دانلود و خرید کتاب شیرین نشاط
تصویر جلد کتاب شیرین نشاط

کتاب شیرین نشاط

گردآورنده:محمد عبدی
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۲از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شیرین نشاط

کتاب شیرین نشاط نوشته محمد عبدی در گفت‌وگو با شیرین نشاط است. این مجموعه گفت‌وگو را نشر بیدگل برای معرفی یکی از مشهورترین هنرمندان معاصر منتشر کرده است. 

درباره کتاب شیرین نشاط

شیرین نشاط، هنرمند عکاس و فیلم‌ساز معاصر است. او برندهٔ تندیس شیر نقره‌ای جشنواره فیلم ونیز بهترین کارگردان به‌خاطر فیلم زنان بدون مردان است. او با عکس‌ها و ویدئوهایش، به شناخته‌شده‌ترین هنرمند اهل خاورمیانه در زمینهٔ هنرهای تجسمی بدل شد. در این کتاب دربارهٔ زندگی، تجربیات، موفقیت‌ها و شکست‌های شیرین نشاط می‌خوانید. او از خودش و کودکی‌اش می‌گوید. از تجربه‌هایش می‌گوید و به مخاطب کمک می‌کند دنیای او را بهتر درک کند. 

آثار شیرین نشاط ریشه بومی از زندگی و جامعه ایران دارد و به‌ویژه آثار فراوانی پیرامون زندگی و موقعیت زنان ایرانی خلق کرده‌است . در این کتاب از آثارش می‌گوید. شیرین نشاط در آلمان هم چهره شناخته شده‌ای است. او، پس از پرستو فروهر، دومین زن ایرانی است که آثارش توانسته به موزه هنرهای معاصر برلین راه یابد. 

خواندن کتاب شیرین نشاط را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که می‌خواهند شیرین نشاط را بشناسند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شیرین نشاط

در چه نوع خانواده‌ای به دنیا آمدی و دوران کودکی و نوجوانی‌ات چطور گذشت؟ نگاه والدینت به هنر  چطور بود؟

من در دل خانواده‌ای راحت و خوشحال در قزوین بزرگ شدم. ما پنج‌تا بچه بودیم و پدرم پزشک بود. مزرعه‌ای زیبا داشتیم و خاطرم هست که در خانه‌ای شگفت‌انگیز  زندگی می‌کردیم که برایم مثل بهشتی کوچک بود و یک باغ بزرگ هم داشتیم. در اولین سال‌های زندگی‌ام هیچ مشکلی نداشتم و در واقع زندگی توأم با خوشبختی بود. اما در ادامه این‌طور نبود. من در شهری بسیار مذهبی بودم و اینکه در داخل خانه‌ات چه‌کار می‌کنی یا چطور لباس می‌پوشی یا رفتار می‌کنی، همیشه مسئله‌ساز بود. بیرون از خانه باید از قوانین پیروی می‌کردی و این بخشی از واقعیت زندگی ما بود. اما دربارهٔ خانواده، پدر من یک روشن‌فکر بود و زیاد کتاب می‌خواند و دنیادیده بود.

ما خیلی پول‌دار نبودیم، اما بالاتراز طبقهٔ متوسط قرار می‌گرفتیم و پدرم همیشه فکر می‌کرد که دنیا فقط ایران و شهر کوچک ما نیست. مادرم زنی خانه‌دار اهل قزوین بود و پدرم اهل کرمان. بعد از دورهٔ اول کودکی، متأسفانه زندگی‌ام شکل نه‌چندان خوبی به خودش گرفت. ده‌یازده‌سالگی‌ام یادم هست که چقدر خوشحال بودم، تا اینکه این ایده در ذهن پدرم شکل گرفت که بچه‌ها باید به شیوهٔ غربی تحصیل کنند و باید بروند به مدرسهٔ شبانه‌روزی در تهران. من عکس‌العمل منفی شدیدی داشتم نسبت به این قضیه. آنجا در تهران دچار بی‌اشتهایی شدم و برم گرداندند به قزوین. بقیهٔ فرزندان خانواده هم در مدرسهٔ شبانه‌روزی بودند و وقتی من به قزوین برگشتم، دیگر نتوانستیم مثل قبل دور هم جمع بشویم. البته این تصمیم را پدرم برای صلاح خانواده گرفته بود، اما ما از هم جدا شده بودیم. برادرم رفته بود به مدرسهٔ شبانه‌روزی پسرانه و دو خواهر دیگرم هم رفته بودند به مدرسهٔ شبانه‌روزی دخترانه. آن موقع برادر جوان‌ترم هنوز به دنیا نیامده بود.

وقتی برگشتی قزوین چند سالت بود؟

فکر می‌کنم دوازده سال. البته من را دو بار فرستادند به مدرسهٔ شبانه‌روزی. بار اول فاجعه بود و دفعهٔ دوم وقتی برگشتم که واقعاً جسماً بیمار شده بودم. این بار سیزده یا چهارده سالم بود. من حال‌وهوای جمع‌وجور خودمان را در قزوین دوست داشتم، خانه‌مان را دوست داشتم. یکدفعه مرا بردند به خوابگاهی با راهبه‌های ایتالیایی.

چرا آنجا؟ چرا با راهبه‌های ایتالیایی؟

برای اینکه پدرم فکر  می‌کرد ما می‌توانیم انگلیسی یاد بگیریم و فرهنگ غرب را فرا بگیریم. از طرف دیگر، می‌خواست ما از این شهر کوچک بیرون برویم. اما در حقیقت، ما از وضعیت دوست‌داشتنی خانواده‌مان دور افتادیم و همه تقاصش را پس دادیم. برادرم هم همین‌طور. فکر  می‌کنم تمام عمرش از این سال‌های مدرسهٔ شبانه‌روزی رنج برد. چند سال بعد از اینکه برگشتم به قزوین، آمدم به آمریکا.

گفتی که حتی از نظر  جسمانی دچار مشکل شدی، با این اوصاف چرا پدرت این‌قدر اصرار داشت که برخلاف میل شما رفتار کند؟

اندیشهٔ پدرم بزرگ‌تر از زندگی در یک شهر کوچک بود. خیلی بلندپرواز بود، می‌خواست همهٔ جهان را ببیند و همهٔ کتاب‌ها را بخواند. همین را هم برای بچه‌هایش می‌خواست. این را هم فراموش نکنید که آن زمان سال‌هایی بود که خانواده‌ها بچه‌هایشان را می‌فرستادند خارج از کشور و حرکت‌های زیادی بود برای مدرن شدن و غربی شدن و اروپایی شدن.


کاربر ۳۵۶۰۳۶۰
۱۴۰۰/۱۰/۰۸

سلام اینجوری نیست دوست عزیز اولا هنرمند بودن ربط آنچنانی به تحصیلات نداره ضمن اینکه ایشون فیلمهایی ساخته مثلا در مورد ام کلثوم اصلا بی ربط به سیاست و اصلا ایران که در محافل سینمایی جهان درخشیده

msms
۱۴۰۰/۱۰/۰۷

جالبه که این خانم جدی جدی خودش رو هنرمند در نظر گرفته، بدون هیچ تحصیل آکادمیک مربوط و حتی کوچکترین استعداد ذاتی، به لطف انقلاب ایران، انگلهایی از این دست پیدا شدند تا با سواستفاده از موقعیت و وطن فروشی نون

- بیشتر
روز بعد همهٔ تیم باهم رفتیم و جایزهٔ شیر طلا را دادند. این را هم بگویم که گمش کرده‌ام! شیر طلای ونیز را گم کرده‌ای؟! بله، نمی‌دانم کجاست. خیلی در این مدت جابه‌جا شدم و نمی‌دانم چه شده!
Mostafa F

حجم

۱۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
۴۴,۸۰۰
۳۰%
تومان