کتاب میداس
معرفی کتاب میداس
کتاب میداس نوشتۀ فریدریش دورنمات و ترجمۀ ناتالی چوبینه است. نشر افکار این کتاب را منتشر کرده است. کتاب حاوی فیلمنامهای است که میتوان آن را وصیتنامۀ هنری فریدریش دورنمات نامید؛ چرا که تمام خصوصیات آثار دیگر او را در خود دارد.
درباره کتاب میداس
کتاب میداس فیلمنامهای است که خودِ دورنمات دربارۀ آن اینگونه میگوید:
«نه فیلمنامهئی برای فیلمساختن، که فیلمی ست برای خواندن. مردی بهنام ریچارد گرین سرانجامِ خود را بازگو میکند. محکوم به مرگ شده، و هیچ نمیفهمد چرا. مسئله سر ثروت او ست، و اینکه چهگونه این ثروت را بهدست آورده است. کسی که او را به مرگ محکوم کرده در تاریکی ست. گرین یک پادشاه است. در گذشته پادشاهان صاحب قدرت بودند، اکنون قدرتی ندارند، قدرت در دست مردانی مانند گرین است. بههمیندلیل، گرین یک پادشاه است. پادشاهان دشمن داشتند، پادشاهانِ شکسپیر بهدست دشمنانشان سرنگون میشدند، گرین هم همینطور. تراژدیهای پادشاهی شکسپیر امروزه فیلمنامههای دنیای اقتصاد و جنگ میشوند. میداس یک تراژدی پادشاهی ست، گرین ناگهان در مییابد که دیگر قدرتی ندارد.»
خواندن کتاب میداس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و سینما پیشنهاد میکنیم.
درباره فردریش دورنمات
فردریش دورنمات در سال ۱۹۲۱ در سوئیس به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس و داستاننویسی است که از نویسندگان بسیاری مانند گئورک بوخنر، تورنتون وایلدر، فرانتس کافکا، برتولت برشت و نویسندگان مکتب اکسپرسیونیسم الهام گرفته است.
دورنمات به تقدیر و جبر نهفته در آن باور داشت، جبری که خواهناخواه انسان را به اعتراض و طغیان میکشاند. این موضوع، او را متوجه نمونههای این کشاکش در تئاتر یونان کرد و بدینترتیب پیروی از اصول تراژدی یونان سرلوحهٔ کار او قرار گرفت.
نخستین نمایشنامۀ فردریش دورنمات در سال ۱۹۴۷ با عنوان «این نوشته شد» عرضه شد. داستان این اثر، براساس جنگهای قرن ۱۶ میلادی اروپا است.
دومین نمایشنامۀ وی «نابینا» نام داشت؛ نمایشنامهای دربارۀ ماجرای غمانگیز دوک نابینایی که با از دست دادن فرزنداناش، چنان آزار میبیند که حس میکند زندگی به پایان رسیده؛ عریان در کوچه و خیابان پرسه میزند و به بیان احساسات و افکار درونیاش با خدا میپردازد.
دورنمات، نمایشنامۀ رومولوس را در سال ۱۹۴۸ نوشت؛ یک کمدی شبهتاریخی که از کمدیهای ساتیر یونانی و روم باستان گرفته شده است.
وی در سال ۱۹۳۵ نمایشنامۀ ازدواج آقای می سی سی پی را نوشت. این اثر، به وجود بیعدالتی در جامعه میپردازد.
بالاخره نمایشنامۀ ملاقات بانوی سالخورده در سال ۱۹۵۵ نوشته شد.
این نمایشنامه مشهورترین و به گمان برخی موفقترین نمایشنامۀ این نویسندۀ سوئیسی است. داستان در یک شهر کوچک میگذرد؛ مضمون نمایشنامه اما جهانشمول است. در این اثر، شاهد زنی ثروتمند هستیم که برای گرفتن انتقام خود از شهروندان شهر کوچکاش به آن بازمیگردد. موضوع، ابتدا روشن نیست. خوانندۀ این اثر بهتدریج به رمز و راز و خواستههای این زن عجیب پی میبرد.
فیلم سینمایی بی همه چیز به کارگردانی محسن قرایی و با بازی هدیه تهرانی بر اساس همین نمایشنامه نوشته شده است.
دورنمات در سال ۱۹۶۲ نمایشنامه فیزیکدان ها را نوشت. مکان این نمایشنامه یک تیمارستان است.
«بازی استریندبرگ»، «شهاب آسمانی (شهاب ثاقب)»، «غربت»، «روزهای آخر پاییز»، «پنچری» و «گفتگوی شبانه» از دیگر متون نمایشی این نویسنده هستند.
در ایران نیز مانند سایر نقاط جهان، بسیاری از نمایشنامههای مشهور دورنمات ترجمه شده و اجرا شده است. حمید سمندریان (کارگردان تئاتر) یکی از مترجمین آثار دورنمات بوده است. همین مترجم اجراهایی از نمایشنامههای «ازدواج آقای می سی سی پی»، «ملاقات بانوی سالخورده» و «بازی استریندبرگ» را بر صحنه برده است.
شعرهای «ملاقات بانوی سالخورده» بهوسیلۀ فروغ فرخزاد در سال ۱۳۵۱ به فارسی برگردانده شدهاست.
فردریش دورنمات در اواخر سال ۱۹۹۰، چند ماه پس از نوشتن این اثر، بر اثر حملۀ قلبی درگذشت.
بخشی از کتاب میداس
«(پردهینمایش سیاه.)
صدای گرین: معذرت میخوام که شمائی که اومدهید سینما یه چیزی ببینید، اول کار هیچی نمیبینید. بهجاش صدای یک مُرده رو میشنوید.
(یک فریاد.)
صدای گرین: ترس نداره! شما که عادت دارید روی پرده هم صدای مردهها رو بشنوید، هم خودشون رو ببینید.
(تصاویر بازیگرانِ درگذشته مثل پونو، اشتِکل، شوایکارت، یورگِنس، با برشهای سریع پشتسرهم رد میشوند.)
صدای گرین: دیدید؟ رستاخیز واقعی روی پرده برپا میشه. با اونها احساس غریبی میکنید؟
(بازهم از همان تصاویر: چارلز لافتون، جان وِین، هنری فوندا.)
صدای گرین: البته حتما از من میپرسید اگر مردهبودن دلیل این نیست که صدای آدم شنیده نشه یا خودش دیده نشه، پس چرا شما نمیتونید من رو ببینید. حق با شماست. ازاینگذشته، فقط بازیگرها نیستند که مثل روح سرگردان روی پرده ظاهر می شند.
(هیتلر، روزولت، استالین، آدِناوئِر، اینشتین، پیکاسو، هنری فورد، جان اف. کندی.)
صدای گرین: باهمهیاینها، یک دلیل انکارناپذیر وجود داره که باعث میشه من نامرئی باشم و به همینشکل پشت پرده بمونم: عشق به حقیقت. حقیقت محض؛ البته امکان داره تصاویری از من در یکی از دورانهای زندگیم روی پرده بیاد؛ مثلا دوران دانشجوییم در دانشکدهٔ ایتُن.
(عکس دستهجمعی، نمیشود تشخیص داد که گرین کدام است.)
صدای گرین: یا وقتی بازیکن تیم فوتبال دانشگاه کلمبیا بودم...
(خیل وحشی بازیکنان فوتبال آمریکایی.)
صدای گرین: در مراسم افتتاحیهٔ بازیهای المپیک مسکو.
(جایگاه افتخاری در یک استادیوم شلوغ و پرجمعیت.)
صدای گرین: من با خانمم کمی اونطرفتر از برژِنِف نشستهیم. سمت چپ.
(تصویر دیگر رفته است.)
صدای گرین: نه، از طرف شما میشه سمت راست. هرچند الآن شما دوباره توُ تاریکی نشستهید. اما خب، شاید هم اینطوری بهتر باشه. چون هیچچیز سختتر از فهمیدن حقیقت نیست. من خیال ندارم داستان زندگیم رو تعریف کنم، بلکه میل دارم به تعدادی از اتفاقات اخیر اشاره کنم که باعث شدند زندگی من... آه، ببخشید، هنوز خودم رو معرفی نکردهم: من ریچارد گرین هستم ــ کاملن درست ئه، همون ریچارد گرین معروف، که روزگاری یکی از ثروتمندترین مردان دنیا بود.
(تصاویر خراب.)
صدای گرین: به به. انگار فنآوری هم کم آورده.
(صف طویلی از اتومبیلهای اشرافی در یک تشییعجنازه.)
صدای گرین: مراسم تدفین من...
(اِلن، هنری، پدرزن.)
صدای گرین: خانوادهٔ من.
(ریگان، هلموت کل، میتران، تاچِر، اشمیت، برانت، و غیره.)
صدای گرین: میهمانان مراسم تدفین.
(نمای بزرگ کشیش کنار قبر.)
صدای گرین: چند کلمه از کشیش وینتر...
کشیش وینتر: مقدرات الاهی کشفناشدنی اند.
(گور، که کوهی از شمع روی آن روشن است.)
صدای گرین: گور من، بعد از خاکسپاری.
(یک مجسمهساز چاق و قویهیکل بر روی تختهسنگی یکپارچه کار میکند. تصویر بیصدا ست.)»
حجم
۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه