دانلود و خرید کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم معصومه امیرزاده
تصویر جلد کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۵۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم نوشته معصومه امیرزاده است. این کتاب را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است. 

درباره کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

این کتاب داستان زنی است که در آستان موفقیت‌های بزرگ متوجه می‌شود باردار است. او که سرگردان است و نمی‌داند چه‌کار کند با همسرش صحبت می‌کند. همسرش از او می‌خواهد صبر کند تا با هم این مشکل را حل کنند. 

 این کتاب روایت رنج پنهان یک مادر برای فهم سختی‌های مادری است که در خلال این داستان متوجه می‌شود که چه مسیری و چطور باید آن را طی کند. نویسنده می‌گوید در این کتاب از ابعاد قرآنی و روان‌شناسی برای برون رفت از تعارضات فردی و بین فردی استفاده کرده است. 

خواندن کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

کتابم را بازوبسته می‌کنم. چشمم روی سطرها سُر می‌خورد. گوشم پر شده از صدای فین‌فین زنی که کنارم نشسته. برگۀ سونوگرافی را مثل قاب‌عکس یک عزیز ازدست‌رفته نگاه می‌کند. مبهم حرف می‌زند و اشک می‌ریزد. به سمتم برمی‌گردد.

- ببخشین، دستمال دارین؟

زیپ کیفم را باز می‌کنم. دستمال را به طرفش می‌گیرم. علت گریه‌اش را می‌پرسم. می‌گوید: «بعد از این‌همه سال، انتظار بارداریم پوچه.» بیشتر می‌بارد. دستش را می‌گیرم.

- باید چه‌کار کنی؟

می‌گوید «سقط» و شانه‌های ظریفش می‌لرزد. نمی‌خواهم با سؤال‌های بیشتر اذیتش کنم. مگر می‌شود شکم آدم پر شود از پوچ؟ آدم نگاه کند به عکس حفره‌ای خالی و اشک بریزد برای کسی که به‌جایش هیچ نشسته‌است؟ هیچ رشد نمی‌کند. می‌کند؟ گاهی هیچ هم رشد می‌کند و همه‌جای زندگی آدم را می‌گیرد. عجیب‌تر این‌که باید این هیچ‌وپوچ را سقط کرد.

منشی صدایم می‌زند. وارد اتاق می‌شوم. می‌نشینم و برگۀ آزمایش را روی میز می‌گذارم. خانم دکتر دستش را روی بخار قهوۀ توی ماگ می‌گیرد.

- ناخواسته باردار شدی؟

لبخند می‌زنم، تلخ. «ناخواسته» چه کلمۀ بی‌خودی است. آدم باید دنبال خواسته‌هایش برود. برای خواسته‌ها می‌شود جنگید، اما برای ناخواسته‌ها چه کاری باید کرد؟ دکتر توی دفترچه می‌نویسد. نگاهی به خیابان می‌اندازم. چند بچه‌گربه از سروکول سطل آشغال بالا می‌روند. رطوبت زیر چشمم را پاک می‌کنم.

- اولین روز آخرین پریودت کی بود؟

- اول خرداد.

- یه‌سری آزمایش برات می‌نویسم. هفتۀ دیگه بیا برای اولین نوبت سونو.

دفترچه را می‌گیرم. به خانه برمی‌گردم، گُنگ و بی‌دست‌وپا. از کنار همۀ آدم‌ها و چیزهایی که دوست داشتم عبور می‌کنم، بدون این‌که سر برگردانم. اما باید کاری کنم؛ با امیریل حرف بزنم، به سینه‌اش بکوبم، بگویم چه بلایی سرم آورده.

*

صدای غمگینم را رها می‌کنم و امیریل را صدا می‌زنم. باید بیاید روبه‌رویم بنشیند، دست‌های سردم را توی دست‌های گرمش بگیرد و بگوید من حلش می‌کنم. اما داد می‌زند: «بگو، می‌شنوم.»

- چند دقیقه اون برگه‌ها رو ول کن، بیا.

- جون مستوره نمی‌شه. هنوز سی‌چهل تا برگه رو نمره نداده‌م.

از روی تخت بلند می‌شوم. از راهرو عبور می‌کنم و ریسه‌های صدفی را کنار می‌زنم. لابه‌لای برگه‌های امتحانی دانشجوهایش نشسته. برگۀ آزمایش را جلواش می‌اندازم. اخم می‌کند.

- این چیه؟

می‌گویم: «ببینش.» امضای بعدی را زیر برگۀ امتحانی می‌زند.

- خودت بگو، خیلی کار دارم.

آخرین بار کی زیر سقف این خانه داد زده‌ام؟ امشب می‌خواهم داد بزنم: به درک که کار داری! منم خیلی کار داشتم.

برگه را برمی‌دارم. جلو چشم‌هایش می‌گیرم. چند قطره اشک روی برگه‌های امتحانی می‌افتد.

- تو من‌و از کار و زندگی تا آخر عمر انداختی. به این برگۀ خودت چند می‌دی؟

برگه را رها می‌کنم. به اتاق برمی‌گردم. صدف‌های خالی هنوز تکان می‌خورند. کاش دنبالم بیاید، از پشت بغلم کند، موهایم را کنار بزند و اشک‌هایم را پاک کند! در اتاق را باز می‌کند و می‌گوید: «مستوره، این خل‌بازیا چیه؟ چی شده؟» سر را از بین زانوهایم بلند می‌کنم.

سیب سادات
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

لطفاً بذارید طاقچه بی نهایت سپاسگزارم

mahya
۱۴۰۱/۰۳/۲۶

لطفا به بی نهایت اضافه شود

narges
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

با این وضع قیمت کتاب دیگه نسخه الکترونیک هم نمیشه خوند که😐

سمیعی
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

اگر دختری و از فردای ازدواج زندگی رویایی در ذهنت ساخته‌ای بخوان. اگر زن، مادر، فعال اجتماعی هستی و حس تنهایی مظلوم بودن می‌کنی بخوان.

محمد
۱۴۰۱/۰۳/۱۴

کتاب عالی بود پیشنهاد. میکنم حتمن بخونید داستانش زنانه است ولی به درد همه میخورد به نظر من و شخصیت پردازی ها هم همه عالی بود موضوضوعش جدیدی و جذاب بود .

کاربر 4381147
۱۴۰۱/۰۳/۱۴

به نظرم کتاب خوبی بود و ارزش خوندن رو داشت.حتی برای فهم دنیای زنانه خوندنش رو به اقایون هم توصیه می کنم. اما پایانش به نظرم جای کار بیشتری داشت که چطور شخصیت مستوره می تونه تعارضاتش رو حل کنه

فرزانه
۱۴۰۱/۰۴/۰۴

عالی بود، یک رمان واقع گرا و پر مفهوم و پر نکته، عابی عالی من نسخه چاپیشو خوندم

lovely_book
۱۴۰۱/۰۳/۲۸

کتاب رو برای درک بهتر مادران به پدران توصیه می کنم. نقش مادری و همسری باورپذیر در داستان روایت شده بود.

کاربر 4180042
۱۴۰۱/۰۴/۱۶

عالی بود خوبه که هم خانومها و هم آقایون این کتاب رو بخونن

کاربر ۳۲۰۸۴۶۴
۱۴۰۱/۰۴/۱۶

بسیارعالی روان نوشته شده بود پیشنهاد میکنم همه بخونند آموزنده است ازنویسنده خیلی ممنونم موفق باشد

به‌قول امام علی، نگو امینی به من خیانت کرد، بگو من به دست خائنی امانتی سپردم. مسئولیت تصمیمت رو بپذیر.»
اشتیاق
زیر لب به امام رضا می‌گویم: «من هرچه دل تو خواست هرگز نشدم / اما تو همانی که دلم خواسته‌است»
مریم.
آدمیزاد یه بار بیشتر زندگی نمی‌کنه، ولی خودش با خودش می‌تونه کاری کنه که روزی هزار بار بمیره!
اناربانو
برنج را توی دیگ می‌ریزم و آبش را اندازه می‌گیرم. این دانه‌ها توی یک بند انگشت آبِ رویِ سرشان پخته می‌شوند. اگر آب بیشتر باشد، شفته می‌شوند و اگر کمتر، سفت و خام می‌مانند. من در انبوهی از تعریف‌ها و تمجیدها غرق بودم. خدا دیگ زندگی من را کج کرد و آب را اندازه گرفت. مورد توجه بودن. چرا باید دوست داشته باشم یا نیاز داشته باشم آدم‌ها به من توجه کنند؟ وقتی در مرکز توجه هستی، مثل کاریکاتور رشد می‌کنی. جاهایی از وجودت که به آن‌ها توجه می‌شود بزرگ می‌شوند و جاهایی از وجودت کوچک می‌مانند، مانند من که فقط شخصیت اجتماعی‌ام بزرگ شده‌بود و چیزی مثل زنانگی و مادرانگی محو بود. خدا آب این دیگ را اندازه کرد.
عاطفه سادات
اما من آن آدم قبلی نیستم و البته مشکل این نیست، مشکل اینجاست که من هنوز آن آدم بعدی هم نشده‌ام
فاطمه قنبریان
چقدر خوب است کسی مراقبت باشد، بدون این‌که تو را ضعیف بپندارد!
zar.afrooz
فکرهای اشتباه احساس‌های اشتباه تولید می‌کنند و انسان با احساس‌هایش زندگی می‌کند.
عاطفه سادات
فهمیدن درد دارد، اما شکر هم دارد. شکرانۀ فهمیدن صبر است و صبر با همۀ تلخی و سختی، میوۀ شیرین شعف را به بار می‌آورد
عاطفه سادات
 لطفی که به منّت و کنایه آلوده‌ش کنی مث آبیه که توی کاسۀ کثیف به کسی تعارف کنی، به درد هیچ‌کس نمی‌خوره.
دختر زهرا
تو من را زن آفریدی. تو من را قوی، مثل یک نهنگ، آفریدی
عاطفه سادات
هرکس به گناهی زیاد فکر کنه انجامش می‌ده‌ها!
نور
هرکس حرام را پس بزند، خدا از حلال او را بی‌نیاز می‌کند.
وحا سادات بهشتى
زنی در من هست که همین‌قدر آرام و نترس است، اما زن دیگری هم لب طاقچۀ دلم نشسته؛ زن نه، دختربچه‌ای که پاهایش را تکان‌می‌دهد و وقتی می‌ترسد؛ پشت چادر بی‌بی قایم می‌شود. از من فقط همین زن شجاع را دیده‌اند
zar.afrooz
غریب همیشه با نیمی از خودش زندگی می‌کند، چون نیم دیگرش در وطن جا مانده.
اشک انار
به‌قول امام علی، نگو امینی به من خیانت کرد، بگو من به دست خائنی امانتی سپردم. مسئولیت تصمیمت رو بپذیر.»
وحا سادات بهشتى
جنین وکیل‌مدافع ندارد. جنین بی‌دفاع و در سکوت، کشته می‌شود.
saqqa
آدم اگر عاشق کسی باشد، به او پول کادو نمی‌دهد.
Neda F
باید بتوانم خودم را هم ویرایش‌کنم، آخرِ بعضی از فکرهایم نقطه بگذارم تا بدانم باید تمام شوند، بین بعضی حرف‌هایم ویرگول بگذارم تا با کمی وقفه ادایشان کنم، و بعد از بعضی احساس‌هایم علامت تعجب و جلو بعضی عادت‌ها و رفتارهایم علامت سؤال بگذارم. باید تا پیش از آن‌که فرصتم تمام شود، خودم را ویرایش کنم. روزی باید این کتاب را بخوانم.
kh.A
«کاری که دوست داری خدا برات انجام بده خودت انجام بده. اگه دوست داری خدا ببخشدت، اول خودت خودت رو ببخش. اگه دوست داری خدا نوازشت کنه، دستی که مال خداست رو بکش به سرت.
ملکی
اگر پدرم فقط مرا به‌عنوان دختر خانه نمی‌خواست، اگر امیریل فقط مرا به‌عنوان مادر بچه‌هایمان نمی‌خواست، اگر سرهنگ فقط مرا به‌عنوان یک کارمند نمی‌خواست، اگر همۀ مردها باورمی‌کردند که هر زن می‌تواند وجودی تودرتو باشد، این لطیفِ قدرتمند، این ظریفِ مقاوم را باورمی‌کردند و نمی‌خواستند هرکدام به نفع اعتقاداتشان چیزی از او بکنند و دور بیندازند، شاید سقف‌ها پنجره می‌شدند و امنیت و آزادی باهم صلح می‌کردند.
ب. قاسمی

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰
۷۰%
تومان