دانلود و خرید کتاب انقلاب خاله بازی نیست ینگ چانگ کامپستین ترجمه فریده خرمی
تصویر جلد کتاب انقلاب خاله بازی نیست

کتاب انقلاب خاله بازی نیست

معرفی کتاب انقلاب خاله بازی نیست

کتاب انقلاب خاله بازی نیست نوشتهٔ ینگ چانگ کامپستین و ترجمهٔ فریده خرمی است و نشر پیدایش آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب انقلاب خاله بازی نیست

رمان انقلاب خاله بازی نیست یکی از عناوین مجموعه «رمان هایی که باید خواند» است که نشر پیدایش منتشر می‌کند. نسخهٔ اصلی این کتاب سال ۲۰۰۷ منتشر شده است.

رمان انقلاب خاله بازی نیست براساس زندگی خود ینگ چانگ کامپستین در زمان انقلاب فرهنگی در چین نوشته شده است. 

قصهٔ انقلاب خاله بازی نیست دربارهٔ دختری ۹ساله به نام لینگ چانگ است که در آشفته‌بازار انقلاب چین قصد دارد خانوادهٔ خود را نجات دهد. لینگ چانگ مانند هر دختر دیگری، سرشار از انرژی و نشاط و آرزو است. او همراه پدر و مادرش که یک پزشک است، با عده‌ای همسایهٔ متمول در ووهان چین زندگی می‌کند. زندگی لینگ چانگ و همراهانش شاد و خرم است. اما حزب کمونیست در ۱۹۴۹ در چین به قدرت می‌رسد و اختلافات بعدی در میان رهبران کمونیست بر سر قدرت، به انقلاب فرهنگی منجر می‌شود که مائو زدونگ (تسه دون) آن را پی‌ریزی کرده است.

در ادامهٔ داستان، انقلاب چین و قدرت‌گیری طبقهٔ کارگر، روال زندگی همهٔ آدم‌های داستان را زیر و رو می‌کند. برای آن‌ها زندگی در انقلابی کارگری، با قوانینی غیرعادلانه و خشک برای بسیاری از تحصیل‌کردگان چینی سخت و گاه غیرممکن می‌شود. به این ترتیب، لینگ چانگ کم‌کم باید یاد بگیرد چگونه خود و خانواده‌اش را نجات بدهد.

انقلاب خاله بازی نیست ۳ بخش اصلی دارد که هرکدام فصل‌های مختلفی را شامل می‌شوند. بخش‌های اول تا سوم این رمان به ترتیب عبارت‌اند از: گل کوچک، نی در باد، پلِ پشتِ سر مائو.

در پایان متن رمان، یادداشتی از نویسنده، سابقهٔ تاریخی داستان و مصاحبه‌ای کوتاه با نویسندهٔ اثر منتشر شده است.

خواندن کتاب انقلاب خاله بازی نیست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های سیاسی و تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ینگ چانگ کامپستین

ینگ چانگ کامپستین نویسندهٔ این کتاب، متولد مارس ۱۹۶۳ در ووهان چین است. پدرش جراح و مادرش پزشک طب سنتی چینی بوده است. این نویسنده بیش از ۲۰ کتاب برای کودکان و بزرگسالان را در کارنامه دارد. این نویسنده یک فرزند دارد و همراه با این فرزند و همسرش در آمریکا ساکن است.

بخشی از کتاب انقلاب خاله بازی نیست

«تابستان با سه هفته بارانِ پی‌درپی به پایان رسید. همه‌چیز بوی کپک می‌داد. وقتی از خیابان‌های گل‌آلود رد می‌شدم، سعی می‌کردم پایم را روی پوسترهای سیاسی که باران از دیوارها کنده بود نگذارم. از کثیف شدن دست‌هایم موقع پاک کردن کاغذِ چرک و سیاه از کفش‌هایم بیزار بودم.

مادر تشک حصیری روی تختم را با رختخواب کتان عوض کرد.

در یک بعدازظهر خاکستری پاییزی، وقتی پدر سر کار بود، یک مرد و زن عجیب به آپارتمان ما آمدند. مادر زن را به عنوان منشی حزبِ کمونیستِ شهر و مرد را به‌عنوان رفیق لی معرفی کرد.

زن پاهای کوتاه و دست‌های دراز داشت. شلوار آبی گَل و گشادش را تا بالای چکمه‌های لاستیکی قهوه‌ای‌اش تا زده بود. او و رفیق لی کفش‌های‌شان را درنیاوردند. توی آپارتمان‌مان این‌ور آن‌ور رفتند و لکه‌های گِل را همه‌جا کف خانه برجا گذاشتند.

وقتی از عرض اتاق نشیمن گذشتند و به سمت شومینه رفتند، خانم منشی ناخن شکستهٔ انگشتش را به گلدان آبی روی شومینه زد و با صدای تودماغی پرسید: «این از آن‌ور آب آمده؟»

بی‌آنکه منتظرِ جوابِ مادر باشد، برگشت و به اتاق خواب پدر و مادرم رفت. رفیق لی دنبال او رفت. شلوار آبی ارتشی‌اش مثل بادکنک‌های خالی از پایش آویزان بود. زن در آنجا درِ کمد را باز کرد و سرانگشت‌های کلفتش را به پارچهٔ پیراهن‌های مادر مالید.

آنها در کمد را باز گذاشتند و وارد اتاق من شدند. زن به روتختی زرد ابریشمی‌ام دست کشید و پینه‌های انگشت‌هایش لای بابونه‌های گلدوزی‌شدهٔ صورتی گیر کرد.

من نزدیک مادر ماندم که همه‌جا دنبال‌شان می‌رفت. همان لبخندی روی لبش بود که فقط به مهمان‌ها می‌زد اما یکریز دکمهٔ سوم بلوز سفیدش را می‌مالید، کاری که موقع نگرانی می‌کرد.

خانم منشی وقتی به سمت آشپزخانه می‌رفت برای رفیق لی دست تکان داد. «بیا اینجا. همهٔ کارها را که من نباید بکنم.»

توی آشپزخانه، رفیق لی یک چاپ‌استیک توی ظرف برنج فرو کرد و برنج‌ها را هم زد. در کتابخانهٔ پدر، جاسیگاری عاجِ پدر را از قفسهٔ کتاب‌ها برداشت و فشار داد. انگار انتظار داشت یک سیگار از آن بیرون بپرد. شاید قبلاً هیچ‌وقت یکی از آنها ندیده بود. جاسیگاری هدیهٔ مخصوصی برای پدر از طرف دکتر اسمیت بود و از امریکا فرستاده شده بود.»



کاربر 4489539
۱۴۰۲/۰۱/۰۶

کتاب های این نشر بی نظیر هستند.. بی شک ٩٠درصد این کتاب ها با مفهوم و با پایان منطقی هستند.. (: واقعا قابل تقدیر هست🙏☘️

Emad
۱۴۰۳/۰۳/۱۳

داستان جالبی از قبل و بعد انقلاب چین از دید دختر نوجوان خانوا ده است. پر کشش و سرگرم کننده است و روند داستان هم منطقی است. فقط ایکاش سرنوشت بعضی از شخصیت ها ناتمام رها نمیشد. ترجمه عالی است.

M
۱۴۰۳/۰۲/۱۹

داستان خوب و غم انگیز است و با وجود لذتی که بردم حالم بده شد.

آن روز بعد از ظهر، بعد از برگشتن از مدرسه، پوستر بزرگی کنار ورودی ساختمان دیدم. چشم‌هایم از آفتاب تیز تار شد. حروف با جوهر قرمز نوشته شده بودند. پدر عزیز و مادر عزیز است، اما هیچ‌کس به‌اندازهٔ صدر مائو عزیز نیست... قدم‌هایم را تندتر برداشتم و با افکار آشفته از میان جمعیتِ جلوِ پوستر به‌زور راه باز کردم. من هرگز صدر مائو را ندیده بودم. شک داشتم که وقتی مریضم از من مراقبت کند یا با من ترانه‌های انگلیسی بخواند. او هرگز نمی‌توانست عزیزتر از پدر و مادرم باشد.
MZH
انقلاب خاله‌بازی یا مهمانی شام، یا نوشتن مقاله، یا کشیدن نقاشی، یا گلدوزی نیست؛‌ نمی‌تواند این همه پاک و پاکیزه،‌ این همه ملایم و بی‌شتاب، معتدل، مهربان، مبادی آداب، خویشتن‌دار، و بخشنده باشد. انقلاب یک شورش است، کاری خشونت‌بار که در آن یک طبقه، طبقهٔ دیگر را سرنگون می‌کند.
MZH

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان