کتاب انسان دوستی و خشونت
معرفی کتاب انسان دوستی و خشونت
کتاب انسان دوستی و خشونت نوشتهٔ موریس مرلوپونتی و ترجمهٔ روشنک داریوش است و نشر روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است. این کتاب به این سؤال اساسی پاسخ میدهد که آیا خشونت قادر است فراتر از خود برود و در میان انسانها مناسبات انسانی برقرار کند؟
درباره کتاب انسان دوستی و خشونت
انساندوستی و خشونت که در اصل به صورت چند مقالهٔ مجزا نوشته شد و سپس با افزودن مقدمهای به شکل یک کتاب منتشر شد، در اساس موضوع خشونت را در چارچوب انقلاب مورد بحث قرار میدهد. پرسش اساسی آن را شاید بتوان به این ترتیب خلاصه کرد: آیا خشونت قادر است فراتر از خود برود و در میان انسانها مناسبات انسانی برقرار کند؟
مرلوپونتی در بخش مهمی از این کتاب میکوشد بحث خشونت جاری در شوروی استالین را در چارچوبی واقعی قرار دهد و آن را در زمینهٔ یک وضع انقلابی در کشوری انقلاب کرده و از همه طرف مورد ارزیابی قرار دهد. ایراد او در این سطح از بحث به خشونت در شوروی نیست. ایراد او این است که چرا برای توجیه آن از استدلالهای لیبرالی استفاده میشود و چرا هر چیزی به نام خودش خوانده نمیشود.
اما مسالهٔ خشونت یا مباحث دیگر کتاب صرفاً محدود به شوروی دوره استالین نیست. سؤالها و تردیدهای اظهارشده نهتنها شامل تمام انقلابها بلکه شامل اوضاعی بهجز وضع انقلابی و کشور انقلاب کرده نیز میشود. مرلوپونتی در متن کتاب اشارات و توضیحاتی دربارهٔ اوضاع مختلف داشته است.
بحث مرلوپونتی دربارهٔ ارزشهای لیبرالی و لیبرالیسم نیز شایان توجه خاص است. وی به درستی بین لیبرالیسم و دموکراسی تفکیک قائل میشود و نظریاتی را که این دو را معادل میپندارند عملاً مردود میشمارد.
انساندوستی و خشونت مسلماً پاسخ قطعی به این مسائل و پرسشها ارائه نمیدهد. مرلوپونتی در بخش اعظم کتاب میکوشد خواننده را از سادهنگری به مسائل برحذر دارد، میکوشد مشکلات را در روند تاریخی مطرح کند و موجب ژرفاندیشی در آنها بشود. مشکلاتی که تاریخی هستند، اما نه به آن معنا که روند تاریخ به خودی خود پاسخی به آنها داده باشد. همان مشکلات یا مشکلات مشابه همواره مطرح هستند و تا زمانی که بشر برای بشر وسیله است و نه هدف، تا زمانی که انسانها جهت تغییر وضع خود دست به اقدامات سیاسی و اجتماعی میزنند، مطرح خواهند بود. ارزش این کتاب قطعاً در همین شیوهٔ طرح مسائل نهفته است.
انساندوستی و خشونت، رسالهای دربارهٔ مسألهٔ کمونیسم در سال ۱۹۴۶/۴۷ به رشتهٔ تحریر درآمد و جوابی است به نوشتههای کوستلر دربارهٔ دادگاههای نمایشی مسکو؛ بهویژه کتاب «ظلمت در نیمروز».
ژان پل سارتر دربارهٔ او میگوید: «مرلو بدون اینکه به من درس بدهد، آموزگار من بود، آن هم خیلی ساده از طریق تجربیاتش و با نتیجه منطق آثارش. اگر فلسفه آنطور که خودش میگفت «صرافت طبع آموزنده» باشد، میتوانم بگویم که به نظر من او فیلسوف سیاست خود بود.»
خواندن کتاب انسان دوستی و خشونت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای فلسفه، علوم سیاسی و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره موریس مرلوپونتی
موریس مرلوپونتی در سال ۱۹۰۸ متولد شد. در سال ۱۹۴۴/۴۵ جانشین ژان پل سارتر در مدرسهٔ کندرسه بود. از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ بهعنوان پروفسور فلسفه در دانشگاه لیون، سپس در دانشگاه سوربن و مدرسهٔ عالی و از تاریخ ۱۹۵۲ در کالج فرانسه به تدریس پرداخت. وی در سال ۱۹۶۱ فوت کرد. آثارش عبارتاند از: ساختار رفتار ۱۹۴۲، پدیدهشناسی ادراک ۱۹۴۸، انساندوستی و خشونت ۱۹۴۷، معنا و بیمعنایی ۱۹۴۸، در ستایش فلسفه ۱۹۵۳، روابط با دیگران از زاویه دید اطفال ۱۹۵۲، دانش بشر ۱۹۵۲، ماجراهای دیالکتیک ۱۹۵۵.
بخشی از کتاب انسان دوستی و خشونت
«یک ضدکمونیست پس از پایان کتاب ظلمت در نیمروز گفت: «پس این است آنچه میخواهند به فرانسه وارد کنند.» در مقابل یک هوادار کمونیستها که روسیالاصل بود و در سال ۱۹۰۵ مهاجرت کرده بود، گفت: «چقدر زندگی در سلطه چنین رژیمی باید هیجانانگیز باشد.» نخست از یاد برده که هر رژیمی جنایتکار است، که لیبرالیسم غرب براساس کاراجباری در مستعمرات و بیست سال جنگ بنا شده، که مرگ سیاهپوستی که در لوئیزانا لینچ شده یا مرگ یک بومی در اندونزی، الجزایر یا هندوچین از دید اخلاقی تا همان حد بخششناپذیر است که مرگ روباشف. او از یاد برده که کمونیسم خشونت را اختراع نکرده، بلکه آن را به صورتی آماده پیش روی خود یافته، فراموش کرده که پرسش اصلی در این لحظه انکار یا پذیرش خشونت نیست، بلکه این است که آیا خشونت متحدی «مترقی» هست یا نه، آیا هدفش از میان بردن خویش است و یا جاودانگیاش، و عاقبت از یاد برده که برای تعیین یک جنایت باید آن را در منطق وضع، تحرک یک رژیم، و تمامیت تاریخی که بدان تعلق دارد، بررسی کرد، نه اینکه جنایت را با همان عنوان یعنی براساس اخلاقی که به ناحق آن را اخلاق «ناب» میخوانند، محکوم کرد. دومین نفر اما از یاد برده که خشونت، یعنی ترس، زجرومرگ؛ زیبا نیست، مگر در تصویر، در تاریخنویسی و در هنر. صلحدوستترین آدمها بیآنکه به رعشه دچار آیند، از ریشلیو و ناپلئون سخن میرانند. باید تجسم کرد که ریشلیو از چشم اوربان گراندیه و ناپلئون از دید دوک دانکن چگونه دیده میشدند. فاصله و وزنهٔ آنچه از آنپس رخ داده جنایت را به ضرورتی تاریخی و قربانی را به یک خیالباف تبدیل میکند. اما کدام ادیب ستایشگر ریشلیو حاضر است با دست خویش اوربان گراندیه را به قتل برساند؟ کدام مدیری حاضر است با دست خویش سیاهانی را که در کار ساختن راهآهن مستعمراتی قربانی میشدند، به قتل برساند؟ اما آنچه به گذشته دوری تعلق دارد، باز به انسانهایی مرتبط میشود که زندگی میکردند و تنها زندگیشان را به خطر میانداختند و میاندازند. حتی فریادهای یک محکوم به اعدام نیز محو ناشدنی است. این ضدکمونیست از پذیرش این واقعیت که خشونت همهجا هست سرپیچی میکند و هوادار رویایی کمونیسم از اینکه هیچکس نمیتواند با آن رودرو شود. هیچ یک ظلمت در نیمروز را که در آن این دو واقعیت با یکدیگر رودرو میشوند، درست نخواندهاند. این کتاب حتی به شیوهای نادرست، باز دشواری اصلی زمان را مطرح میکند. همین نکته کافی است تا کتاب به بیدارگر توجهی پرشور بدل شود. درست خوانده نشدن هم نکتهای است، زیرا ما از فرموله کردن آن پرسشهایی امتناع میکنیم که رنجمان میدهند، پس کوشش میکنیم این کتاب مشهور را که چنین کم شناخته شده، درست درک کنیم.»
حجم
۲۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
خواندن این کتاب برای خیلی از هموطنان عزیز لازم و ضروری است . از آنجاییکه هم ذات پنداری هایی را موجب میشود . و با درک مباحث مربوطه . خیلی از هم نسلان من په پاسخ های مسایلی که سالها