کتاب باغ های تسلا
معرفی کتاب باغ های تسلا
کتاب باغ های تسلا نوشتهٔ پریسا رضا و ترجمهٔ ابوالفضل الله دادی است. نشر برج این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان روایتگر زندگی زنی ۱۲ساله به نام «طلا» در ایران است؛ زنی که در سال ۱۲۹۹ در خاک ایران در سفر است.
درباره کتاب باغ های تسلا
کتاب باغ های تسلا رمانی است که در ۵ فصل نوشته شده است. فصل اول این رمان «حوا، معصومیتِ دوزخ» نام دارد و فصل آخر هم نیز «الهه، ایزدبانویِ کشتیشکستگان». این رمان از جایی آغاز شده است که راوی از شرق میگوید و اینکه در شرق، تا چشم کار میکند، زمینِ برهوت است و در غرب، تپههایی گاه مثل پوستِ شتر چروکیده، گاه به صافیِ سینهٔ یک زن. راوی سپس از زنی به نام «طلا» میگوید. طلا، در یک جاده، سوار بر الاغ پیش میرود و شوهرش سردار کنارش قدم برمیدارد. هیچ موجودِ زندهٔ دیگری همسفرشان نیست. در این تنهایی، سردار از راهزنان میترسد و طلا از خیمراها وحشت دارد؛ بااینحال ایمانشان آنها را پیش میبَرَد؛ چراکه خلأ فقط جایگاه خداوند است و نشانِ جاده، قدمهایِ دائمی انسان.
این قصه در سال ۱۲۹۹ میگذرد؛ زمانی که طلا ۱۲ سال دارد. او ۳ روز پیش از آغاز این داستانْ روستای مادریاش، قمصر، را ترک کرده است.
خواندن کتاب باغ های تسلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب باغ های تسلا
«در قمصر تعدادی زن و مرد که شمارشان به صد نفر هم نمیرسد، هنرِ گلابگیری را نسل به نسل انتقال میدهند. پایانِ هر بهار، سپیدهدم، پیش از آنکه پرتوهای خورشید عطر گلها را ضایع کند، صدها کیلو گلبرگ میچینند و این عصاره را در کیفیت و کمیتِ کافی تولید میکنند تا مایهٔ رضایت و فخرِ ایران و عربستان و هندوستان شوند، در شرق و در غرب. میدانند که این افشره در دوردست، در خیلی دوردست محبوب است. اما در واقع، برای اغلب آنها، دنیا در سی کیلومتریِ شرق تمام میشود: در کاشان. در فصلِ گل سرخ، کاروانی با بارِ گلاب با تشریفاتِ تمام راهی آنجا میشود. بقیهٔ سال، مردانْ مرتب به آنجا میروند تا میوهها، سبزیجات و مازادِ محصولاتشان را بفروشند و مایحتاجِ ضروری را بخرند: شکر، چای، نمک، فلفل و تنباکو. و گهگاه بعضیها خودشان را تا تهران یا اصفهان میرسانند، برخی هرگز برنمیگردند، عدهای یک روز همچون سراب، خستهٔ راه، دوباره ظاهر میشوند.
زنها هیچوقت از روستا پا بیرون نمیگذارند. برای آنها کوهها فقط یک دامنه دارند، همان که با چشمهای خودشان میبینند. دامنهٔ دیگر فقط در قصههایی وجود دارد که به روایتِ ماجراها و عشقهای شاهزادهها و پادشاهانی میپردازند که با غول و دیو و اژدها دستوپنجه نرم میکنند.
طلا هم هرگز به آنسوی کوهها نرفته بود. با این حال، این زندگیِ منزوی برای او وسیع به نظر میرسید. در باغِ میوه کار میکرد، فصل بهار گل سرخ میچید، مرغها را دان میداد و سر میبرید، میشها را میدوشید و کره و پنیر و ماست درست میکرد. به همهٔ افسانههایی که مردم میگفتند، باور داشت؛ به جن و پری، به نفرین و طلسم. اما بیش از هر چیز، طلا از بالارفتن به نوکِ درختها، آبتنی در رودها، دویدن در دشتها و هوارزدن در کوهها به وجد میآمد.
سحرگاه قمصر را از کورهراهی، که در امتداد کوه اشک قرار دارد، ترک کردند. با گذر از کوهها، طلا به بیابان وسیعی از ماسهٔ حنایی میرسد.»
حجم
۲۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
خواندم و بسیار لذت بردم👌👍💚 شروع ماجرای داستانی این رمان به سال۱۲۹۹شمسی برمیگردد و ساختار وقایعنگاری دارد. همین ابتدا بگویم که اگر طرفدار رمانهای ایرانی هستید که اشاره به وقایع تاریخ معاصر را نیز با خود به همراه دارد، بدونشک از
سبک روزمرگی زندگی در موازات بخشی از تاریخ رو بسیار دوست داشتم.قلم شیرین وروانی داشتند.
ترجمه ی روان و خوبی داشت . برای کسلنی که به تاریخ علاقمند هستند پیشنهاد خوبی هست
داستان به قدری غنی و پر از حرف بود که جای پیش کشیدن دو- سه مورد ایراد جزیی در ویرایش یا جزئیات لزومی ندارد. از خواندنش بسیار لذت بردم.