
کتاب جنایات و مکافات
معرفی کتاب جنایات و مکافات
کتاب جنایات و مکافات نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ مینا کریمی است و انتشارات ملینا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب جنایات و مکافات
کتاب جنایات و مکافات قصهٔ دانشجویی به نام راسکولنیکُف را روایت میکند که بهخاطر بدهیهایی که دارد مرتکب قتل میشود. او افکار و پیچیده و درهمبرهمی دارد. راسکولنیکُف زن رباخواری را که صاحبخانهٔ اوست، همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر شده بود، میکُشد. او پس از قتل پول و جواهرات پیرزن را برمیدارد اما نمیتواند آنها را خرج کند درنتیجه آنها را پنهان میکند. از این به بعد افکار جوان پریشانتر میشود. به همه کس و همه چیز شک کرده و خودش را در خانه پنهان میکند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف هرکس را که میبیند میپندارد به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون میرسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که بهخاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده بود، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانهٔ مِهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کردهاست و همان عشق، نیروی رستگاریبخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری به این حقیقت میرسد. درحقیقت این عشق پاک و معصومانه او را نجات میدهد و باعث میشود جوان از بند تمام افکار پریشانش رها شود.
خواندن کتاب جنایات و مکافات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار فئودور داستایفسکی پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) رمان برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب جنایات و مکافات
در غروب گرم یکی از نخستین روزهای ماه ژانویه بود که جوانی از اتاق کوچکش کـه از ساکنان کوچه س. اجاره کرده بود، در کوچه قدم گذاشت و بـه آرامـی بـا حـالتی سرشار از تردید به سمت پل ک. راهی شد. در حین عبور از پلههـا ازروبـهروشـدن بـا صـاحبخانـهاش در امـان مانـد. اتـاق کوچکش درست زیر سقف یک خانه پنج طبقه بنا شده بـود و بـیشتـر بـه یـک کمـد شباهت داشت تا اتاق و محـل زنـدگی. اتـاق را بـا غـذا و خـدمتکار اجـاره کـرده بـود و صاحبخانهاش زیرپله او، در یک آپارتمان جدا زندگی میکرد و جوان برای رفـتن بـه خیابان هربار مجبور بود از کنار آشپزخانه صاحبخانه که درب آن همیشه رو به پلهها باز بود عبور کند. هرموقع از آنجا رد میشد به شدت احساس تـرس مـیکـرد و باعـث شرمندگی میشد و چهرهاش در هم مـیرفـت. بـه خـاطر بـدهیای کـه داشـت، از روبهروشدن با صاحبخانهاش میترسید و دلهره داشت.
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
نظرات کاربران
سلام این کتاب رایگان وصوتی اش را دارید
با سلام به نظر من کتاب خوبی است و ارزش خواندن دارد و آموزنده است.وبه واقعیت مهم عذاب وجدان اشاره دارد و اهمیت آن در زندگی هرشخص و اینکه هر آدمی با اشتباهات خود دچار عذاب وجدانی خواهد شد که
من این کتاب رو از نشر نگاه خوندم. کتابی نبود که بگم خیلی دوستش دارم چون کشش کمی برای ادامه خواندن وجود داشت. نویسنده با پرداختن به جزئیات بسیار زیاد خواننده را گمراه و خسته می کرد. به نظرم داستان