کتاب دشمن عزیز من
معرفی کتاب دشمن عزیز من
کتاب دشمن عزیز من نوشتهٔ نیلوفر لاری در انتشارات شقایق چاپ شده است.
درباره کتاب دشمن عزیز من
در ایران ازدواجهای فامیلی یکی از تأییدشدهترین ازدواجها محسوب میشود و اگر از خانوادهها دلیلش را بپرسید، اولین و محکمترین جواب این است: «چون خوب همدیگرو میشناسند و به اخلاق و خصوصیات فردی و خانوادگی هم آشنا هستند!» اما خوب است اعتراف کنیم که همهٔ ازدواجهای فامیلی هم بینقص نبوده و به خوشبختی منجر نشده است. داستان رمان دشمن عزیز من، در همین زمینه است.
رمان دشمن عزیز من، ساختاری احساساتی دارد و نویسنده پیچشهای بهجایی در ماجرا ایجاد کرده که مخاطب در پی پاسخ به تعلیق حساب شدهٔ آن، قدمبهقدم با شخصیتها پیش میرود تا به پایان داستان برسد.
داستان رمان دشمن عزیز من دربارهٔ دختر جوانی است که در دانشگاه تهران، در رشتهٔ زبان انگلیسی قبول شده است. او با پسرخالهاش که از کودکی به هم علاقه داشتهاند ازدواج میکند و برای تحصیل از شهر خود به تهران میآیند. آنها در طبقهٔ اول خانهای ساکن میشوند که متعلق به برادرشوهرش است و در طبقهٔ دوم هم خودِ او زندگی میکند، این آغاز ماجرای پرکشش و پرتعلیق این رمان است.
کتاب دشمن عزیز من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به علاقهمندان به رمانهای عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب دشمن عزیز من
«همانطور که به تتک میگوید توتوک منرا هم ترمی صدا میکند. اولین بار که بهم گفت ترمی خندیدم. اما بعد خوشم آمد. آنقدر که به عنوان اسم مستعارم انتخابش کردهام. توی فنجان گل سرخی برای خودم چای میریزم و فکر میکنم "امروز باید تتک درست کنم و از خانم مولر دعوت کنم بیاید پیشم. کاش دخترش هانا هم اینجا بود. او هم به قول خودش عاشق تُتُک است. فکر میکنم خیلی وقت است که به مادرش سر نزده. خانم مولر هرچند دلتنگش میشود اما شکایتی ندارد. میگوید هانا هم کار و زندگی خودش را دارد و نمیشود که از او توقع زیادی داشت. به ماهی یک بار دیدنش هم راضی است. اما به حساب من الان یکماه و نیم میشود که به دیدن مادرش نیامده." پشت پنجره میایستم و خیره به برف روی کاجهای بلند دو سمت خیابان مشغول نوشیدن چای میشوم. آقای هافمن کرکرهٔ فروشگاهش را بالا زده و میدانم که قبل از هرکاری میرود پارویی بردارد که برف جلوی درگاه فروشگاهش را جمع کند. آقای هافمن را که میبینم یادم به لیست بلندبالای خریدم میافتد که باید بروم از فروشگاه او تهیه کنم. کلهٔ کچل آقای هافمن هم منرا یاد بابا میاندازد. بابا. چیزی شبیه دلتنگی توی گلویم گیر کرده. و من با چای سعی دارم قورتش بدهم. روزهای سرد و برفی تنبلتر از همیشهام. دلم میخواهد پشت پنجره بایستم و هی چای بنوشم و هی زل بزنم به بیرون و به آدمها نگاه کنم. غمگینترین منظره، تماشای آدمهایی است که تک و تنها میروند و میآیند و انگار کسی جز خودشان ندارند. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. تنهایی همه جا شبیه هم است. حتی در کوچکترین جزییاتش. فنجان خالی را روی میز میگذارم و حواسم میرود پیش زن و مرد جوانی که دست در بازوی هم با احتیاط از پیادهرو رد میشوند. مرد نیمهٔ بیشتری از چتر سیاهش را روی سر زن کشیده و زن تقریبا با تکیه به او قدم برمیدارد. صدای شاد خندههایشان حتی تا پشت پنجرهٔ خانهٔ من هم میرسد. آقای هافمن در حین پارو کردن برمیگردد و نگاه گذرایی به آن زوج رویایی میاندازد و بعد دوباره مشغول رُفتن برفها میشود. از تماشای زوجهای خوشبخت و شاد همیشه حس خوبی به من دست میدهد. هرچند که مثل همین حالا غم و حسرت مثل یک لحاف سنگین خیس روی دلم میافتد و منرا در تاریکترین گوشه از سیاهچال تنهاییام پرت میکند.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۶۱ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۶۱ صفحه
نظرات کاربران
لطفاً درطاقچه بی نهایت قراردهید.متشکرم،🙏
رمانی که نمیتونی بذاریش زمین ! این رمان یکی از بهترین رمانهای عاشقانه ایرانیست و من خواندنش را به دوست داران رمانهای عاشقانه عامه پسند توصیه میکنم. رمانیست پرتعلیق ، با نثری روان و شیرین و پر از شخصیتهای ماندگار که
اوایل کتای بسیار خوب شروع شد. خصوصا با طنز ملایمی که چاشنی داستان بود از حالت کلیشه خارج میشد. ولی از نیمه دوم تفریبا به دام کلیشه افتاد و طنز داستان هم کلا محو و خسته کننده شد.
داستان زیبا بود،ولی بسیار ،بسیار زیاد کشدار بود،یعنی توصیفات بیخودی،چیزایی که اصلا ربطی به داستان نداشت،کش کش ،خسته کننده بود،داستان جدید بود ،ولی هر صحنه ای از زبان چندروای ،روایت میشد،به طوری که ۲۰۰صفحه اخرو میتونید نخونده ورق بزنید،تا به
چهارصد صفحه اول کتاب رو خوندم و دیگه ادامه ندادم ولی اگه شما علاقه ای به خوندن داستان روابط آدمهایی با سطح فرهنگ خیلی پایین و پر از تحقیر و توهین و بددهنی که با یک هوس ممنوعه آغشته شده
واقعا عجیبه اگر این کتاب چاپ شده باشه!! با تعریف هایی که تو نظرات دیدم نمونه اش رو خوندم واقعا غیر قابل تحمل بود همش دعوا و مسائل جنسی بود دقیقا قصد نویسنده از نوشتن این کتاب چی بوده و
خییییییلی خسته کننده بود خیییییلی میتونست تو پونصد صفحه جمع بشه من بر اساس نظرات خوندمش ولی واقعا پشیمونم
این کتاب واقعا روان و زیبا نوشته شده عالی بود
اصلا جذاب نبود خیلی بد بود واقعا از خوندنش لذت نبردم توضیحات اضافه خیلی داشت من فقط براساس نظرات دیگران خریدم و به زور تمومش کردم
تعجب می کنم از خودم که چقد سلیقه ام با عموم افراد متفاوت اینقد کتاب بدب بود که حتی دوست نداشتم جز کتاب های نخونده ام باشه و کلا حذفش کردم