کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو
معرفی کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو
کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو نوشتهٔ انجی سیج با ترجمهٔ مهرداد مهدویان در نشر افق چاپ شده است. جسط و جو، جلد چهارم از مجموعهٔ هفتگانهٔ سیپتیموس هیپ است که برای نوجوانان نگاشته شده است.
درباره کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو
جسط و جو نام چهارمین کتاب از سری سپتیموس هیپ است. ترتیوس فوم، روح اولین رئیس کاتبها، میخواهد سیپتیموس را به جستوجویی کشنده بفرستد. پس جینا و سیپتیموس باید منتظر دردسرهای بیشتری باشند. اما سیپتیموس نقشهٔ دیگری در سر دارد. او به طرف خانهٔ اسرارآمیز فارکس میرود، جایی که در آن تمام زمانها به هم میرسند، شاید بتواند نکو و اسناری را که قبلاً در فیزیک زندانی شدهاند، پیدا کند ولی سیپتیموس چگونه میتواند از این جستوجو جان سالم به در ببرد؟
سیپتیموس هیپ شخصیت اصلی مجموعه کتابهای هفتگانهای به همین نام، خلق شده توسط انجی سیج نویسنده بریتانیایی است. خانم انجی سیج تاکنون هفت جلد از این مجموعه را منتشر کردهاند. هرکدام از کتابهای این مجموعه در عین پیوستگی اثری مستقل بهشمار میآیند. ادامه این مجموعه در قالب سری جدیدی با نام راه یاب (path finder) منتشر شد.
سپتیموسهیپ پسر هفتم هفتمین پسر، در شب تولدش ناپدید میشود و قابلهاش اعلام میکند که مردهاست. همان شب سیلاس، پدر او، در برفها به نوزاد دیگری برمیخورد که سر راه گذاشته شدهاست. دختری با چشمهای بنفش. سیلاس دختر را مثل بچهٔ خودش بزرگ میکند. اما این دختر اسرارآمیز کیست و چه بر سر پسر سیلاس یعنی سپتیموس آمدهاست؟
درباره انجی سیج
انجی سیج به گفتهٔ خودش در درهٔ تیمز لندن به دنیا آمده و در کنت بزرگ شدهاست. پدرش در یک انتشاراتی کار میکرد؛ همین امر و علاقهٔ زیاد به نوشتههای ادیت نسبیت و الیزابت گوگ باعث علاقهٔ وی به نویسندگی برای کودکان و نوجوانان شده است. انجی سیج دو دختر به نامهای لاری و لوئیس دارد که اکنون بزرگ شدهاند اما هنوز ایدههای بسیاری برای او ایجاد میکنند. انجی میگوید: من عاشق کورندال هستم. کورندال جایی جادویی است که حس میکنم هر اتفاقی در آن ممکن است بیفتد.
کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان است.
بخشی از کتاب سیپتیموس هیپ؛ جسط و جو
«سارا در جواب، لبخندی ضعیف تحویلش داد. وقتی سیلاس و ماکسی از مسیر بیدفاع نعناعها گذشتند و لهشان کردند، حتی اعتراض کوچکی نکرد. سیلاس مثل سارا غمزده بود. تازگیها گردوغباری خاکستری مثل نمک و فلفل روی موی پر کاهی و فرفریاش دیده میشد و ردای آبی جادوگریاش خیلی شل وول آویزان بود. کمربند نقرهایاش برایش خیلی بزرگ بود و بوی تند نعناع له شده میداد. وقتی به سارا رسید، یکراست رفت سر سخنرانیای که آماده کرده بود. گفت: «احتمالا از چیزیکه میخواهم بگویم زیاد خوشت نمیآید. ولی من فکرهایم را کردهام. من و ماکسی میخواهیم برویم جنگل و تا وقتی نکو را پیدا نکردهایم، برنگردیم.»
سارا مرغابی را محکم بغل گرفت. مرغابی جیرجیر عجیبی کرد. سارا گفت: «تو یک ابلهی! چندبار باید بگویم اگر مارسیا را مجبور کنی کاری دربارهٔ این جادوی وحشتناک سیاه بکند که نکو را جایی گیر انداخته، نکو ظرف سه سوت برمیگردد؟ ولی این کار را نمیکنی. فقط هی میگویی میخواهی بروی به آن جنگل لعنتی و...»
سیلاس آهی کشید و گفت: «من که گفتم، مارسیا میگوید کار جادوی سیاه نیست. لزومی هم ندارد مرتب خواهش کنیم.»
سارا چپچپ نگاهش کرد و سیلاس تصمیم گرفت از در دیگری وارد شود. گفت: «ببین سارا! من نمیتوانم همینطور بنشینم و تماشا کنم. این قضیه دارد مرا دیوانه میکند. شش ماه گذشته. سیپتیموس و جینا بدون نکو برگشتهاند و من دیگر نمیتوانم صبر کنم. تو هم همان خوابی را دیدی که من دیدم. میدانی که تعبیرش چیست؟»
سارا یادش آمد چند ماه بعد از گم شدن نکو چه خوابی دیده بود. او در جنگل، تا زانو توی برف جلو میرفت. هوا نیمهتاریک بود و روبه روی سارا نوری زردرنگ از بین درختها میتابید. دختری کنار نکو بود. سارا فکر کرد کمی بلندتر و بزرگتر از اوست. دخترک مویی بور، سفید و بلند داشت و پوستین کلفتی از جنس پوست گرگ تنش بود. به نور روبه رویش اشاره کرد. نکو سرش را تکان داد و آنها با هم و به سرعت به طرف نور رفتند. سیلاس درست در همان لحظه خرخر کرد و سارا با تکانی از خواب بیدار شد. سیلاس صبح روز بعد خوابی را که دربارهٔ نکو دیده بود، با هیجان برای سارا تعریف کرد. سارا هم در عین تعجبش متوجه شد که او هم همان خواب را دیده است.»
حجم
۳۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه
حجم
۳۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه