کتاب کیارستمی در کایه دو سینما + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب کیارستمی در کایه دو سینما

کتاب کیارستمی در کایه دو سینما

گردآورنده:مسعود منصوری
انتشارات:نشر گیلگمش
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کیارستمی در کایه دو سینما

کتاب کیارستمی در کایه دو سینما گردآوری‌شده توسط مسعود منصوری است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب کیارستمی در کایه دو سینما

مرگ نابهنگام عباس کیارستمی برای دوست‌داران سینمای او سرچشمهٔ اندوهی بزرگ بود. اما پشت این اندوه، احساس ناخوشایند دیگری هم وجود داشت و آن این بود که سینمای او را آن‌طور که بایدوشاید نشناخته بودند. از میان منابع غیرفارسی برای نوشتن این کتاب، بیش از همه، نوشته‌های منتقدان فرانسوی در مسیر این جست‌وجو الهام‌بخش مسعود منصوری بودند. مدت‌زمانی از انتخاب متن‌ها برای ترجمه نگذشته بود که او دریافت سینمای عباس کیارستمی چنان طیف گسترده‌ای از نوشته‌ها را در بر می‌گیرد که انتخابی دل‌بخواه نمی‌تواند به کتابی یک‌دست بینجامد. این بود که در وهلهٔ اول تصمیم گرفت کدام طیف از نویسندگان فرانسوی را می‌خواهد در نظر آورد. به سخن دیگر، انتخاب یک سنت نقادی مشخص برای سخن گفتن از سینمای او ضروری می‌نمود.

آن‌چه در صفحات بعد می‌خوانید ترجمهٔ گزیدهٔ نسبتاً جامعی است از نوشته‌های مجلهٔ کایه دو سینما دربارهٔ فیلم‌های عباس کیارستمی. این انتخاب دو دلیل داشت: نخست این‌که کیارستمی یکی از مهم‌ترین سینماگران معاصر برای این مجلهٔ پُرآوازه بوده است. کایهٔ متأخر برای کمتر سینماگر معاصری پرونده‌ای پنجاه‌صفحه‌ای کار کرده است. این پروندهٔ مفصل با نام «شما که هستید آقای کیارستمی؟» هم‌زمان با مرور جشنوارهٔ لوکارنو بر آثار او، در سال ۱۹۹۵ (تابستان ۱۳۷۴)، منتشر شد. به این اضافه کنید ریویوها و مقالات پُرشمار دربارهٔ آثار او را، و نیز گفت‌وگوهای مفصل با او را. گزیده‌ای از این مطالب را انتشارات این مجله در قالب یک کتاب، در سال ۲۰۰۸، بازنشر کرد. مضاف بر این‌ها، باید در نظر آورد که عکس روی جلد مجلهٔ کایه دو سینما، که از قدیم محل تکریم سینماگران است، در سه نوبت به سینمای کیارستمی اختصاص داده شد: زیر درختان زیتون، باد ما را خواهد برد و دَه. فیلم‌نامهٔ دو فیلم آخر از این سه فیلم را نیز انتشارات مجله چاپ کرد. اما دلیل دوم برای محوریت دادن به کایه دو سینما در سخن گفتن از سینمای کیارستمی این کنجکاوی است که سنت نقادی کایه دو سینما چه نگاهی به سینمای معاصر دارد؟ 

در این کتاب، سینمای کیارستمی چنین کارکردی نیز می‌تواند داشته باشد؛ خوانندهٔ ایرانی که با فیلم‌های کیارستمی خوب آشناست حالا فرصت دارد تا آن‌ها را از دریچه‌ای کایه‌ای ببیند. پیش از این، ماهنامهٔ سینمایی فیلم در چند مورد، با ترجمهٔ تعدادی از نقدهای کایه دو سینما دربارهٔ فیلم‌های کیارستمی، این فرصت را برای خوانندگان فراهم کرده بود.

این کتاب را در سه بخش می‌خوانید: در بخش نخست، مقاله‌هایی آمده‌اند که به فیلم‌های کیارستمی از مسافر تا مثل یک عاشق می‌پردازند. این مقاله‌ها به ترتیب زمانیِ فیلم‌های کیارستمی پشت هم چیده‌ شده و نه تاریخ انتشارشان در مجله. بخش دوم این کتاب شامل پنج گفت‌وگوی کایه دو سینماست با کیارستمی دربارهٔ فیلم‌های اخیر او. در بخش سوم، نوشته‌های کوتاهی را پیشِ رو دارید که از پروندهٔ «شما که هستید آقای کیارستمی؟» انتخاب شده است. این ریویوها، که از اولین فیلم کیارستمی، نان و کوچه، تا زیر درختان زیتون بسط می‌یابند، به ملاقات‌های کوتاهِ ایستگاه به ایستگاه می‌مانند که در هر توقف تصویری اولیه از انعکاس سینمای کیارستمی در کایه دو سینما به دست می‌دهند. مقاله‌ای که پیش از این بخش‌ها و به عنوان مقدمه می‌آید، تنها نوشتهٔ پس از مرگ کیارستمی در این کتاب است. انتخاب مقاله‌ای از اَلَن برگالا (با نام «کیارستمی و کایروس») برای آغاز این کتاب از روی تصادف نبوده است. نوشته‌های برگالا در کایه دو سینما و خارج از آن، و فعالیت‌های او برای معرفی آثار و دنیای عباس کیارستمی، چراغ راه نویسنده در مسیر شناخت دوبارهٔ سینماگر محبوبش بوده است.

خواندن کتاب کیارستمی در کایه دو سینما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران سینمای منحصر به فرد عباس کیارستمی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کیارستمی در کایه دو سینما

اغلب به این فکر می‌کنیم که آشکاریِ واقعیت در یک فیلم تابع چیست. موضوع مربوط می‌شود به فرم، این درست، اما شاید مسئله به سرعت‌عمل و به زود دست جنباندن هم مربوط باشد؛ مثل وقتی گدار ورزشگاه هِیْزِل را در گارد راستت را بالا بگیر نشان می‌دهد، یا موقعی که روسلینی رم، شهر بی‌دفاع را در سال ۱۹۴۵ می‌سازد و آلمان سال صفر را در ۱۹۴۸. وقتی کیارستمی ساخت «پول‌توجیبی» را رها می‌کند تا یک «نمای درشت» (یک کلوزآپ، به عبارت بهتر) را از خبری در روزنامه بگیرد، یا موقعی که چند روز پس از زلزله در ژوئن ۱۹۹۰ برمی‌گردد به محل ساخت خانهٔ دوست کجاست؟ در واقع دارد همین کار را می‌کند. این قضیه همیشه به رنج مربوط می‌شود، چه برای نئورئالیسمِ ایتالیایی و چه برای بازگشت غیرمنتظرهٔ آن در مجموعه‌آثاری که دنبال توجیه این رنج است و آن را دور از اشتیاق به سینما نمی‌داند، خواه کیارستمی یک دادخواهی را بازسازی کند خواه جنب‌وجوش در یک کمپ اسکان موقت را. «می‌گذارم از من فیلم بگیری به شرط این‌که درد مرا به بیان تصویر بکشی.» در کلوزآپ، این حرف را کسی به زبان می‌آورد که می‌خواست خود را سینماگری مشهور جا بزند.

مردی با پسرش سوار بر ماشین به جاده می‌زند تا پیِ احمد و محمدرضا، پرسوناژهای خانهٔ دوست کجاست؟، رهسپار روستاهای کوکِر و پُشته شود، جایی که کودکِ اول دنبال هم‌کلاسی‌اش می‌گشت. این پدر و پسر می‌خواهند بدانند چه بر سر آن بچه‌ها آمده و این‌که اصلاً آن‌ها زنده مانده‌اند یا نه. اول، جادهٔ اصلی را می‌روند و همین‌طور راه‌پُرسان، در کوه‌وکمرِ بین روستاها، برمی‌خورند به منطقه‌ای زیروروشده، به خانه‌های ویران‌شده، به آوارها، به راه‌های دهان بازکرده، و نیز به جماعتی که طرف چادرها روان‌اند، با کپسول گاز یا کیسه‌ای بر دوش. «ایران، سال صفر»، چنین چیزی از خاطرمان می‌گذرد، اما این‌جا فاجعه «طبیعی» است، یعنی ربّانی، و نه از نوع انسانی به معنای روانی آن‌طور که نزد روسلینی بود؛ خدا غیبش نزده است و زنی می‌پرسد چرا او خواسته آدم‌ها را از طریق زمین‌شان تنبیه کند. زندگی و دیگر هیچ روایتگر درام سرزمین است: منطقه‌ای که پدر و پسر طی می‌کنند هم واقعی است و هم دراماتیک، هم کشور ایران است در همسایگی ترکیه و هم یک زمین سینمایی است که آن‌ها رویَش، با نشان دادنِ پوستر خانهٔ دوست کجاست؟ از پنجرهٔ ماشین، انگار که عکس شناسایی باشد، دنبال احمد و محمدرضا می‌گردند. لازم نیست آن فیلم را دیده باشید تا زندگی و دیگر هیچ را بفهمید، و سادگی‌اش را قدر بشناسید ــ اما موقعی که ماشین پیش پای کودکِ چشم‌سبز می‌ایستد، او که «کمرش درد می‌کرد»، وقتی دوربین روی راننده می‌ماند، روی صورت پسر که طرف در می‌چرخد، انگاری بایست مدتی طولانی چشم‌انتظار بمانیم تا صورت موردانتظار آن پرسوناژ را بازیابیم که حالا چند سال بزرگ‌تر شده است. برای تماشاگرانِ خانهٔ دوست کجاست؟ (۱۹۸۷)، این نگاهی است از روی شناسایی، لحظه‌ای سرشار از خاطره، و همچون یک هدیه، و مثل نوعی پرداخت داستانیِ واقعیت.


نظری برای کتاب ثبت نشده است

بریده‌هایی از کتاب

مایلم بگویم او آدمی بود با لغزیدن‌های مدام. هرگز آن‌جایی نبود که می‌شد انتظارش را کشید. با شیطنت مشغول بهره بردن بود از ترسش از توقع دیگران که ممکن بود آزادی‌اش را محدود کند.
Tuberosa
روزی به من گفت هر موقع آدم در زندگی قولی می‌دهد از روی اجبار است و بنابراین به این‌جا می‌رسد که دیر یا زود زیر حرفش بزند تا «اختیار عمل» ش را حفظ کند. قول دادن یعنی تعیین زمانی در آینده برای یکی شدن با آن خودی که عهد بسته است.
Tuberosa
بداهه سخن گفت، در برابر حضار و اهالی دانشگاه که از پاسخ جان‌دار و الهام‌بخش او دهان‌شان باز مانده بود و کاملاً اغوا شده بودند. چرا که این مرد، پشت ظاهر جدی‌اش، و پسِ عینک تیره‌اش (مرا لمس مکن)، جذبه‌ای نیرومند داشت که همه‌جا عمل می‌کرد. این جذبه هم طبیعی بود و هم این‌که مطابق طنازی‌های خوش‌پوشانه با جدیت و به‌دقت پرداخت‌شده بود.
Tuberosa
یاد کپی برابر اصل می‌افتم، آن‌جا که در فاصلهٔ دو نما ژولیت بینوش از زنی که تازه عاشق یک ناشناس متشخص شده است گذر می‌کند به همسری زودرنج و طلبکار که عمری را گذاشته است پای زندگی مشترک با این مردِ ازخودمتشکر، مسامحه‌کار، حواس‌پرت، و خودشیفته، که به نظرم خودنگاره‌ای است محکوم‌کننده و کنایی از کیارستمی
Tuberosa
رابطه‌اش با ایمان را برای خودش نگه می‌داشت، و خیلی زمان برد تا این‌که روزی، در یک گفت‌وگوی خصوصی، با من موافقت کند که فرضیه‌هایم دربارهٔ حضور امر مقدس در فیلم‌هایش درست است. سختش بود انکار حضور این تجلی‌ها که در آن‌ها جهان یک‌باره از حالتی به حالت دیگر می‌لغزد، مثل آن دو لحظه در خانهٔ دوست کجاست؟ و زیر درختان زیتون
Tuberosa
همیشه این پختگی را داشت که خودش برای وقتش آزادانه برنامه‌ریزی کند، بی‌آن‌که محتاج اموری مثل مدیریت برنامه‌های «شغلی» باشد. خود را آزاد می‌گذاشت تا از سینما به عکاسی بلغزد، از عکاسی به شعر، و از آفرینش هنری به آموزش. بماند که من همیشه این احساس را داشته‌ام که او پیش از هر چیز همچون یک سینماگر می‌زیست.
Tuberosa
موقعی که کارآموزها منتظر بودند یک آموزگار ببینند، قیافهٔ استادی را به خود می‌گرفت که هم بی‌خبر از همه‌چیز است و هم همه‌چیز را به طور شهودی می‌داند.
Tuberosa
ستاندنِ چیزی به‌راستی واقعی برای تبدیل کردنش به توهم، چنین است فرآیند کاریِ حاکم بر سینما. واقعاً به زحمتش می‌ارزد؟ بله، کیارستمی بی‌آن‌که تردیدی به دل راه دهد چنین پاسخ می‌دهد، چرا که این تنها راهِ امتداد دادنِ دنیای کودکی است.
Tuberosa
چه لذت نادری است این روزها، که آدم گذارش به فیلمی بیفتد که از قبل هیچ از آن نداند و به محض دیدن آن کنجکاوی‌اش برانگیخته شود بی‌آن‌که هرگز آن کنجکاوی برطرف شود، و تا به خودش بیاید ببیند که دارد جست‌وجو را به دست خودش پیش می‌برد.
Tuberosa
گل‌به‌دست زنگِ خانه را می‌زند، با خود می‌اندیشیم که این خانه خانهٔ او نیست، در مقطعی از زندگی‌اش «خانهٔ دوستِ» او بوده است (پسر، بازیگر)، تماشاخانه‌ای خیالین برای به صحنه بردن یک رؤیای سینمایی که قدر مسلم نقش‌برآب شده. و بر خاطرمان می‌گذرد که دوربین کیارستمی، مأخوذبه‌حیا، از حرمت‌شکنیِ این مکان سر بازمی‌زند، پرده از آن برنمی‌دارد. این‌جا نیز از آستانهٔ خانه عدول نمی‌شود.
Tuberosa

حجم

۲۳۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۶۵ صفحه

حجم

۲۳۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۶۵ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
۷۲,۰۰۰
۶۰%
تومان