوست ندارد اتاقش را مرتب کند یا با دخترخالهاش، ملیسا، بازی کند. بیشتر از همه اینکه او دوست ندارد بهش بگویند چه کاری را انجام بدهد و چه کاری را انجام ندهد.
در این داستان کیتی هفتهها پول توجیبیاش را جمع کرده تا اینکه قلکش پر شده است.
خواندن کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
درباره بل مونی
بِل مونِی در سال ۱۹۴۶ در لیورپول انگلستان به دنیا آمد. او در کالج دانشگاه لندن (UCL) درس خواند و در سال ۱۹۶۸ با جاناتان دیمبلبی که ویراستار روزنامهٔ کالج بود، ازدواج کرد. بل مونی نوشتن کتاب را از اوایل دههٔ ۱۹۸۰ شروع کرد. او بیش از ۳۰ جلد کتاب نوشته است. او دربارهٔ کتابهای کیتی میگوید: «راستش را بخواهید، کیتی دختر کوچولوی خودم است. گرچه بهتر است بگویم هم هست و هم نیست. چون نویسندهها از چیزی در زندگی واقعی الهام میگیرند و بعد به آن شاخ و برگ میدهند. به همین دلیل کیتی داستانهای من خیلی شبیه کوچکی کیتی زندگی واقعی من است. اما او شبیه تمام بچههای دیگر، چه دختر و چه پسر، هم هست. منظورم این است که همهٔ ما دوست نداریم بعضی کارها را انجام بدهیم، همهٔ ما چیزهایی را از دست میدهیم و همهٔ ما فکر میکنیم بعضی کارها عادلانه نیست، مگر نه؟»
خانم بل مونی علاوه بر نویسندگی، در کالج دانشگاه لندن هم تدریس کرده است.
بخشهایی از کتاب من از خیلی چیزها سر در می آورم!
«میدانم حق با من است
کیتی فکر کرد که راضی کردن بزرگترها غیرممکن است. آنها همیشه پیش خودشان فکر میکردند که حق دارند. یا به بیان دقیقتر، شک نداشتند که، حق به جانب آنهاست و این منصفانه نبود.
یک روز اتفاقی افتاد که باعث شد کیتی بیشتر از همیشه به این موضوع فکر کند. موضوع از مدرسه شروع شد. آن روز، خانم اسمیت، به بچههای کلاس گفت که مطمئن است یکی از آنها، گلدانی را که او همیشه روی میزش میگذاشت، شکسته است. او که حسابی ناراحت بود، از مقصر خواست که دستش را بالا ببرد.
هیچکس اینکار را نکرد. همهٔ بچهها به یکدیگر نگاه میکردند، اما کسی دستش را بالا نبرد. سپس خانم اسمیت که تقریباً سرخ شده بود، گفت: «میدانم که حق با من است. مطمئنم که تقصیر یکی از بچههای همین کلاس است. بنابراین اگر کسی اعتراف نکند، من همهتان را تنبیه میکنم.»
و بعد، به بچهها گفت که میخواسته آنها را به گردش ببرد، اما دیگر این کار را نمیکند و به جایش باید در کلاس بمانند و هجی کردن چند کلمه را یاد بگیرند.
زنگ تفریح، رزی از کیتی پرسید: «خانم اسمیت از کجا آنقدر مطمئن است که حق با اوست؟»»
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه